English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
device media control language نوعی زبان که توسط مدیرپایگاه داده استفاده میشودتا شرح فیزیمی پایگاه داده راروی یک دستگاه ذخیره دیسک ایجاد کند
Other Matches
control language زبان کنترل
control panel device ابزار تابلوی کنترل
job control language زبان کنترل کار
job control language جی سی ال
job control language زبان کنترل برنامه
media پوشش میانی سرخرگ
media رسانه ها واسطه ها
media دستوراتی که به هر برنامه امکان کنترل چند رسانهای می دهند مثل کارت صدا و قطعه ویدیو
media رسانه ها
media رسانههای گروهی
media طرق
media زیر لایه در لایه اتصال داده از مدل شبکه OSI که دستیابی به رسانه ارسال را ممکن می سازد
media وسایل
media مواد مغناطیسی برای ذخیره سیگنالها مثل دیسک و نوار و.
media کپی کردن داده از یک بایت رسانه ذخیره سازی به دیگری
media خطا در رسانه ذخیره سازی که داده را خراب میکند
media هر ماده فیزیکی که برای ذخیره داده به کار می رود
media واسطه ها وسیله ها
mass media رسانههای گروهی
output media رسانه خروجی
media eraser رسانه پاک کن
Media Player برنامه ویندوز که به کاربر امکان نصب سخت افزار چندرسانهای از قبیل صدا و تصویر متحرک و فایلهای ویدیو
media specialist متخصص رسانه ها
magnetic media رسانه مغناطیسی
otitis media [OM] عفونت گوش میانی [پزشکی]
media conversion تبدیل رسانه ها
magnetic media ابزارمیانی مغناطیسی
diluting media ماده رقیق کننده
removeable media وسیله برداشتنی
media hype تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
media circus تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
mass media رسانههای همگانی
input media رسانه ورودی
mass media وسایل ارتباط جمعی
removable storage media رسانههای ذخیره سازی قابل انتقال
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media. او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
device دستگاه اسباب وسیله
device خارضامن
device تجهیزات
device عامل
device شیوه
device چاشنی
device فزاره
device اپارات
device ضامن
device وسیله
device ابزار
device اسباب
device شعار دستگاه
device اختراع
device تمهید
device الت
device حیله
device روش برنامه نویسی که نتیجه آن برنامهای خواهد بود که به هر سخت افزار جانبی قابل اجرا است
device وسیلهای مثل صفحه تصویر یا چاپگر که اجازه نمایش اطلاعات میدهد
device ماشین یا وسیله کارا
device دستگاه
I/O device دستگاه داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
device کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
device اهمیت وسیله جانبی نصب شده توسط کاربر یا کامپیوتر مرکزی که روشی که CPU یک سیگنال وقفه آن را دریافت میکند بیان کرده است
device CON برای صفحه کلید و صفحه نمایش
device یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
device که برای ورود و خروج داده یا پردازنده به کار می رود
device فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
device کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device وسیله جانبی
device مشخصه یکتا و کد انتخاب شده برای هر وسیله جانبی
device کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
device برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
device کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
device PRN برای پورت چاپگر
v , device ارم مدال شجاعت ارتش امریکا
device لیستی از تقاضاهای کاربران یا برنامه ها برای استفاده از یک وسیله
device name نام دستگاه
language در زمان اجرا
language زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
language زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language زبان برنامه نویسی که حاوی دستورات کد دولویی است و مستقیما توسط CPU قابل فهم است
language زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
language زبان اصلی که برنامه با آن نوشته میشود تا توسط کامپیوتر پردازش شود
language ابزارهای سخت افزاری و نرم افزاری برای کمک به نوشتن برنامه هایی به زبان خاص توسط برنامه نویس
language سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
language نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
language زبان
language کلام
language دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
language مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
language تبدیل و اجرا میکند
language قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
language برنامهای که به عنوان مترجم
language استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
pl. language زبان پی ال وان
language هر برنامهای که هر خط برنامه را به زبان دیگری ترجمه میکند.
language بصورت لسانی بیان کردن
language سخنگویی تکلم
language لسان
language زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند
language زبان
language زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
second language زباندوم
first language زبانیکهازهمهبهآنبیشترتسلطدارید
I am here for a language course من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم.
