Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 74 (1 milliseconds)
English
Persian
devotion to music
دلبستگی به موسیقی
Other Matches
devotion
از خود گذشتگی جانسپار
self devotion
از خود گذشتگی
self devotion
فداکاری
self devotion
خود فدایی
self devotion
ایثارنفس
devotion
دعا پرستش
devotion
طرفداری
devotion
صمیمیت هواخواهی
devotion
تخصیص
devotion
وقف
music
موسیقی
music
اهنگ
music
خنیا رامشگری
music
در رهگیری هوایی به معنی پخش پارازیت دردستگاههای الکترونیکی است
music
موزیک
to let music wash over somebody
به موسیقی متن گوش دادن
[اصطلاح روزمره]
make music
موسیقی ساختن
play music
موسیقی ساختن
music to one's ears
<idiom>
صدایی که شخص دوست دارد بشنود
face the music
<idiom>
پذیرش نسخه
piped music
موسیقیکهبابلندگودرمکانهایعممیپخششود
music rest
خروجموزیک
soul music
سول
soul music
موسیقی مذهبی سیاهپوستان
sheet music
نتهای موسیقی که روی صفحات جدا از هم چاپ شده است
make music
موزیک ساختن
play music
موزیک ساختن
music track
تیتر موسیقی
[روی محیط ضبط صوت]
music track
تیتر آهنگ
background music
موسیقی پس زمینه
ambient music
موسیقی پس زمینه
background music
موزیک متن
ambient music
موزیک متن
background music
موسیقی متن
ambient music
موسیقی متن
play music
آهنگ ساختن
make music
آهنگ ساختن
music stands
میزی که نت های موسیقی را روی آن گذاشته و جلو نوازنده قرار میدهند
music chip
مدار مجتمع قادر به تولید صوت موسیقی و tane
music box
جعبه محتوی ساز کوکی
martial music
مزیک جنگی یا نظامی
instructor of music
مشاق موسیقی
indiental music
موزیک همراه
indiental music
ساز و اوازی که با نمایشی همراه باشد
electronic music
موسیقی الکترونیکی
ear for music
موسیقی
ear for music
گوش
computer music
موسیقی کامپیوتری
an airy music
ساز یا موزیک با روح
music halls
سالن موسیقی
music halls
اطاق ساز ورقص
music hall
سالن موسیقی
music hall
اطاق ساز ورقص
music mistress
بانویی که موزیک یاد میدهد معلمه موسیقی
music of the spheres
اهنگ جنبش سیارات
music of the spheres
اهنگ حرکات افلاک
chamber music
موسیقی مجلسی
to face the music
دلیرانه با چیزی روبرو شدن
to a ones voice to music
صدای خودراباسازجفت کرد
range of music
حدود یا میدان علم موسیقی
program music
موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
music therapy
موسیقی درمانی
music synthesizer
ایجادکننده موسیقی
music stool
کرسی پیانو زنان
rock music
موسیقیRock
college of
[music, technology,...]
دانشگاه فناوری
to set a poem to music
اهنگ برای شعری ساختن
to perform a piece of music
قطعه موسیقی رادرست درساز ادا کردن
to perform a piece of music
ساز زدن
To compose music (potery) .
آهنگ ( شعر ) ساختن
Beautiful music ( weather ) .
موسیقی ( هوای ) قشنگ
To accpt the consequences . to face the music .
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
high fidelity music reproducing system
سیستم بازیابی موسیقی باکیفیت عالی
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com