Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (7 milliseconds)
English
Persian
dinner is ready
ناهاراماده
dinner is ready
است
Other Matches
dinner
مهمانی
dinner
ناهار
dinner
شام
We were having dinner when. . .
داشتیم شام می خوردیم که ..
he took her in to dinner
انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
I just had dinner.
درست چند لحظه قبل شام خوردم
to get dinner
ناهارخوردن
to ask somebody out for dinner
کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن
[بیشتر دوست دختر و پسر]
dinner set
لوازم و فرف شام یا ناهار
dinner is served
شام حاضراست
It wasnt much of a dinner .
زیاد شام مهمی نبود
dinner table
میزغذاخوری
dinner wagon
میزیکه روی غلطک میگرددودرسفره خانه بکارمیبرند
i asked him to dinner
او را به ناهار خواندم
shore dinner
غذای دریایی
to orders dinner
دستور ناهار دادن
my neighbour at dinner
کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
dinner fork
چنگالغذاخوری
dinner knife
چاقویغذاخوری
dinner plate
بشقابپلوخوری
dinner dance
میهمانیرقص
dinner party
میهمانیشام
dinner service
فروفغذاخوری
dinner jacket
لباس مخصوص مهمانی رسمی
Well discuss it at dinner.
سر شام صحبت خواهیم کرد
Well discuss it at dinner.
سرت رابلند کن ببینم
dinner etc. is served
غذا آماده است
The dinner will be followed by a concert.
به دنبال شام کنسرتی اجرا می شود.
dinner jacket
اسموکینگ
dinner jackets
اسموکینگ
dinner jackets
لباس مخصوص مهمانی رسمی
To disg up the dinner .
شام را کشیدن
WI'll you stay for ( to ) dinner?
برای شام بمانید (می مانید؟)
We had a gorgeous dinner .
شام معرکه یی خوردیم
She gave us quite a decent dinner.
یک شام خیلی حسابی به ماداد
don't wait the dinner for me
ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
We are expecting guests for dinner .
برای شام مهمان داریم
After dinner he likes to retire to his study.
پس از شام او
[مرد]
دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
The library is the obvious place for the after-dinner hours.
کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
ready use
دم دستی
ready use
اماده مصرف
ready
اماده کردن
ready for use
اماده بهره برداری
Since you are not ready ...
چونکه هنوز آماده نیستی...
get ready
<idiom>
آماده شدن از
As you are not ready ...
چونکه هنوز آماده نیستی...
When will they be ready?
چه وقت آنها حاضر میشود؟
Are you ready to go?
حاضرید برویم ؟
ready for use
اماده مصرف
ready
اماده
get ready
اماده شدن حاضر کردن
ready
مهیا کردن حاضر کردن
get ready
حاضر شدن
get ready
حاضر کردن یا شدن
get ready
اماده کردن
ready
که منتظر است تا قابل استفاده شود
ready
مناسب برای استفاده از یا فروش .
ready
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
ready
حاضربه تیر حاضر باشید
ready
قبضه حاضر
ready
حاضر به کار
make ready
اماده کردن
make ready
اماده شدن حاضر کردن
he is ready at excuses
اماده است
make ready
حاضر شدن
mission ready
اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
mission ready
هواپیمای اماده برای پرواز
mission ready
اماده پرواز
what a ready welcome i found!
چه حسن استقبالی از من کردند !
not operationally ready
از کار افتاده
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
he is ready at excuses
برای بهانه انگیزی
rough and ready
سریع العمل
ready made
اماده
Please have my bill ready.
لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
rough and ready
<idiom>
زبروخشن ولی موثر
ready-made
اماده
combat ready
اماده به رزم
rough and ready
خشن
He has a ready pen.
قلم شیوا وروانی دارد
I am ready to compromise.
کارها روبراه است
I am always ready to help my friends.
همیشه حاضرم بدوستانم کمک کنم
combat ready
دارای امادگی رزمی
ready to die
اماده مردن
ready rack
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
ready position
وضعیت حاضربه حرکت هلیکوپتر
ready position
حاضربه تیراندازی
ready position
حالت حاضر به تیر
ready for operation
اماده کار
ready for assembly
اماده جهت نصب
ready cap
حالت انتظار هواپیمای جنگنده برای پرواز
ready money
پول فراهم شده
ready line
خط انتظار
ready for duty
اماده خدمت
ready money
پول موجود
ready money
پول نقد
ready reckoner
کتابچه یاجدولی که حسابهای عمل شده واماده دران موجوداست
ready missile
موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
ready acceptance
حسن قبول
ready for duty
اماده انجام وفیفه
not operationally ready
غیر اماده ازنظر عملیاتی
operationally ready
حاضر به کار
ready witted
بافراست
ready witted
تیز هوش
ready wit
حاضر جوابی
operationally ready
حاضر به عملیات
operationally ready
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
ready to die
اماده برای مرگ
ready service
اماده به کار
ready service
اماده به استفاده فوری
ready for duty
اماده کار
ready room
اطاق توجیه
ready reservist
جزو احتیاط اماده به خدمت
ready line
صف پشت خط اتش
ready-mix truck
کامیون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
to stand ready to
[+ verb]
آماده بودن برای
ready to pay at any moment
دست به کیسه
ready-mix truck
کامیون بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
to stand ready for
[+ noun]
آماده بودن برای
ready-mix truck
تراک میکسر
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
ready mixed paints
رنگهای مخلوط اماده
ready for cinnection to the mains
اماده جهت اتصال به شبکه
ready solubility in water
امادگی برای زودحل شدن دراب
to give a ready consent
بی درنگ رضایت دادن
to give a ready consent
رضایت دادن
heat ready indicator
چراغتعینگرما
Get ready for the journey(trip)
برای مسافرت حاضر شو
To prepare something. To get somethings ready.
چیزی را حاضر کردن
data terminal ready
امادگی ترمینال داده
data set ready
امادگی مجموعه داده ها
to give a ready consent
زود
Cash . Ready money .
وجه نقد
camera ready copy
کپی اماده تکثیر
ready mixed concrete
بتن اماده
army ready material program
برنامه بهبود امادگی رزمی اماد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com