Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English
Persian
deflection board
تابلو انحراف سنج
deflection board
تابلو تصحیح سمت
deflection board
طرح تیر خمپاره انداز میز تصحیح سمت خمپاره انداز
Other Matches
deflection
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflection
تغییر شکل خمشی
deflection
تغییرمکان
deflection
ورتابش
deflection
هسته مغناطیسی اطراف تیوب اشعه کاغذی برای کنترل کردن محل اشعه و صفحه نمایش
zero deflection
سمت مبداء
zero deflection
سمت صفر
y deflection
انحراف ایگرگ
deflection
پایین افتادگی واخمش
deflection
انکسار
deflection
شکست
deflection
انحناء خم سازی
deflection
انحراف
deflection
پیچش
deflection
خمش
deflection
طفره
deflection
زاویه انحراف
deflection
سمت
deflection
خمیدگی
deflection potentiometer
پتانسیومتر پلهای
deflection pattern
مستطیل پراکندگی سمتی پراکندگی سمتی
deflection scale
مقیاس سمتی
deflection scale
طبله مقیاس سمت
deflection scale
طبله سمت
deflection shift
تغییرات انحراف
deflection shift
تغییرات سمت گردش در سمت
deflection test
ازمایش تغییر شکل
deflection sweep
درو عرضی
deflection sweep
اتش درو در عرض
deflection pattern
مستطیل انحراف
deflection of vertical
اختلاف زاویهای در هر نقطه بین راستای شاقولی وراستای عمود بر کره مرجع
deflection mirror
اینه انحراف
deflection angle
زاویه خمش
deflection angle
زاویه انحراف
beam deflection
خمیدگی
deflection correction
تصحیح سمت
deflection correction
اختلاف انحراف
deflection defocusing
پریشانی اشعه
deflection error
اشتباه سمتی
deflection error
اشتباه انحراف
deflection error
اشتباه سمت
deflection method
روش انحراف عقربه
post deflection
الکترد شتابده ثانوی
magnetic deflection
انحراف مغناطیسی
magnetic deflection
خمش الکترومغناطیسی
magnetic deflection
انحراف در حوزه مغناطیسی
electromagnetic deflection
خمش الکترومغناطیسی
image deflection
انحراف تصویر
spring deflection
تغییر شکل فنر
maximum deflection
انحراف حداکثر
electrostatic deflection
خمش الکتروستاتیکی
magnetic deflection field
میدان منحرف کننده مغناطیسی
deflection of magnetic needle
انحراف عقربه مغناطیسی
range deflection fan
بادزن سمت و برد
post deflection focusing
تمرکز پس از انحراف
deflection of cantilever beam
خمیدگی در تیراهن ازاد
lateral deflection of beam
تغییر شکل فرعی یا جانبی تیر
range deflection protractor
نقاله سمت و برد
heat deflection temperature
دمای انحراف گرمایی
deflection component of trail
شاخه سمتی معبر حرکت
deflection component of trail
شاخه سمتی مسیر
range deflection fan
بادزن سمت
post deflection acceleration
شتاب ثانوی
deflection under long term loading
خیز ریز بار طویل المدت
electron beam deflection system
سیستم شکست پرتو الکترونی
across the board
سرجمع
on board
<idiom>
وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
To get on board.
