Dictiornary-Farsi | die stamping press | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 194 (9 milliseconds)

English	Persian
die stamping press	پرس حدیده
die stamping press	پرس قالب گیری حدیدهای


Other Matches

stamping	قالب گیری
stamping	استامپ زدن
stamping die	حدیده قالب گیری
stamping grounds <idiom>	پاتق ،جایی که شخص بیشتراوقاتش را آنجاست
metal stamping	قالب گیری فلزی
rubber-stamping	مهر لاستیکی
rubber-stamping	با مهر لاستیکی مهر کردن
die stamping	قالب گیری حدیدهای
rubber-stamping	تصدیق کردن
stamping quality	کیفیت قالب گیری
stamping mill	اسیاب سنگ کوبی
stamping mill	ماشین پرس یامنگنه
stamping mass	جرم قالب گیری
stamping ground	میعادگاه
stamping ground	پاتوق
press	فشار دادن با انگشتان
press	قفسه
press up	از حالت زاویه به بالانس کشیدن
press-up	از حالت زاویه به بالانس کشیدن
in the press	تحت طبع
in the press	زیر چاپ
to press up	سوی بالافشار دادن
to press up	با فشار بالابردن
press	فشار
press	دستگاه فشار
press	عامل موثر
press	ماشین فشار
press	دادن
press	چاپ فشار
press	دستگاه پرس
press	وارداوردن
press	ازدحام کردن اتوزدن
press	فشردن زور دادن
press	مطبوعات جراید
press	مطبعه
press	ماشین چاپ
press	جمعیت
press	ازدحام
press	تاکتیک دفاعی فشرده
press	فشار دادن
press	له کردن
press	چاپ
press	مطبوعات
press	فشردن
press	بالا زدن وزنه از روی سینه به بالای سر
press	عصاره گرفتن
press	فشار روی دفاع
press	قاب راکت تنیس
press	فشاراوردن
press vice	منگنه
punch press	پرس منگنه
oil press	دستگاه عصاری
rolling press	الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
screw press	قید
screw press	منگنه
press mark	علامتی که جای کتاب رادرقفسههای کتابخانه نشان میدهد
oil press	چرخ روغن گیری
punching press	پرس سوراخ کننده
need press theory	نظریه نیاز- فشار
pneumatic press	پرس بادی
press part	بخش فشرده
press agent	مامور اگهی و تبلیغ
press attache	وابسته مطبوعاتی
plate press	پرس صفحه باتری
press bed	بخش زیرین پرس
percussion press	پرس ضربهای
press board	مقوای فشرده
press campaign	مبارزه مطبوعاتی
press cast	ریختن تحت فشار
press fit	پرس شده
press gallery	جای ویژه مخبرین جراید درمجلس
press gallery	لژ نمایندگان مطبوعات
press hot	فشردن گرم
press key	تکمه فشاری
press law	قانون مطبوعات
press casting	ریخته گری فشاری
sewing press	ماشین کتابدوزی
solids press down	دج ها سوی پایین فشار می اورند
solids press down	اجسام جامد سوی
press corps	گروهیازخبرنگارانکهباهمکارمیکنند
press cutting	برش دهنده فشاری
press officer	سخنگوییکارگانیاموسسه
stop press	خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
To press ones luck .	لگد به بخت خود زدن
to press charges against someone	ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
in the press conference	در مصاحبه مطبوعاتی
yellow press	مطبوعات جنجالی
to press ahead with	با زور ادامه دادن
press report	گزارش خبری
press wheel	چرخفشار
press chamber	حفرهفشار
press bar	دستهفشار
straightening press	پرس مستقیم کنی
tiger press	حرکت از بالانس ساق دست به روی کف دست
to press against any thing	بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
to press back	با فشار عقب بردن
to press for an answer	با صرار یا فشار پاسخ خواستن
to press the button	دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
to send to the press	برای چاپ فرستادن
treadle press	ماشین چاپ پایی
wine press	چرخشت
etching press	ماشینچاپقلمزن
