English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (9 milliseconds)
English Persian
derrick lift کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
Other Matches
derrick دریک
derrick با جرثقیل حمل کردن
derrick برج چاه کنی
derrick دکل کشتی
derrick جرثقیل
derrick مته زمین کنی
swinging derrick دریک گردان
standing derrick دریک ثابت
lift-off تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift-off جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift well چاه بالابر
lift رفع کردن
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift off جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift off بلند شدن هواپیما یا موشک
lift well چاه اسانسور
useful lift اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
Where is the lift? آسانسور کجاست؟
lift آسانسور
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift برداشتن
lift دزدی
lift حمل کردن
lift حمل و نقل هوایی
lift فرفیت
lift مقدورات هوایی
lift بار زدن
lift جرثقیل
lift اسانسور
lift جر ثقیل بالا بر
lift سرقت ترقی
lift یک وهله بلندکردن بار
lift بالابری
lift مرتفع بنظرامدن بلندی
lift بالارفتن
lift پیشرفت
lift ترفیع اسانسور
lift بالارو
lift بالابردن
lift بالا دادن
lift سرقت کردن
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift از جاکندن
lift وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift دزدیدن
lift بالا بردن
lift بالابر
lift برا
lift بالارو دامنه بالابری
lift بلند کردن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to lift one's hand سوگند خوردن
to lift one's hand دست به سوگند برداشتن
poma lift تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
suction lift ارتفاع مکش
to lift up one's hand دست بدعا برداشتن
to lift up one's heel لگد زدن
shoe lift پاشنه کش
to lift up one's horn جاه طلب بودن
ti lift one's head نیرو گرفتن
opportune lift فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
suction lift ارتفاع نظیر مکش در پمپ
suction lift بلندی مکش
topping lift طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
lift wire سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
t bar lift تله اسکی دونفره یا کلنگی
olympic lift بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
olympic lift کنده یک چاک
to lift up one's horn مغرور بودن
top lift طبقه زیرین پاشنه پا
lift [of a pump] مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
to give somebody a lift به کسی سواری دادن
to not lift a finger <idiom> دست به سیاه و سفید نزدن [اصطلاح]
lift a blockade محاصره را پایان دادن
You can lift the piano alone. تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
topping lift مهار بالایی
total lift برای کل
translational lift برای انتقالی
valve lift کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
lift arm دستهبالابر
lift bridge پلبالارو
lift cord طناببالابر
lift span پلبالارو
scenery lift چشماندازآسانسور
face lift عملجراحیکشیدنپوستصورت
Lift up the table. سرمیز رابلند کن
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
ski lift تخت روان
economic lift عمرقانونی
false lift برای کاذب
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
hydraulic lift بلند کردن اب به نیروی اب
j bar lift تله اسکی میلهای دونفره
jet lift استفاده از تراست موتورجت
amphibious lift ترابری اب و خاکی
static lift برای استاتیک
lift axis محور برا
lift coefficient ضریب برا
lift control کنترل اسانسور
lift cruise توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift engine توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
economic lift عمر قانونی وسیله
dynamic lift برای دینامیکی
dissymmetry of lift ناهم اندزگی برا
ski lift تله اسکی
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
airborne lift تناژیکان هوابرد
airborne lift بار هوابرد
amphibious lift حمل ونقل اب خاکی
dead lift کوشش بیهوده
assault lift ترابری هجومی
assault lift حمل و نقل هوایی هجومی
asymmetrical lift برای نامتقارن
back lift حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
center of lift مرکز برا
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
ski lift دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
lift curve منحنی برا
lift frequency تعداددفعات حمل بار
lift strut پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift valve سوپاپ بالارونده
lift pump تلمبه کششی
lift truck لیفتراک
lift truck خودرو دارای جرثقیل
lift helicopter هلی کوپتر باری
lift pass پاس عمقی
lift thrust نسبت برا به تراست
lift the seizure رفع توقیف
lift the ban on رفع توقیف کردن
lift shaft محور بالابر
lift helicopter هلی کوپترحمل و نقل
lift vector بردار برا
lift fire زیادکردن برد اسلحه
lift van صندوقچه محکم
lift van یخدان
lift fire بلند کردن اتش
lift frequency تناوب حمل و نقل
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift dumper کاهنده برا
lift fire قطع کردن اتش از روی یک هدف
to hitch a lift [ride] from somebody سواری شدن [در خودروی کسی]
[Could I] give you a lift? [colloquial] به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
vertical lift bridge پل بالارو
air lift pump پمپ حبابی
link lift vehicle حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
direct lift control کنترل مستقیم برا
thumb a lift/ride <idiom> اتوزدن
ammunition lift capability مقدورات حمل مهمات
ammunition lift capability فرفیت حمل ونقل مهمات
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
fork-lift truck نوعیوسیلهحرکتی
slope of lift curve شیب منحنی برا
lift drag ratio نسبت برا به پسا
lift-arm cylinder سیلندردستهیبالابر
lift cord lock قفلطناببالابر
gas lift module مخزنمرتفعگاز
diesel lift engine موتوردیزلچپ
blade lift fan تیغهپروانهصعودی
blade lift cylinder سیلندربالابرندهتیغه
This stone wont lift. این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
high lift device وسایل برای زیاد
high lift system سیستم برای زیاد
The elevator ( lift ) is out of order . آسانسور خراب است.
to lift a car by jack خودرویی را جک زدن
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
Please let me give you a lift (ride). اجازه بدهید سوارتان کنم
high lift configuration شکل برای زیاد
leg lift and side roll کنده سرانبون
olympic lift and cross face کنده حصیر مال
lift-fan air inlet مدخلهوایهواکششچپ
To rais ( lift, remove ) an embargo. رفع محاصره کردن
olympic lift and cross face گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
leg ride and cross face olympic lift سگک وارو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com