English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
delegate power of attorney وکالت در توکیل
Other Matches
power of attorney وکالت
power of attorney اجازه نامه
power of attorney وکالت نامه
power of attorney وکالتنامه
power of attorney وکالت نامه
power of attorney اختیار نامه
full power of attorney اختیار نامه
full power of attorney وکالت نامه
full power of attorney اجازه نامه
general power of attorney وکالت مطلق
qualified power of attorney وکالت مقید
delegate نمایندگی دادن
delegate مامور فرستاده مامور کردن
delegate وکیل
delegate به نمایندگی فرستادن
delegate وکالت دادن محول کردن به
delegate نماینده
apostolic delegate نمایندگی سیاسی پاپ سفیرکبیر پاپ
to delegate one's authority to somebody به کسی اختیار تام دادن [حقوق]
opostolic delegate نماینده پاپ
to delegate one's powers to somebody اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن [اصطلاح رسمی]
opostolic delegate فرستاده پاپ
walking delegate نماینده سیار
hunger for power [craving for power] میل شدید به قدرت
attorney نمایندگی وکیل مدافع
attorney وکیل دادگستری
attorney وکیل دعاوی
attorney حقوقدان
attorney نماینده
attorney عامل
attorney وکالت
attorney وکیل
attorney مدعی
warrant of attorney اختیار نامه
letter of attorney وکالت نامه
warrant of attorney وکالت نامه
Attorney General مدعی العموم
Attorney General دادستان
Attorney General دادستان کل
Attorney General وزیر دادگستری
district attorney بازپرس بخش قضایی
warrant of attorney اجازه نامه
letter of attorney اجازه نامه
letter of attorney اختیار نامه
office attorney وکیل دفتر
defending attorney وکیل مدافع
prosecuting attorney مدعی العموم
trial attorney وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
trial attorney وکیل محاکمه
state's attorney نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
warrant of attorney وکالت نامه
letter of attorney مدعی
letter of attorney وکیل
letter of attorney نیرو
prosecuting attorney دادستان
prosecuting attorney عضو دادسرا
prosecuting attorney صاحب منصب پارکه
oppointing as one's attorney توکیل
oppointing as one's attorney وکالت دادن
appointing as one's attorney توکیل
attorney at law وکیل دعاوی
attorney at low وکیل دعاوی
attorney with right of substitution وکیل در توکیل
attorney with right of substitution وکیل با حق توکیل
attorney with right of subtitution وکیل در توکیل
state attorney نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
Federal Attorney General دادستان کل
united states attorney دادستان کل ایالات متحده
Federal Attorney General وزیر دادگستری فدرال
court-appointed attorney for the defense [American E] وکیل تسخیری
power on روشن کردن
power 0 تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
power [over somebody/something] قدرت [ بر کسی یا چیزی]
power up برق
power up روشن کردن
in power دارای اختیارات
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
will power <idiom> قدرت
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
power saw اره ماشینی
power saw دستگاه اره
in power صاحب مقام
power i طرح شماره یک بازی با سه مدافع
will-power قدرت اراده
will-power عزم راسخ
will-power تصمیم
e. power قوه مجریه
e. power نیروی اجرایی
will-power اراده
outside power جریان خارجی
useful power توان مفید
useful power قدرت مفید
will to power قدرت خواهی
power مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power توقف منبع تغذیه الکتریکی
power که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power حذف توان کامپیوتر
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
power نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
power خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
power دستگاه برقی
power توان از دست رفته
power جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power خاموش کردن یک وسیله
power برقی
power زور بکاربردن
power حداکثر تلاش در کمترین زمان
power دولت
power اقتدار و اختیار
power راندن
power قوه
power انرژی
power قوه یا توان
power توانایی
power شدت
power قدرت نیرو
power درشت نمایی قدرت دوربین
power تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power توان [ریاضی]
power down قطع برق خاموش کردن
to the power of [three] به توان [سه] [ریاضی]
power اقتدار سلطه نیروی برق
power برق
power قوه [ریاضی]
power down قطع نیرو
power نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power توان نیرو
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
power زور
power برتری
power قدرت
power قدرت دیدذره بین
power نیرو
power توان
power اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power توان برقی
r f power supply منبع توان بسامد رادیویی
radiant power شاره تابان
power supplay منبع تغذیه
power supply تامین کننده برق
power supply منبع تغذیه
rated power هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
reactive power توان هرز
power supply منبع انرژی
power slide لغزش به کنار در پیچ مسیر
predictive power قدرت پیش بینی
power transformer ترانسفورماتور شبکه ترانسفورماتور قدرت
tractive power نیروی کشش
power volleyball والیبال قدرتی
power user کاربر پیشرفته
power transformer مبدل تغذیه
power system سیستم قدرت سیستم انرژی
power test ازمون قدرت
power traverse مکانیسم حرکت سمت برقی دستگاه برقی حرکت سمت
power unit پیش راننده
power turret برجک برقی
power system شبکه نیرو
power supply مبدل برق
power transmission انتقال انرژی
power transmission انتقال قدرت
pulling power نیروی کشش
power surge برق ناگهانی
power function این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
power law قانون توانی
power level تراز توان
power loss اتلاف توان
power loss تلف قدرت
power loss گمگشتگی قدرت
power mains شبکه جریان قوی
power form تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
power factor ضریب قدرت
power mains شبکه نیرو
power jack جک
power function تابع توانی
power function تابع توان
power fuel سوخت
power forward مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
power forward فوروارد قوی
power function تابع قدرت
power hacksaw اره کمانهای
power hacksaw کمان اره
power head سر موتور
power head نوک نیزه تیراندازی به ماهی
power installation تاسیسات جریان قوی
power meter دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
power mower چمن زن یا علف چین موتوری
power of production نیروی تولید
power politics سیاست زور
power politics سیاست جبر زور طلبی
power rammer زمین کوب مکانیکی
power shovel ماشین خاک کش
power shovel بیل مکانیکی
power source منبع قدرت
power spectrum طیف توانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com