سوار کشتی شدن
with whom do you board
پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
to go on board
سوارکشتی شدن
to board out
بیرون ازخانه خود غذاخوردن
over the board
بازی شطرنج حضوری
go by the board
از ناو پرت شدن
i got it over board
انرادرکشتی اوردم
i/o board
تخته مداری که ورودی وخروجیهای داده ها بین کامپیوتر و دستگاههای جانبی را کنترل میکند
board
سکوی شیرجه
on board
که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
by the board
از طرف پهلوی ناو
board
تخته
board
منزل کردن
board
پانسیون شدن
board
تخته پوش کردن
board
سوارشدن بکنارکشتی امدن
board
صفحه مدار
board
وسیله نصب مسط ح که روی آن قط عات الکترونیکی نصب و متصل اند
board
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی سطح آن چاپ یا حک شده است و پس از نصب اجزای آن مدار کامل میشود
board
BCP که شامل مسیرهای هدایت برای سیگنالهای کامپیوتری است . برای آدرس و داده و باس کنترل
board
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
board
تابلو
board
برد
above board
به طور آشکار
board
تخته حاوی نقشه
board
کمیته تخته کار صفحه چارت
board
هیئت کمیسیون
across the board
یکسره
board
هیئت ژوری
across the board
شامل تمام طبقات
board
میزشوریادادگاه
board
هیات
above board
بی حیله
board
تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
board
هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
board
تخته مدار چاپ شده که به سیستم وصل میشود تا کارایی آن را افزایش دهد
board
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board
تابلوی امتیازات
board
صفحه یامیز شطرنج
board
روکش کردن
board
شدن
board
سوار
board
جلد کردن تخته
board
اغذیه
board
غذای روی میز
board
مقوا
board
کشتی
board
میز غذا
board
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
status board
تابلوی نشان دهنده وضعیت
tea board
سینی
terminal board
تخته کلم
status board
تابلوی وضعیت
spotting board
طرح تیر توپخانه دریایی طرح تنظیم تیر توپخانه دریایی
terminal board
محوراتصال سیمها
terminal board
تخته اتصال سیم
playing the board
بازی بر صفحه
switch board
صفحه کلید برق یاتلفن
switch board
صفحه تقسیم برق
switch board
تابلوی برق
system board
برد سیستم
string board
تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
straw board
مقوای ضخیم
takeoff board
تخته پرش طول
status board
تابلو وضعیت
story board
مجموعه تصاویر یا رسم ها که پیشبرد نقاشی متحرک یا ویدیویی را نشان میدهد
spring board
تخته شیرجه
splash board
سپر پاشنه قایق
plotting board
پلاتینگ برد
plotting board
صفحه مخصوص محاسبات سمت و بردتیراندازی طرح تیر یا نقشه مسیر حرکت
populated board
یک تخته مدار چاپی که حاوی تمام مولفه ها الکترونیکی خود میباشد
press board
مقوای فشرده
programmer board
برد برنامه ریز
range board
میز تنظیم مسافت
range board
طرح تیر کارت تصحیح برد سلاح
for full board
برای تختخواب و تمام وعده های غذا
playing the board
بازی فی نفسه
pit board
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
pack board
وسیله سیم کشی با گنجایش دو قرقره سیم
paddle board
تخته شنا
panel board
تابلوی برق
particle board
نوتخته
particle board
تخته خرده چوب
paste board
مقوا
paste board
کارت
pig board
تخته کوچک برای موجهای کوچک
reserve on board
مدارک و اییننامههای طبقه بندی شده ناو
runing board
رکاب
shoe board
علامتی به شکل نعل اسب درشرطبندیها
side board
میز دم دستی
side board
میز پا دیواری
side board
میز کناری
side board
میز قفسه دار
skim board
تخته گرد یا مربع مستطیل برای موج سواری در اب کم عمق
sliding board
سرسره
sliding board
سراشیبی
selection board
هیات گزینش
seguin board
تخته سگن
running board
تخته رکاب اتومبیل
scaffold board
تخته چوب بست
scaffold board
تخته زیر پا
scale board
تخته نازک
sea board
کناره دریا
sea board
کناردریا
sea board
دریاکنار
sea board
خط ساحلی
shoulder board
پیش فنگ
board and lodging
خوابگاه با پذیرایی غذا
[در مهمانسرا یا هتل]
for half board
برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
for half board
برای نیم پانسیون
for full board
برای تمام پانسیون
sounding board
تخته موجدصدا
To sweep the board .
کلیه موانع واشکالات را از سر راه برداشتن
To board a plane.
سوار هواپیما شدن
sounding board
کمان ویولن وتار
sandwich board
آگهیتبلیغاتیکهبهشانهمیاندازند
ironing board
میزاتو
half board
هتلیکهفقطصبحانهوعصرانهدرآنسروشود
full board
هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
draining board
آبچکانفرفشوئی
chopping board
تختهسبزیو گوشت
board meeting
جلسهمالکیاهیئتمدیرهیکشرکت
board and lodging
غذاییبرایخوردنومکانیبرایخوابیدن
tote board
تختهحملونقل
to board a flight
سوار هواپیما شدن
[برای پرواز به مقصدی]
managing board
کمیته مباشر
[شرکت سهامی]
eaves-board
لب بام
clap-board
[تخته ی رو کوبی یا روکار ساختمان]
barge-board
[تخته بالای سنتوری زیر سرپوش]
board weave
تخت بافت
[در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
soffit board
زیربند
governing board
کمیته حاکمه
board of managers
کمیته مباشر
[شرکت سهامی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com