English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
direct current instrument سنجه جریان مستقیم
Other Matches
direct reading instrument دستگاه مستقیم خوانی
alternating current instrument سنجه جریان متناوب
induction current instrument دستگاه القائی
direct current جریان دائم
direct current جریان یکسو
direct current جریان برق مستقیم
direct current جریان مستقیم
direct current converter تبدیل گر جریان مستقیم
direct current magnet مغناطیس جریان مستقیم
direct current generator مولد جریان مستقیم
instrument مستند
instrument سند
instrument اپارات وسیله دستگاه اندازه گیری
instrument آلت دست
instrument الات اندازه گیری
instrument اسباب
instrument ادوات
instrument وسیله سند
instrument ابزار
instrument حربه
instrument دستگاه
instrument وسیله دوربین یا زاویه یاب
instrument الات دقیق
instrument الت
instrument وسیله
d.c. instrument دستگاه اندازه گیری جریان دائم
wind instrument الات موسیقی بادی
credit instrument ابزار اعتباری
credit instrument اسناد اعتباری
negotiable instrument سند قابل معامله
surveying instrument الات نقشه برداری
switchboard instrument سنجه تابلویی
table instrument وسیله رومیزی
percussion instrument الات موسیقی ضربی
period of instrument دوره سنجه
null instrument دستگاه صفر
integrating instrument سنجه کل
recording instrument دستگاه ثبات
recording instrument سنجه ثبت کننده
recording instrument دستگاه ضبط
range of instrument حد کار سنجه
precision instrument سنجه دقیق
instrument transformer مبدل سنجه ها
portable instrument سنجه دستی
policy instrument ابزار اجرای سیاست
tax instrument ابزار مالیاتی
negotiable instrument اسناد بهادار
what instrument can you play? کدام ساز را ...
instrument panels داشبرد
instrument panels پهنهی ابزار
stringed instrument ساز زهی
instrument cluster ابزارچندشاخه
instrument pallet غایقتجهیزات
instrument shelter پناهگاهابزار
instrument unit واحدلوازم
musical instrument الت موسیقی
instrument panels پیشخوان ابزار
what instrument can you play? چه سازی میتوانیدبزنید
negotiable instrument سند قابل انتقال
mirror instrument دستگاه اینه دار
transit instrument تکبد نما
measuring instrument دستگاه اندازه گیری
mathematical instrument اسباب نگاره کشی
levelling instrument وسیله ترازیابی
damping of instrument خفیدگی سنجه
dashboard instrument سنجههای داشبورد
musical instrument ساز
drawing instrument وسایل نقشه کشی
instrument flight پرواز با کمک دستگاههای کنترل هواپیما
instrument lamp لامپ سنجه ها
instrument landing فرود کور
instrument landing فرود با استفاده ازدستگاههای کنترل هواپیما وبرج مراقبت
instrument of assignment سند واگذاری
instrument of assignment سند انتقال
instrument of commerce سند تجاری
dynamometer instrument توان سنج برقی
instrument transformer ترانسفورماتور اندازه گیری
drawing instrument وسایل رسم فنی
instrument flight پرواز کور
instrument fkight پرواز کور
electrostatic instrument دستگاه اندازه گیری الکترواستاتیکی
industrial instrument دستگاه اندازه گیری صنعتی
instrument autotransformer ترانسفورماتور اندازه گیری
instrument board تخته فرمان
instrument board تابلوی وسائل اندازه گیری
induction instrument دستگاه اندازه گیری القائی
induction instrument دستگاه القائی
final instrument معادل act final
instrument direction سمت اندازه گیری شده
instrument direction سمت زاویه یاب
error of measuring instrument خطای وسیله اندازه گیری [ریاضی]
deposit of instrument of ratification ایداع اسناد دال بر تصویب
induction type instrument دستگاه نوع القائی
insulated instrument transformer ترانسفورماتور عایق کننده ترانسفورماتور اندازه گیری عایق شده
instrument with magnetic screening دستگاه اندازه گیری با حفاظ مغناطیسی
legal instrument of divorce طلاقنامه
length measuring instrument دستگاه اندازه گیری طول
post dating an instrument تاریخ مقدمی را در سند قیدکردن
instrument for absolute measurement دستگاه اندازه گیری برای سنجش مقادیر مطلق
