English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (2 milliseconds)
English Persian
dictionary sort ترتیب واژه نامهای
Other Matches
dictionary لغت نامه
dictionary 1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
dictionary واژه نامه
dictionary کتاب لغت واژه نامه
dictionary فرهنگ
dictionary فرهنگ لغات
dictionary قاموس
dictionary کتاب لغت
an a to a dictionary ضمیمه فرهنگ
dictionary قاموس
an a to a dictionary ذیل یاملحقات فرهنگ
dictionary فرهنگ لغات
dictionary دیکشنری
data dictionary لغت نامه داده
data dictionary فهرست داده ها
data dictionary فرهنگ داده ها
rhyming dictionary فرهنگ قوافی
dictionary program برنامه فرهنگ لغات
rhyming dictionary بخت
lexicon [dictionary] قاموس
lexicon [dictionary] فرهنگ لغات
lexicon [dictionary] لغت نامه
lexicon [dictionary] دیکشنری
lexicon [dictionary] واژه نامه
A dictionary tell you what words mean . فرهنگ زبان معنی کلمات را میدهد
lexicon [dictionary] کتاب لغت
walking dictionary فرهنگ متحرک
external symbol dictionary فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
eeglish persian dictionary فرهنگ انگلیسی به فارسی
dictionary of occupational titles واژگان عنوانهای شغلی
data directory dictionary فهرست لغت نامه داده ها
This dictionary has many examples of how idioms are used . این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
This dictionary is published(printed) in three volumes. این فرهنگ زبان درسه جلد منتشر گردیده است
sort دسته بندی کردن
sort of بمیزان متوسط
re sort دوباره جور کردن
nothing of that sort هیچ همچو چیزی نیست
nothing of the sort هیچ همچو چیزی نیست
sort of تقریبا
sort of بمقدار متوسط
sort of نسبتا
sort-out مرتبکردن
sort of <idiom> تقریبا تا یک حدی
sort قسم
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
sort مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort جور
sort فرمان SORT
sort الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort سوا کردن
sort جور کردن
sort دمساز شدن
sort نوع
sort گونه
sort طور طبقه
sort رقم
sort جورکردن
sort سواکردن
sort دسته دسته کردن
sort جوردرامدن
sort پیوستن
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort key کلید جورسازی
sort key کلید ترتیب
sort generator برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
sort field فیلد مرتب سازی
sort field میدان مرتب سازی
sort field میدان جور کردن
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort effort تعداد مراحل لازم جهت مرتب نمودن یک رکورد نامرتب
shell sort الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
sort merge جور کردن و ادغام
alphanumeric sort مرتب نمودن الفبا عددی
in a kind (sort) of way <idiom> یک کمی
die sort جور کردن طاسی
To sort out ones affairs بکارهای خود سر وصورت دادن
She is the clinging sort. از آنهایی است که مثل کنه می چسبد
what sort of a thing is it? چه جور چیزی است
tree sort مرتب کردن درختی
tag sort مرتب سازی برچسب جورسازی برچسب
sort order نظم ترتیب
oscillating sort جور کردن نوسانی
external sort جور کردن خارجی
selection sort مرتب کردن گزینشی
collating sort مرتب کردن داده
external sort جورکردن خارجی
block sort جورسازی کندهای
heap sort sort tree
internal sort جور کردن داخلی
internal sort مرتب کردن درونی
internal sort مرتب سازی داخلی
internal sort مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
major sort جورسازی عمده
external sort مرتب سازی خارجی
exchange sort جورکردن معاوضهای
bucket sort جور کردن دلوی
bubble sort سورت حبابی
descending sort ترتیب نزولی
descending sort مرتب سازی نزولی
bubble sort مرتب کردن حبابی
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
bubble sort جور کردن حبابی
distributive sort مرتب کردن توزیعی
major sort مرتب سازی اصلی
multipass sort جورکردن چند گذری
oscillating sort مرتب کردن نوسانی
multipass sort مرتب سازی چند عبوری
polyphase sort جور کردن چند مرحلهای
multipass sort مرتب کردن چند گذری
multipass sort جور کردن چند گذری
polyphase sort مرتب کردن چند فازی
property sort جور کردن خاصیتی
ascending sort جورکردن صعودی
ascending sort مرتب سازی صعودی
multilevel sort ترتیب چند سطحی
ripple sort مرتب کردن موجی
selection sort جور کردن گزینشی
minor sort مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
merge sort ادغام و جور کردن
block sort مرتب کردن بلاکی
major sort key یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
ascii sort order نظم ترتیبی اسکی
sort merge program پردازش تعمیم یافته
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. ابدا"چنین چیزی نیست
i sort of feel sick مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
i sort of feel sick یک جوری میشوم
minor sort key یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند
We are past that sort of thing . دیگر این کارها از ماگذشته
This sort of propaganda is for home consumption این گونه تبلیغات برای مصرف داخلی است
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl. دختر خودرأیی است
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) . این حرفها دیگه کهنه شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com