English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
developed market economy countries کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
developed market economy countries کشورهای مرفه
Other Matches
less developed countries کشورهای کمتر توسعه یافته
least developed countries پائین ترین کشورهای در حال توسعه
developed countries کشورهای توسعه یافته کشورهای پیشرفته
market economy اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economy اقتصاد بازار
market directed economy اقتصاد مبتنی بر بازار
free market economy اقتصاد بازار ازاد
developed رشدیافته
the developed world جهان توسعه یافته [پیشرفته]
developed contries ممالک توسعه یافته
less developed contries کشورهای کم رشد
developed contries ممالک پیشرفته
developed muzzle velocity سرعت ابتدایی و حقیقی توپ
The project is not fully developed yet. این طرح هنوز پخته وآماده نیست
countries دیار
countries مملکت
countries کشور
countries ییلاق
countries بیرون شهر دهات
poor countries عقب مانده
third world countries کشورهای جهان سوم
backward countries کشورهای عقب مانده
mother countries کشور اصلی
advanced countries کشورهای پیشرفته کشورهای توسعه یافته
mother countries میهن
development countries کشورهای قابل توسعه
uncomitted countries کشورهای غیرمتعهد
capitalist countries کشورهای سرمایه داری
poor countries کشورهای فقیر
retarded countries کشورهای عقب مانده
developing countries کشورهای در حال رشد کشورهای در حال توسعه
underdeveloped countries کشورهای توسعه نیافته
developing countries کشورهای در حال توسعه
Underdeveloped ( backward) countries . کشورهای عقب افتاده
The English speaking-countries. کشورهای انگلیسی زبان
oil rich countries کشورهای ثروتمند تولید کننده نفت
Our company is oprerating in several countries . شرکت ما درچندین کشور عمل می کند
The teo countries are separated by this river. این رودخانه دو کشور را از یکدیگه جدامی کند
Comparison with other countries is extremely interesting. مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
Organization of Petroleum Exporting Countries سازمانصادرکنندگاننفتخام
Racial prejudice prevails in some countries. دربرخی کشورها تعصبات نژادی وجود دارد
When compared to other countries around the world, Britain spends little on defence. در مقایسه با کشورهای دیگر در سراسر جهان بریتانیا کم برای دفاع خرج می کند.
economy اقتصاد
economy علم اقتصاد
economy اقتصادی
economy صرفه جویی
mixed economy اقتصاد مختلط
guild economy اقتصاد صنفی
controlled economy اقتصادارشادی
controlled economy اقتصاد تحت کنترل
token economy اقتصاد ژتونی
two sector economy اقتصاد دو بخشی
fuel economy اقتصاد سوخت
natural economy اقتصاد طبیعی
national economy اقتصاد ملی
moneyless economy اقتصاد بی پول
monetary economy اقتصاد پولی
closed economy اقتصاد بسته
mental economy اقتصاد روانی
mature economy تکامل یافته
mixed economy سیستم اقتصادی که در ان روشهای کاپیتالیستی و سوسیالیستی در جوار هم به کار گرفته شود
free economy اقتصاد ازاد
declining economy اقتصاد در حال افول
dynamic economy اقتصاد پویا
dynamic economy اقتصاد متحرک
economy factor ضریب صرفه جویی
economy factor ضریب اقتصادی
exchange economy اقتصاد مبادلهای
weak economy اقتصاد ضعیف
factory economy اقتصاد کارخانهای
dualistic economy اقتصاد دوگانه
warfare economy اقتصاد جنگ پرداز
declining economy اقتصاددر حال تنزل
black economy پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
mature economy اقتصاد رشد یافته
directed economy اقتصاد ارشادی
directed economy اقتصادهدایت شده
domestic economy اقتصاد داخلی
domestic economy اقتصاد محلی
warfare economy اقتصاد جنگی
expanding economy اقتصاد در حال توسعه اقتصاد در حال گسترش
command economy اقتصاد دستوری
regional economy اقتصاد منطقهای
household economy تدبیر منزل
planned economy اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economy اقتصاد سنجیده
planned economy اقتصاد بانقشه
planned economy اقتصاد برنامهای
political economy اتصاد سیاسی
sluggish economy اقتصاد در حالت رکود
sluggish economy اقتصاددر حالت کسادی
static economy اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
subsistence economy اقتصاد معیشتی
suffering economy اقتصاد اسیب دیده