hot wire instrument دستگاه اندازه گیری با رشته حرارتی
instrument for electromagnetic screening دستگاه اندازه گیری با حفاظ الکترومغناطیسی
instrument for electrostatic screening دستگاه اندزه گیری با حفاظ الکترواستاتیکی
moving magnet instrument دستگاه اندازه گیری اهنربای گردان
moving iron instrument دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
moving coil instrument دستگاه اندازه گیری قاب گردان
transferable commercial instrument اوراق تجارتی قابل انتقال
musical instrument digital interface واسط سریال که قط عات الکترونیکی را بهم وصل میکند
musical instrument digital interface میانجی رقمی الات موسیقی
permanent magnet moving coil instrument سنجه ارسنوال
direct <adj.> بدون واسطه
direct <adj.> دست اول
direct <adj.> بلافاصله
direct : دستور دادن
direct راسته
direct اداره کردن
direct مستقیم راست راهنمایی کردن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
direct رهبری کردن
direct <adj.> مستقیم
direct قراول رفتن
direct : مستقیم معطوف داشتن
direct نظارت کردن
direct اداره کردن هدایت کردن
direct امرکردن
direct متوجه ساختن
direct مستقیم یابدون شریک سوم
direct مدیریت یا سازمان دهی
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct هدایت کردن
direct control کنترل مستقیم
direct access دستیابی مستقیم
direct conversion تبدیل مستقیم
direct cost هزینه مستقیم
direct coupled مستقیما جفت شده
direct coupling جفتگری مستقیم
direct coupling کوپلینگ مستقیم
direct damage ضرر مستقیم
direct dye رنگینه مستقیم
direct addressing ادرس دهی مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct addressing نشان دهی مستقیم
direct relationship وابستگی مستقیم
direct support کمک مستقیم
direct aggression پرخاشگری مستقیم
direct analysis تحلیل رهنمودی
direct casting ریخته گری مستقیم
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct connected ماشینهای بهم پیوسته
direct address آدرس مستقیم
direct address نشانی مستقیم
direct exchange تعویض باداغی
direct labour دستمزد مستقیم
direct relationship ارتباط مستقیم
direct selling فروش مستقیم
direct support تکیه گاه بی واسطه
direct support پشتیبانی مستقیم
direct involvement مباشرت در جرم
direct reading قرائت مستقیم
direct support پشتیبانی مستقیم کردن
direct quenching سخت گردانی مستقیم
direct selection انتخاب مستقیم
direct access دستیابی مسقیم
direct killing قتل به مباشرت
direct lighting روشن سازی غیرمستقیم
direct lighting روشنایی مستقیم
direct load بارگذاری مستقیم
direct loading مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct material مواد مستقیم
direct access دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access دسترسی مستقیم
direct psychotherapy روان درمانی رهنمودی
direct processing پردازش مستقیم
direct process فرایند مستقیم
draw direct مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct file پرونده مستقیم
direct file فایل مستقیم
direct outlet ابگیر مستقیم
direct oration گفته یا قول مستقیم
direct observation مستقیمامشاهده کردن
direct observation دیدبانی مستقیم
direct measurement اندازه گیری مستقیم
direct laying روانه کردن مستقیم
direct fire اتش مستقیم
direct pressure تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct pressure فشار مستقیم
direct therapy درمان رهنمودی
direct involvement offence an committing in مباشرت
direct fire هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct fire تیر مستقیم
direct plotting تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct plotting تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct exchange تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct objects امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects اعتراض داشتن
direct objects اعتراض کردن
direct objects دلیل اوردن
direct objects چیز ماده خارجی
direct objects پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com