English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
direct current converter تبدیل گر جریان مستقیم
Other Matches
current converter مبدل جریان
direct current جریان مستقیم
direct current جریان برق مستقیم
direct current جریان یکسو
direct current جریان دائم
direct current instrument سنجه جریان مستقیم
direct current magnet مغناطیس جریان مستقیم
direct current generator مولد جریان مستقیم
d/a converter مداری که یک مقدار آنالوگی که مط ابق با عدد ورودی است خارج میکند و ورودی دیجیتال را به آنالوگ تبدیل میکند
d/a converter CONVERTER ANALOG TO DIGITAL
d.c. converter مبدل جریان دائم
d a converter converter Analog Digitalto
converter مبدل
converter کنورتر
converter تبدیل گر
converter مبلغ مذهبی
converter وسیلهای که سیگنال آنالوگ را به دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود
converter مداری که یک سیگنال آنالوگ که مط ابق با شماره ورودی دیجیتال است به عنوان خروجی ارسال میکند
converter وسیله یا برنامهای که داده را از یک فرم به فرم دیگر ترجمه میکند
converter الت تبدیل
converter تبدیل کننده
converter برگرداننده
tele-converter مبدلفاصلهسنج
converter station پست ترانسفورماتور
motor converter تبدیلگر زنجیری
converter valve لامپ مرکب
thomas converter مبدل توماس
synchronous converter تبدیلگر دو جانبه
converter circuit مدار مبدل
converter stage طبقه مبدل
compound converter تبدیل گر مرکب
impluse converter مبدل ایمپولز
barrel converter مبدل طبلکی
inverted converter تبدیلگر وارون
baby converter مبدل کوچک
impedance converter مبدل امپدانس
welding converter مبدل جوش
measuring converter مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
image converter مبدل تصویر
frequency converter تغییردهنده بسامد
frequency converter تبدیل گر بسامد
energy converter مبدل انرژی
pulse converter مبدل پالس
booster converter تبدیلگر ولت افزای
rotary converter مبدل دوار
rotary converter مبدل گردان
cascade converter تبدیلگر زنجیری
rotary converter تبدیل گر گردان
torque converter مبدل گشتاور پیچشی
arc welding converter مبدل جوش
card to disk converter مبدل کارت به دیسک
bottom blown converter مبدل دم مقدماتی
basic bessemer converter مبدل مقدماتی بسمر
analog to digital converter مبدل قیاسی به رقمی
analog to digital converter تجزیه و تحلیل اطلاعات برای کامپیوتر با دستگاه حافظه ان
analog digital converter مبدل قیاسی- رقمی
analog digital converter مبدل انالوگ دیجیتال
commutating pole converter تبدیل گر قطب کمکی
trailer converter dolly یدک کش
trailer converter dolly تریلی کش
basic converter steel فولاد توماس
magnetic tape converter مبدل نوار مغناطیسی
d.c. arc welding converter مبدل جوشکاری جریان دائم
induction frequency converter مبدل فرکانس القائی
induction frequency converter مبدل فرکانس
short wave converter تبدیل گر موج کوتاه
inductor frequency converter مبدل فرکانس اندوکتور
power converter station پست تبدیل
side blown converter مبدل پهلو دم
single armature converter مبدل یک ارمیچری
power converter station پست تبدیل قدرت
digital to analog converter مبدل دیجیتال به انالوگ مبدل رقمی به قیاسی
digital to analogue converter مبدل دیجیتال به انالوگ
rotary phase converter تبدیل گر فاز گردان
oxygen converter steel فولاد ال دی
split pole converter تبدیل گر با انشقاق قطب
image converter tube لامپ تصویر مبدل
basic converter pig iron اهن خام توماس
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct مستقیم یابدون شریک سوم
direct <adj.> دست اول
direct اداره کردن هدایت کردن
direct <adj.> بلافاصله
direct مدیریت یا سازمان دهی
direct هدایت کردن
direct رهبری کردن
direct <adj.> مستقیم
direct قراول رفتن
direct متوجه ساختن
direct : مستقیم معطوف داشتن
direct نظارت کردن
direct امرکردن
direct : دستور دادن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
direct مستقیم راست راهنمایی کردن
direct دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct <adj.> بدون واسطه
direct راسته
direct اداره کردن
direct casting ریخته گری مستقیم
direct analysis تحلیل رهنمودی
direct connected ماشینهای بهم پیوسته
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct aggression پرخاشگری مستقیم
direct observation دیدبانی مستقیم
direct plotting تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct observation مستقیمامشاهده کردن
direct measurement اندازه گیری مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct oration گفته یا قول مستقیم
direct address آدرس مستقیم
direct address نشانی مستقیم
direct reading قرائت مستقیم
direct access دستیابی مستقیم
direct access دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct relationship وابستگی مستقیم
direct relationship ارتباط مستقیم
direct access دسترسی مستقیم
direct addressing نشان دهی مستقیم
direct quenching سخت گردانی مستقیم
direct outlet ابگیر مستقیم
direct addressing ادرس دهی مستقیم
direct plotting تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct objects امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct pressure فشار مستقیم
direct pressure تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct process فرایند مستقیم
direct processing پردازش مستقیم
direct psychotherapy روان درمانی رهنمودی
direct access دستیابی مسقیم
direct objects سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects اعتراض داشتن
direct objects مورد
direct objects شیئی
direct objects مخالفت کردن
direct objects کالا اعتراض کردن
direct objects مفعول
direct objects هدف
direct objects موضوع منظره
direct objects اعتراض کردن
direct objects دلیل اوردن
direct objects فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects موضوع
direct objects پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects چیز ماده خارجی
direct objects شی ء
direct objects مقصود
direct objects چیز
direct load بارگذاری مستقیم
direct loading مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct material مواد مستقیم
direct selection انتخاب مستقیم
direct selling فروش مستقیم
direct support تکیه گاه بی واسطه
direct support پشتیبانی مستقیم
direct support کمک مستقیم
direct support پشتیبانی مستقیم کردن
direct therapy درمان رهنمودی
direct lighting روشنایی مستقیم
direct lighting روشن سازی غیرمستقیم
direct file فایل مستقیم
direct file پرونده مستقیم
direct fire اتش مستقیم
direct fire تیر مستقیم
direct fire هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct involvement offence an committing in مباشرت
direct involvement مباشرت در جرم
direct killing قتل به مباشرت
direct labour دستمزد مستقیم
direct laying روانه کردن مستقیم
draw direct مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct control کنترل مستقیم
to direct traffic through ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct taxes مالیاتهای مستقیم
direct taxation اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct coupled مستقیما جفت شده
direct taxation مالیات مستقیم
direct tax مالیات مستقیم
direct hits گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct exchange تعویض باداغی
direct dye رنگینه مستقیم
direct conversion تبدیل مستقیم
direct cost هزینه مستقیم
direct coupling جفتگری مستقیم
direct coupling کوپلینگ مستقیم
direct damage ضرر مستقیم
direct debit سفته-وجهالزمان
direct rule حکومتایالتیومحلی
direct hits اصابت مستقیم
Is it a direct flight? آیا پرواز مستقیم است؟
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects OPERAND
direct action مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com