English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
delaying action عملیات تاخیری
delaying action عمل تاخیری
Other Matches
delaying وسیله ایکه برای سیگنالی طول می کشد تا ارسال شود
delaying دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
delaying یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delaying خیری ایجاد کردن در چیزی
delaying خیر داده کاملاگ خوانده میشود
delaying تاخیر
delaying به تاخیر افتادن تاخیرکردن
delaying بتاخیرانداختن تعلل
delaying درنگ
delaying عملیات تاخیری
delaying دیرکرد
delaying به تاخیر انداختن
action حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action عمل انجام شده
action که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
action لیست امکانات
action اثر
action خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action انجام کاری
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
down [out of action, not in use] <adj.> خراب [ازکارافتاده]
out of action غیر فعال
out of action خراب
out of action خارج ازنبرد
out of action از نبرد خارج شده
immediate action عکس العمل فوری
course of action روش انجام کار
course of action راه کار
containing action عملیات احاطهای بازدارنده
right of action حق ترافع
right of action حق طرح دعوی دردادگاه
right of action حق طرح دعوی در دادگاه
right of action حق اقامه دعوی
appropriate action اقدام مقتضی
self action عمل فی نفسه
self action خود عملی
down [out of action, not in use] <adj.> ازکارافتاده
immediate action عملیات فوری
action تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action پیکار
action اشغال نیروهای جنگی
action گزارش وضع
action طرز عمل
action اقامهء دعوا
action جریان حقوقی تعقیب
action تاثیر اثر جنگ
action بازی
action تمرین
action نبرد
action اشاره
action کنش
action کردار
action کار
action عمل
action فعل اقدام
action رفتار
action جدیت
action جنبش حرکت
action جریان
action سهم سهام شرکت
action جنبش
action عامل
action جنگ
action اژیرش
action فرمان حاضر به تیر
action کار اقدام
action عملیات جنگی
action اقدام
action جنگ عملیات
quick action عمل ضربتی انی
quick in action جلد
preventive action اقدامات احتیاطی
prepare for action حاضربه جنگ کردن
quick action عمل انی ماسوره
preventive action اقدامات تامینی
quantum of action ثابت پلانک
quantum of action کوانتوم کنش
quantum of action کوانتوم اثر
property in action مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
quantum of action مقدار اثر
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
possessory action دعوی اعاده مالکیت
possessory action دعوی مالکیت
legal action اقدام قانونی
killed in action کشته
killed in action کشته جنگی
killed in action تلف شدن در جنگ
inductive action اثر القاء
impluse action انتخاب شماره
impact action عمل انفجار نیروی ترکش
impact action عمل ترکش
impact action اثر انفجار
local action تخلیه موضعی باتری
locking action اثر سدکنندگی
police action عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
plan of action طرح عملیات
personal action دعوی شخصی
personal action دعوی منقول
passing action عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
mine action عمل کردن به صورت مین
mine action عمل مین
mass action قانون اثر جرم
mass action عمل کلی
quick in action چابک
to rouse to action بکارانداختن تحریک کردن
speed of action چالاکی
action replay پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
action of wind حرکتجریانباد
action lever اهرم حرکتدستگاه
zone of action منطقه عملیات یکان
zone of action منطقه عمل
wounded in action زخمی عملیات زخمی جنگی
wounded in action زخمی شده در جنگ
vexatious action دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
vexatious action دعوی ایذائی
industrial action عملوکارصنعتی
secondary action انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
He is a man of action. مردعمل است
speed of action چابکی
speed of action فرزی
speed of action تندی
to be out of action [because of injury] غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
speed of action سرعت انتقال
speed of action درجه تندی
action architecture [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
speed of action زرنگی [چابکی]
to rouse to action بکاربرانگیختن
retrofit action بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
reflex action عمل غیر ارادی
recourse action رجوع به دادگاه
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
real action دعوی غیر منقول
radius of action ناحیه رانندگی
radius of action شعاع اثر
radius of action برد عملیاتی هواپیما
radius of action شعاع عمل
speed of action سرعت حرکت
scene of action صحنه عملیات
scene of action صحنه جنگ یادرگیری
to bar one from his action بازداشتن کسی از کاری
things in action اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
things in action اموال دینی
splitting a cause of action تجزیه دعوی
social action اقدام اجتماعی
single action یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
shock action عمل شوک
shock action غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
shock action عمل غافلگیری
quick in action فرز
civil action دعوی مدنی یا حقوقی
antisubmarine action عمل ضد زیردریایی
angle of action زاویه عمل
action tendency گرایش به عمل
action system نظام عمل
action station وضعیت قرمز ,state battle : syn readiness of degree first
action station محل جنگ
action station پناهگاه ضد تک هوایی دشمن
action statement دستورالعمل اقدام
action research پژوهش عمل نگر
antisubmarine action مکانیسم ضد زیردریایی
automatic action ناهشیارکاری
biocidal action عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
civic action امور عام المنفعه
civic action عملیات مردم یاری
chose in action حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست
chos in action حق بالقوه
chos in action حق دینی
characteristic action عامل مشخصه
capillary action اثر مویینگی
bringing an action اقامه دعوی
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
action report گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
action principle اصل کنش
action for cancellation اقدام به ابطال
action for cancellation اقدام به لغو
action for avoidance اقدام برای لغو
action deferred تامل در به کار بردن جنگ افزار
action deferred تامل در عملیات
action cuttent پتانسیل عمل
action at low اقدام قانونی
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
abrasive action اثر سائیدگی
action front حاضر به تیر
action in personam دعوی بر علیه شخص
action in rem دعوی بر علیه عین مال
action potential پتانسیل عمل
action post هدف در سمت چپ یا راست
action period دوره کنش
action parameters پارامترهای عملیاتی
action on the blade تماس با شمشیر حریف
action noun اسم مصدر
action letter فرم بازرسی ویژه در ردههای بالا
direct action مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
abrasive action اثر سایش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com