Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 131 (8 milliseconds)
English
Persian
debt finance
افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
Other Matches
finance
پرداخت هزینه
finance
بودجه چیزی را تهیه کردن
finance
تامین هزینه پولی
finance
رسته دارایی دارایی
finance
قسمت مالی یا دارایی
finance
مالی
finance
علم مالیه
finance
مالیه
finance
دارایی
finance
علم دارایی تهیه پول کردن
finance
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance
سرمایه گذاری
finance house
شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
finance house
موسسه مالی
finance company
شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
finance company
شرکت تامین مالی
the finance minister is up
وزیر مالیه
bridge finance
وام موقتی
[تا دریافت وام اصلی ]
minister of finance
وزیر اقتصاد
the finance minister is up
سخن میگوید
functional finance
سیاست مالی اصولی
finance ministry
وزارت دارائی
finance ministry
وزارت دارایی
finance office
اداره دارایی
international finance
مالیه بین الملل
private finance
مالیه خصوصی
public finance
مالیه عمومی
functional finance
سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
finance markets
بازارهای مالی
finance officer
افسر مالی
finance officer
افسر دارایی
national finance
مالیه ملی
international finance corporation
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
The ministry of economic affairs and finance
وزارت امور اقتصاد و دارایی
to get into debt
بدهکارشدن
to get into debt
وام پیداکردن
to be in debt
مقروض بودن
to be in debt
بدهی داشتن
debt
قرض
in debt
بدهکار
the d. of a debt
پرداخت بدهی
to get into debt
بدهی پیداکردن
debt
قصور
debt
بدهکاربودن
debt
دین
debt
غین
debt
وام
debt
بدهی
debt
بدهی داشتن
run in debt
قرض بهم رساندن
public debt
بدهی دولت
public debt
قرضه عمومی
net debt
بدهی خالص
oxygen debt
بدهی اکسیژن
oxygen debt
وام اکسیژن
passive debt
وام بی بهره
payment of a debt
اداء دین
payment of an debt
وفاء دین
preferential debt
دین ممتازه
present debt
دین حال
private debt
بدهی خصوصی
proof of debt
دلیل طلب
proof of debt
سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
specialty debt
تعهدات مستند به اسناد رسمی
To be in debt up to ones ears.
غرق بدهی بودن
To be up to ones ears in debt.
تا خرخره درقرض بودن
debt rescheduling
تجدید نظر در شرایط وام
debt cut
بخشش بدهکای
debt relief
بخشش بدهکای
verification of debt
تشخیص مطالبات
debt cut
صرف نظر از بدهکاری
to run into debt
قرض بالا آوردن
debt perpetrator
مرتکب بدهی
debt perpetrator
خطاکار در بدهی
debt forgiveness
بخشش بدهکای
debt relief
صرف نظر از بدهکاری
debt forgiveness
صرف نظر از بدهکاری
bad debt
طلب غیر قابل وصول
debt collector
کارگزاروصول طلب
debt discount
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
debt enforcement
درخواست طلب وصول
debt limit
حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
debt of honour
وام شرافتی
debt of honour
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
consolidated debt
بدهی یک کاسه شده
debt of nature
مرگ
debt of nature
اجل
debt of record
بدهی قانونی record of court محکوم به
debt collector
وصول کننده طلب
bad debt
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
acknowladgement of debt
قبول بدهی
acknowledgement of debt
اقرار به بدهی
an active debt
بدهی با ربح
arrears of debt
دیون معوقه
attachment of debt
توقیف طلب
crown debt
وام بدولت
crown debt
طلب دولتی بستانکاری دولتی
debt advice
اعلامیه بدهکار
debt balance
مانده بدهکار
debt burden
بار بدهی
debt outstanding
وام معوقه
debt service
پرداخت اصل و فرع
national debt
قرضه ملی
funded debt
وام تنخواه دار
judgement debt
دادخواسته
good debt
طلب وصول شدنی
judgement debt
محکوم به
immersed in debt
فرو رفته در فرض
judgment debt
محکوم به مالی
immersed in debt
گرفتاربدهی
national debt
بدهی ملی
debt of record
دین قانونی
deep in debt
تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt
تا گردن زیر بدهی
funded debt
وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
execution for debt
اقدام برای طلب وصول
floating debt
بدهی متغیر
national debt
قرض ملی
indgement debt
محکوم به
To be in the red . To contract a debt .
قرض بالاآوردن
debt collecting agency
نماینده وصول مطالبات
discharging from an obligation or a debt
ابراء ذمه
to pay off a debt
[mortgage]
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
simple content debt
دین ناشی از قرارداد شفاهی
debt income ratio
نسبت قروض به درامد ملی
national debt burden
بار قرضه ملی
i paid the debt plus interest
بدهی را با بهره ان دادم
debt collection for realisation
property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
debt due at a future time
دین موجل
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com