Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
depth stop
توقفعمیق
Other Matches
depth
عمق فرش
depth
انتهای پرز
depth
قعر گودی
depth
ارتفاع
depth
بازیگر سرنوشت ساز
depth
گودی
depth
قعر
depth
عمق
depth
ژرفا
in-depth
دقیق و عمیق
in-depth
ژرفکاوانه
in-depth
ژرف پژوهانه
in-depth
ژرف پژوه
mean depth
عمق متوسط
in-depth
ژرفکاو
mean depth
ژرفای میانگین
to be out of one's depth
از توانایی و یا مهارت
[کسی]
خارج بودن
depth of case
عمق سختی
depth of cut
عمق برش
depth of hole
عمق سوراخ
depth contour
خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
depth contour
تک ژرفا
depth measurement
اندازه گیری عمق
depth measurement
سنجش گودی
depth interview
مصاحبه عمقی
depth of borehole
عمق سوراخ
depth harden
سخت کردن
depth finder
ژرفایاب
depth curve
منحنیهای نمایش عمق اب
depth bomb
بمب عمل کننده در زیر اب
depth contour
پربند عمق
depth of draw
عمق کشش
depth of excavation
ژرفای گود
flange depth
ارتفاع لبه
flange depth
عمق لبه
flange depth
عمق بال
keel depth
عمق ابخور ناو
layer depth
عمق لایه اول اب دریا
layer depth
که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
periscope depth
ژرفای پیرابینی
periscope depth
پیرابین ژرفا
sphere depth
عمق کره ابی
It is over my head . It is out of my depth .
از فهم ودرک من خارج است
depth scale
مقیاسعمیق
depth of focus
نقطهعمیقکانون
effective depth
ارتفاع مفید
depth varies
عمق تغییرات
depth therapy
درمان عمقی
depth of face
ریشه
depth of foundation
عمق پی
depth of foundation
گودی پی
depth of indentation
عمق فشردگی در جاده سازی اسفالت
depth of penetration
عمق نفوذ
depth of tooth
ارتفاع دندانه
depth of winter
چله زمستان
depth perception
ادراک عمق
depth psychology
تجزیه و تحلیل روانی
depth psychology
روانکاوی
depth psychology
روانشناسی عمقی
depth quening
سه بعدی کردن یک شی دوبعدی
depth adjustment
تنظیم عمیق
depth bomb
بمب زیرابی
depth analysis
تحلیل عمقی
depth charge
بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
depth charges
خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charges
خرج عمیق
average depth
عمق متوسط
depth charge
خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charges
بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
depth charge
خرج عمیق
case depth
عمق مین
critical depth
عمق بحرانی
defense in depth
پدافند در عمق
depth gage
عمق سنج
defense in depth
دفاع در عمق
sonic depth finder
ژرفایاب صوتی
depth of drill hole
عمق سوراخ مته شده
depth-of-field scale
مقیاسنمایشگرعمیق
depth-adjustment mechanism
طرز کار تنظیم عمیق
depth of hardening zone
عمق سختی
depth of hardening zone
عمق ناحیه سخت گردانی
dial depth gage
عمق سنج مدرج
depth charge armor
روکش بمب زیرابی
depth charge armor
حفاظ بمب زیرابی
echo depth sounder
دستگاهی که عمق طنین را می سنجد
Defined depth finder
تعریف عمق یاب
depth of abutting gap faces
ارتفاع شکاف
depth-of-field preview button
زمینهدکمهعقببر
stop off
<idiom>
توقف بین راه
stop over
<idiom>
شب بین راه ماندن
Stop here, please.
لطفا همینجا نگه دارید.
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
stop
ایستگاه نقطه
until stop
[up to the stop]
تا جای توقف
stop
مانع
stop
ورجستن
stop
برخورد
stop
گیره
stop
متوقف کننده
stop over
توقف کوتاه مدت
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
to stop
[doing something]
دست کشیدن
to stop
[doing something]
نگاه داشتن
stop out
دیر به خانه آمدن
[شب]
stop by
<idiom>
ملاقات کردن
stop
توقف منزلگاه بین راه
non-stop
بیوقفه
non-stop
مدام
stop
ایستادن توقف کردن
non-stop
یک ریز
non-stop
بیتوقف
non-stop
یکسره
stop
نگاه داشتن
stop
از کار افتادن مانع شدن
non-stop
پایسته
non-stop
پیوسته
stop
منع
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
stop-go
رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
stop and go
پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
stop
خواباندن بند اوردن
stop
تعطیل کردن
stop
سدکردن
t stop
روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
stop
ایستاندن
stop
ناک دان
to come to a stop
متوقف شدن
[مهندسی]
stop
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop
جلوگیری منع
stop
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop
توقف انجام کار
stop
انجام ندادن عملی
stop
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
to come to a stop
از کار افتادن
[مهندسی]
stop
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
to come to a stop
ایستادن
[مهندسی]
stop
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop
مکث
stop
استوپ داور بوکس
stop
قطع کردن
stop
ایستادن
stop
متوقف کردن ایستگاه
stop
توقف
stop
ایست
Last stop. All out.
آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن.
[حمل و نقل]
stop-and-go traffic
ترافیک سپر به سپر
stop button
دکمهایست
Say when stop!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
stop at intersection
توقفدرتقاطع
Stop pushing!
عاجز نکنید !
ski stop
ترمزاسکی
Stop pushing!
هل ندهید!
heel stop
ترمزگیر
end stop
بستتحتانی
Stop nagging!
نق نزن!
To stop being intransigent.
از خر شیطان پایین آمدن
stop key
کلیداستپ
Where is the bus stop?
ایستگاه اتوبوس کجاست؟
stop rod
میلهایستایی
request stop
ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
to stop the bus
جلوی اتوبوس را گرفتن
stop
[Engineering]
توقف
[برخورد]
[محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای]
[مهندسی]
adjustable stop
توقف قابل تنظیم
[مهندسی]
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
label-stop
زانویی آبچکان
stop press
خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
I am working here non-stop.
یک بند دارم اینجا کار می کنم
To stop coveting something.
دندان طمع چیزی را کشیدن
How far is the bus stop ?
تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
stop in one's tracks
<idiom>
سریه متوقف شدن
Stop complaining.
[اینقدر]
نق نزن.
Stop complaining.
[اینقدر]
شکایت نکن.
REQUEST STOP
ایستگاه درخواستی
Stop talking!
<idiom>
ساکت باش!
water stop
اب بند
stop gap
وسیله یا چاره موقتی
stop bath
ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
sear stop
ضامن چکاننده
sear stop
مانع چخماق
safety stop
ضامن اسلحه گیره ضامن
safety stop
ترمز خطر
reed stop
کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
program stop
توقف برنامه
limit stop
حد ایست
leave stop
بازداشت
stop bit
ذرهء ایست نما
stop bit
بیت توقف
stop element
عنصر ایست
stop dog
علامت وقف
stop code
کد توقف
stop cock
شیر
stop cock
شیرسماوری
stop cock
شیر بستن جریان اب
to put a stop to
بس کردن جلو
decompression stop
مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
stop bit
بیت ایست نما
jump stop
توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
hockey stop
نوعی ایست ناگهانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com