Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (8 milliseconds)
English
Persian
dipper stick
کاسه بیل
Other Matches
little dipper
دب اصغر
dipper
دب اکبر
dipper
ملاقه
little dipper
خرس کوچک
big dipper
دب اکبر
big dipper
خرس بزرگ
palette with dipper
پالتهمراهجایروغن
non-stick
نچسب
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
stick up
<idiom>
دزدی مسلحانه
stick up for
<idiom>
کمک کردن ،حمایت کردن
stick with
<idiom>
دنبال کردن کاری
stick with
<idiom>
ماندن با
stick (someone) with
<idiom>
ترک چیز ناخوشایندی
to stick together
نسبت بیکدیگروفادار بودن
to stick up
گردن فرازی کردن
to stick something
چیزی را سفت و پابرجا بستن
stick-up
برجستگی داشتن
stick-up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick up
برجستگی داشتن
stick up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
to stick up
تندنوشتن
to stick up for
دفاع کردن از
stick around
<idiom>
همین دوروبر منتظر ماندن
non-stick
تفلون
non-stick
ناچسبنده
stick to your last
یا از حدخود بیرون نگذارید
stick out
متحمل شدن
stick out
جلو امدن
stick out
پیش امدگی داشتن
stick out
اصرار کردن
stick around
تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick around
درنگ کردن
non-stick
ته لیز
non-stick
ناچسبان
to stick up for
پشتی کردن
he wants the stick
چوب میخواهد
stick-on
چسبنده چسبناک
to stick up
مقاومت کردن
stick
چسبیدن
stick to your last
برشته خود بجسبد
stick
وقفه
stick
یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick
گروه پرنده
stick
چوب بازی
stick
چماق
stick
هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick
چوب بازی هاکی
stick
چسباندن
stick
تردیدکردن
stick
فرورفتن
stick
گیر کردن گیر افتادن
stick
سوراخ کردن نصب کردن
stick
الصاق کردن چوب
stick
عصا
stick
وضع چسبندگی
stick
چسبناک
stick
الصاق تاخیر
stick
پیچ درکار تحمل کردن
stick
تخته موج سواری شلاق
to stick on
[to]
چسباندن
[روی چیزی]
stick in the mud
طفره رو
pogo stick
چوب پای فنردار
shooting stick
صندلی عصایی
yard stick
خط کش
[ابزار]
yard stick
خط کش تاشو
[ابزار]
shooting stick
صندلی جمعشو و متحرک
gear stick
دسته دنده اتومبیل
stick shift
دسته دنده
French stick
قرصدراز نازک نان
To drive all with the same stick .
<proverb>
همه را با یک چوب راندن .
joss stick
چوب جاس
shed stick
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
stick out a mile
مثل روز روشن بودن
stick to one's guns
<idiom>
روی حرف خود ماندن
yard stick
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
stick insect
حشرهی چوب کبریت مانند
carrot and stick
<idiom>
قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
player's stick
چوببازیکنهاکی
quadruped stick
عصایچهارپایه
shed stick
چوبنخ
stick eraser
چوبپاککن
stick umbrella
چتردستهچوبی
To stick out ones chest.
سینه خود را بیرون دادن
ortho-stick
عصایهدایتگر
goalkeeper's stick
چوبدروازهبند
stick insects
حشرهی چوب کبریت مانند
stick shift
دندهی دستی
stick shifts
دندهی دستی
stick one's neck out
<idiom>
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
stick-in-the-mud
<idiom>
گوشه عزلت برگزیدن
English stick
عصایانگلیسی
folding stick
چسبدوطرفه
glue stick
چسبپمادی
I always stick to my word.
من همیشه سر حرفم می ایستم
stick-in-the-mud
بیعرضه
stick-ups
برجستگی داشتن
walking stick
عصا
walking stick
چوبدستی
walking stick
حشره راست بال امریکایی
buff stick
چوبیکه چرم
composing stick
قالب حروف چینی
control stick
سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
filter stick
لوله صافی دار
fish stick
فیله ماهی سرخ کرده
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
stick in the mud
بیعرضه
green stick
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
stick-ups
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-in-the-muds
محافظه کار
stick in the mud
محافظه کار
stick in the mud
ادم عقب مانده
broom stick
دسته جاروب
stick-in-the-mud
ادم کند
stick-in-the-mud
ادم عقب مانده
stick-in-the-mud
محافظه کار
stick-in-the-muds
بیعرضه
stick-in-the-muds
طفره رو
stick-in-the-muds
ادم کند
stick-in-the-muds
ادم عقب مانده
stick-in-the-mud
طفره رو
stick in the mud
ادم کند
gun stick
سنبه تفنگ
gun stick
میل سمبه تفنگ
night stick
باتون
stick plane
رنده میله دار
night stick
چوب باتون
polo stick
چوگان
size stick
الت اندازه گیری پا
size stick
قالب اندازه گیری
swagger stick
چوب دستی کوچک
stick bridge
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush
قلم مو
stick check
دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
stick glove
دستکش کلفت دروازه بان
stick to your work
بکار خود مشغول باشید
stick to the point
از موضوع خارج نشوید
swagger stick
باتون
job stick
سکان هدایت دسته فرمان
swizzle stick
چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
to stick like a leech
مانند کنه چسبیدن
to stick in the throat
درگلوگیرکردن
ingot stick
شمشه
high stick
بالا بردن غیرمجاز چوب
stick plane
رنده با تیغه گرد
hiking stick
دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
honing stick
سنگ تیغ تیزکنی
to stick in ones gizzard
ناگواربودن
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
job stick
دسته بازی
folding meter stick
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
folding meter stick
خط کش
[ابزار]
folding meter stick
خط کش تاشو
[ابزار]
batten
[shed stick]
کجی
[چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
The stamp doesnt stick.
این تمبر نمی چسبد
stick to (a story/the facts)
<idiom>
وفادارماندن
short end (of the stick)
<idiom>
غیر منصفانه
controlled stick steering
دسته دنده خودکار
controlled stick steering
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
stick and ball model
الگوی گلوله و میله
To stick a poster on the wall.
اعلان به دیوار چسباندن
double meter stick
[American]
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
double meter stick
[American]
خط کش تاشو
[ابزار]
To stand firm. To stick to ones gun.
سفت وسخت ایستادن
folding meter stick
[American]
خط کش جیبی
[ابزار]
folding metre stick
[British]
خط کش جیبی
[ابزار]
folding meter stick
[American]
خط کش تاشو
[ابزار]
folding metre stick
[British]
خط کش تاشو
[ابزار]
double meter stick
[American]
خط کش
[ابزار]
To stick to the main topic ( issue ).
از موضوع اصلی خارج نشدن
To stick (put,fix)up a notice (poster).
اعلان زدن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.
پای این کار باید محکم بایستی
Dont stick your head out of the car window.
سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
برف روی زمین نمی ماند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com