supply economy صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
test economy اقتصاد ازمون
static economy اقتصاد ایستا
spotaneous economy اقتصاد خودبخودی
soviet economy اقتصاد شوروی
regional economy اقتصادناحیهای
sound economy اقتصاد قوی
political economy علم ثروت
political economy اقتصاد سیاسی
principles of economy اصول اقتصاد
barter economy اقتصاد پایاپای
barter economy اقتصاد بدون پول
open economy اقتصاد باز
best economy mixture نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
natural economy اقتصاد غیرپولی
economy class اکونومی کلاس
economy class درجه توریستی
balance economy اقتصاد متوازن
backward economy اقتصاد عقب مانده
balanced economy balanced
to reflate the economy به اقتصاد تحرک بخشیدن
moneyless economy اقتصاد فاقد پول
household economy اقتصاد خانگی
planless economy اقتصاد بی نقشه
planless economy اقتصاد نسنجیده
heat economy اقتصاد حرارت
ministry of national economy وزارت اقتصاد ملی
centrally planned economy اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
centrally planned economy اقتصاد متمرکز
laissez faire economy اقتصاد ازاد
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover. اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
market در بازار دادوستد کردن
market value در بازار قیمت بازار
market به بازار عرضه کردن
market فروختن
market مرکزتجارت
market value قیمت بازار
market value ارزش
market value قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
outside market بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
off-market <adj.> خارج از بورس [فروخته شده ]
market value ارزش بازاری
market درمعرض فروش قرار دادن
market بازار
market محل داد وستد
down-market رجوع شود به downscale
in the market for <idiom> خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
market بازار فروش [اقتصاد]
I liked the taste of it . I developed a taste for it . به دهانم مزه کرد
perfect market بازار کامل
oil market بازار نفت
market gardener باغکار سبزیکار
market gardening شغلسبزیکاریوکاشتمیوه
organized market بازار سازمان یافته
On the free market . دربازار آزاد
to place on the market فروختن
to put on the market فروختن
off-market purchases خرید در بیرون از بورس
cattle market محلفروشاحشام
labour market متقاضیکار
financial market بازار مالی
wage market بازار دستمزد
over-the-counter market بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
spot market بازار نقدی
narrow market بازار محدود
market garden مزرعهکاشتسبزیجاتومیوهجاتجهتفروش
to place on the market درمعرض فروش قرار دادن
price market وضع کردن قیمت در انحصار
to rig the market با احتکارویکجاخریدن کالاافزایش وکاهش مصنوعی دربهای کالافراهم کردن
to make a market of با کالای دیگرمعاوضه کردن
widening of market گسترش بازار
carpet market بازار فرش
to make a market of معامله کردن
the market is dull بازار کساداست
to put on the market به بازار عرضه کردن
target market بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
the market is dull بازار راکد است
spot market بازار معاملات نقدی
flea market <idiom> بازارمکاره (بازارکهنه فروشها)
There is no market for it in Iran . درایران مصرفی ندارد
to put on the market درمعرض فروش قرار دادن
rig the market با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
securities market بازار اوراق بهادار
security market بازار اوراق بهادار
seller's market بازار فروشنده
seller's market بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
sharing the market تقسیم بازار
To depress the market . بازار را کساد کردن
soft market بازار با تقاضای خوب
to place on the market به بازار عرضه کردن
home market بازار داخلی
commodity market بازار کالای مصرفی
commodity market بازار مواد اولیه
commodity market بازار کالا
capital market بازار سرمایه
buyers market بازار خرید
buyer's market بازار مناسب برای خریدار
buyer's market بازاری که درکنترل خریدارست
buyer's market بازار خرید
bullish market بازار رو به رونق
bullish market بازار احتکاری
bullion market بازار شمش
cornering the market قبضه نمودن بازار
cornering the market خرید کلی و یکجای کالاهای بازار
credit market بازار اعتباری
gold market بازار طلا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com