garlic press	سیرخودکن
lithographic press	چاپزغالی
pollen press	فشارگرده
c frame press	پرس با قالب "سی " شکل
press-gangs	دسته مامور جلب مشمولین
press-ganging	دسته مامور جلب مشمولین
drawing press	پرس کششی
drill press	متهای که با فشار دست یاماشین چیزی را حفر میکند مته فشاری
drill press	دستگاه مته
press-ganged	دسته مامور جلب مشمولین
drop press	پتک خودکار اهنگری
extrusion press	اشترانق پرسه
filter press	صافی فشاری
folding press	پرس خم کاری
forging press	پرس چکش کاری
press-gang	دسته مامور جلب مشمولین
press brake	پرس خمشی
press conference	مصاحبه مطبوعاتی
cabbaging press	پرس هیدرولیک
briquetting press	پرس متعادل یا بالینگ پرس
clean and press	حرکت پرس وزنه برداری
clothes press	گنجه جا رختی
bench press	پرس میزی
copying press	منگنه سوادبرداری
crank press	پرس کششی اهرم
cutting press	پرس قطع کننده [مهندسی]
baling press	پرس متعادل
baling press	بالینگ پرس
press conferences	مصاحبه مطبوعاتی
die press	فشردن
freedom of the press	ازادی مطبوعات
freedom of the press	ازادی نگارش
press releases	مطلب مطبوعاتی
hydraulic press	پرس هیدرولیکی
printing press	ماشین چاپ
hydrostatic press	منگنه ابی
press release	مطلب مطبوعاتی
legg press	تمرین تقویت عضلههای پا بافشار دادن وزنه به بالا با پاخوابیده به پشت
letter press	مواد چاپی
letter press	نوشته وابسته به عکسها
liberty of the press	ازادی مطبوعات
mechanical press	پرس
power press	پرس
moulding press	منگنه
hot press	پرس کردن گرم
gutter press	نگارش هایامطبوعات پست
hot press	مهره
press gangs	دسته مامور جلب مشمولین
press gang	دسته مامور جلب مشمولین
press boxes	لژ مطبوعاتی جایگاه گزارشگران
press box	لژ مطبوعاتی جایگاه گزارشگران
hot press	برق انداختن
hot press	جلادادن
hot press	اهار زدن
press-ups	از حالت زاویه به بالانس کشیدن
hot press	منگنه ماشین اهار
hot press	مهره کشیدن
beam bending press	پرس خم کننده میله
press (push) one's luck <idiom>	به شانس بستگی داد
pressing: standing press	پایهفشار
air operated press	پرس بادی پنوماتیکی
multi stage press	پرس چند طبقه
Press the elevator button.	تکمه آسانسور رافشار بدهید
power press extrusion	طریقه اشترانق پرس
drop forging press	پرس اهنگری حدیدهای
rotating table press	پرس مدور
press of sail or canvas	ان مقداربادبان که باد اجازه دهد
press of sail or canvas	بادبان بفراخور باد
gap frame press	پرس "سی " شکل
hand screw press	پرس پیحی دستی
press copy book	دفتر کپیه
press cast process	فرایند ریخته گری فشاری
press campaingn or stunt	مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
i gave it a slight press	انرا کمی فشار دادم
drill press vise	گیره ماشینی
double action press	پرس دو واکنشی
column screw press	پرس پیچی ستونی
concrete tile press	پرس صفحهای بتن
dial feed press	پرس میزی گردان
to correct yhe press	چیز چاپ شده غلط گیری کردن
dial feed press	پرس رولور
the press of modern life	فشارو نیازمندیهای زندگی امروز
stretch press die	قالب انبساطی
double accentric press	پرس خارج از مرکز بایاطاقان دوبل
four column friction screw press	پرس اصطکاکی چهار ستونی
double action drawing press	پرس کششی دوکاره
vincent friction screw press	پرس وینسنت
double action cam drawing press	پرس کششی دو واکنشی
to push your luck [British English] to press your luck [American English]	زیاده روی کردن [شورکاری را در آوردن] [اصطلاح مجازی]
backing: backing press	پرسپشتیبان