for a language course برای یک دوره زبان
send only device دستگاهی شبیه یک ترمینال که قادر است داده ها را به کامپیوتر ارسال کند ولی نمیتواند داده ها را از ان دریافت کند
sequential device دستگاه ترتیبی
To take someone in . to device ( fool ) someone . کسی را گول زدن
sighting device وسیله نشانه روی
storage device انباره
semiconductor device دستگاه نیمه هادی
safety device خارضامن
firing device ماسوره
auctioneering device وسیلهای که بیشترین یا کمترین سیگنال را از تعدادی سیگنال ورودی انتخاب میکند
audio device دستگاه سمعی
military device اسباب ارتشی
physical device ابزار مادی
safety device دستگاه ضامن
So dont try to device yourself . سعی نکن خودت را گول بزنی
safety device ضامن
timing device ساعتی
sighting device دوربین دستگاه نشانه روی
timing device وسیله
clamping device وسایل قید و بست
combination device ماسوره ترکیبی مین ماسوره مرکب
storage device دستگاه انباره
switching device تجهیزات سوئیچینگ
symbolic device دستگاه سمبلیک
synchronous device دستگاه همگام
synchronous device دستگاه همزمان
peripheral device دستگاه جنبی
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
storage device دستگاه ذخیره سازی
storage device دستگاه ذخیره
spooling device وسیلهای که نوار را نگه می دارد و اطلاعات را از دیسک برای ذخیره سازی دریافت میکند
bending device کج گیر
storage device دستگاه انبارش
binary device دستگاه دو حالته
warning device وسیلههشدار
bistable device دستگاه دوپایا
locking device ابزار
fastening device پوچگیره
communication device دستگاه ارتباطی
device flag پرچم دستگاه
drawing device دستگاه ترسیمه
dressing device دستگاه مستقیم کنی
overload device فیوز گرمایی
overcurrent device دستگاه حفافت
output device دستگاه خروجی
nonohmic device دستگاه غیر اهمی
firing device ماسوره مین
firing device عامل منفجرکننده
microcoding device دستگاه ریزبرنامه نویسی
measuring device تجهیزات اندازه گیری
display device دستگاه نمایش
discrete device دستگاه گسسته
device handler نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
device handler برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device independence مستقل از دستگاه
device independence استقلال دستگاه
device driver برنامه راه اندازی دستگاه
device driver محرک دستگاه
device driver برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device driver نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
device dependent وابسته به دستگاه
device status وضعیت دستگاه
MCI device وسیله چند رسانهای قابل تشخیص که با درایور درست در کامپیوتر نصب شده است
mapping device دستگاه نگاشت
picking device دستگاه ورودی برای واردکردن داده روی صفحه نمایش
point device بسیار درست
point device کاملا راست
point device بی عیب
pointing device وسیله ورودی که محل نشانه گر را روی صفحه کنترل میکند طبق حرکت آن توسط کاربر
pointing device دستگاه اشاره گر
passive device دستگاه منفعل
electroreceptive device وسیله برقی
pressure device ماسوره فشاری
pressure device عامل فشاری مین
pull device ماسوره کشش مین
peripheral device دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
gripping device متعلقات گیره و بست
logic device دستگاه منطقی
homing device رادارهای ردیاب امواج رادیویی و رادار برای پیداکردن ایستگاه فرستنده انها
ignition device وسیله احتراق
illuminating device تجهیزات روشنایی
input device دستگاه ورودی
device number شماره دستگاه
device code کد دستگاه
device cluster گروه دستگاه
dedicated device دستگاه اختصاصی
pull device عامل کششی
lifting device ابزار بالا بر
antisweep device ضامن ضد جمع اوری مین
antisweep device ضامن ضد مین روبی
antirecovery device ضامن ضد جمع اوری مین ضامن ضد باز و بسته کردن مین
antilift device ماسوره ضد بلند کردن مین ماسوره ضد بالا بردن مین
antiwatching device ضامن ضد اکتشاف مین وسیله ضد کشف مین
antifriction device مکانیسم ضد اصطکاک
antifriction device وسیله ضد اصطکاک
anticountermining device وسیله ضد انفجار مین دریایی در اثر ضربه ضامن انفجارضربتی مین
antiwithdrawal device وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com