Dictiornary-Farsi | depth of case | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
depth of case	عمق سختی


Search result with all words

case depth	عمق مین
Other Matches

depth	بازیگر سرنوشت ساز
depth	ارتفاع
in-depth	دقیق و عمیق
mean depth	ژرفای میانگین
in-depth	ژرفکاوانه
mean depth	عمق متوسط
to be out of one's depth	از توانایی و یا مهارت [کسی] خارج بودن
in-depth	ژرفکاو
depth	قعر گودی
in-depth	ژرف پژوهانه
in-depth	ژرف پژوه
depth	ژرفا
depth	عمق
depth	قعر
depth	گودی
depth	انتهای پرز
depth	عمق فرش
depth of excavation	ژرفای گود
depth quening	سه بعدی کردن یک شی دوبعدی
depth therapy	درمان عمقی
depth varies	عمق تغییرات
effective depth	ارتفاع مفید
flange depth	ارتفاع لبه
depth charge	خرج زیرابی بمب زیرابی
depth contour	پربند عمق
depth charges	بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
depth charges	خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charges	خرج عمیق
depth psychology	روانشناسی عمقی
depth measurement	اندازه گیری عمق
depth interview	مصاحبه عمقی
depth harden	سخت کردن
depth gage	عمق سنج
depth finder	ژرفایاب
depth curve	منحنیهای نمایش عمق اب
depth contour	تک ژرفا
depth contour	خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
depth bomb	بمب عمل کننده در زیر اب
depth bomb	بمب زیرابی
depth analysis	تحلیل عمقی
defense in depth	دفاع در عمق
defense in depth	پدافند در عمق
depth of borehole	عمق سوراخ
depth of hole	عمق سوراخ
depth psychology	روانکاوی
depth psychology	تجزیه و تحلیل روانی
depth perception	ادراک عمق
depth of winter	چله زمستان
depth of tooth	ارتفاع دندانه
average depth	عمق متوسط
depth of penetration	عمق نفوذ
depth of indentation	عمق فشردگی در جاده سازی اسفالت
depth of foundation	گودی پی
depth of foundation	عمق پی
depth of face	ریشه
depth of draw	عمق کشش
depth of cut	عمق برش
critical depth	عمق بحرانی
depth charge	بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
depth measurement	سنجش گودی
keel depth	عمق ابخور ناو
depth stop	توقفعمیق
layer depth	که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
depth scale	مقیاسعمیق
periscope depth	پیرابین ژرفا
periscope depth	ژرفای پیرابینی
flange depth	عمق بال
depth of focus	نقطهعمیقکانون
sphere depth	عمق کره ابی
It is over my head . It is out of my depth .	از فهم ودرک من خارج است
depth adjustment	تنظیم عمیق
flange depth	عمق لبه
depth charge	خرج عمیق
layer depth	عمق لایه اول اب دریا
Defined depth finder	تعریف عمق یاب
depth-of-field scale	مقیاسنمایشگرعمیق
depth-adjustment mechanism	طرز کار تنظیم عمیق
depth of hardening zone	عمق ناحیه سخت گردانی
depth of hardening zone	عمق سختی
depth of drill hole	عمق سوراخ مته شده
depth charge armor	روکش بمب زیرابی
dial depth gage	عمق سنج مدرج
echo depth sounder	دستگاهی که عمق طنین را می سنجد
sonic depth finder	ژرفایاب صوتی
depth charge armor	حفاظ بمب زیرابی
depth of abutting gap faces	ارتفاع شکاف
depth-of-field preview button	زمینهدکمهعقببر
just in case	برای مطمئن بودن
just in case	احتیاطا
case	حرف بزرگ یا حرف معمولی [فناوری چاپ]
in that case <adv.>	پس
case	پوشه
as may be the case <adv.>	بطور امکان پذیر
in that case <adv.>	دراینصورت
in that case <adv.>	سپس
in that case <adv.>	بعد
in no case	به هیچ دلیل
in no case	اصلا
in no case	به هیچ صورت
in this p case	دراین موردبخصوص
in that case	حال که چنین است
in that case	دراینصورت
in case of need	عنداللزوم
in case	چنانچه مبادا
in case	در صورتیکه
in case	هرگاه
in any case	درهر حال
in case	برای احتیاط
such being the case	حال که چنین است دراینصورت
that is not the case	مطلب چنین نیست
in no case	به هیچ وجه
in case <idiom>	برطبق
As the case may be .	برحسب مورد( آن)
Such is not the case . That is not so.	اینطور نیست
In that case he is right.	د رآنصورت حق با اوست
use case	مجموعه ای از رویدادها
as may be the case <adv.>	احتمالی
case	دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
case	دستور برنامه نویسی که به نقاط مختلف جهش میکند بر حسب مقدار داده
case	محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
case	پرتزیر
case	دعوی
case	جعبه مقوایی یا چوبی جهت بسته بندی و حمل کالا
case	فرف محفظه
case	غلاف پرچم
case	مسئله
case	رجوع به بخشی از برنامه که وابسته به نتیجه آزمایش است
case	صندوق
case	کیف
case	پوشش محافظ برای یک وسیله یا مدار
case	جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case	دعوی مورد
case	روکش
case	غلاف
case	محاکمه
case	پوشش
case	چمدان
as the case may be	تاچه مورد باشد
case	قاب
case	موضوع حالت
case	جعبه
case	مورد
case	مورد غلاف
case	قالب قاب
case	پوسته
case	جلد
case	صندوق جعبه
case	: سرگذشت
case	تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
case	وضع
case	روکش کردن
as the case may be	بسته بمورد
case	پوشانیدن صندوق
case	جا
case of need	مباشر
case	حالت
case	پوشاندن
case	درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن
case	قضیه
case	دعوی مرافعه
case	اتفاق
case	وضعیت موقعیت
case	حروف بزرگ یا حروف معمولی
case	کلیدی که حروف را از بزرگ به کوچک تبدیل میکند
worst-case	بدبینانهترین
bobbin case	ماکو
worst-case	بدترین وضع یا احتمال
withdrawal of a case	استرداد دعوی
watch case	قاب ساعت
transmission case	گیربکس
transmission case	جعبه دنده
schreber case	مورد شربر
show case	قفسه جلو مغازه
show case	ویترین جعبه اینه
special case	مورد ویژه
special case	مورد خاص یااستثنایی
suit case	چمدان
suit case	جامه دان
suit case	جا رختی
nominative case	حالت فاعلیت
the nature of the case	ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
the vocative case	حالت ندا
the vocative case	اسم منادی
to hear a case	دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
to put the case	فرض کردن
transfer case	جعبه انتقال نیرو
transfer case	دیفرانسیل
running down case	دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
cylinder case	جعبهسیلندر
brief case [briefcase]	کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
attache case	کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
to argue the case for [against] something	بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
degenerate case	تبهگنی [ریاضی] [فیزیک]
case-bottle	شیشه چارپر
door-case	چارچوب در
gin-case	[ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
key case	جاکلیدی
test case	شخص یاچیز مورد ازمایش
test case	قضیه در ازمایش
case law	رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود