Total search result: 229 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
direct objects |
چیز |
direct objects |
مقصود |
direct objects |
شی ء |
direct objects |
موضوع منظره |
direct objects |
هدف |
direct objects |
مفعول |
direct objects |
کالا اعتراض کردن |
direct objects |
مخالفت کردن |
direct objects |
شیئی |
direct objects |
موضوع |
direct objects |
مورد |
direct objects |
اعتراض داشتن |
direct objects |
اعتراض کردن |
direct objects |
دلیل اوردن |
direct objects |
چیز ماده خارجی |
direct objects |
پانج کارت که حاوی برنامه است |
direct objects |
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود |
direct objects |
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است |
direct objects |
زبان برنامه پس از ترجمه |
direct objects |
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند |
direct objects |
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است |
direct objects |
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است |
direct objects |
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند. |
direct objects |
نماش داده می شوند |
direct objects |
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری |
direct objects |
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند |
direct objects |
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل |
direct objects |
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT |
direct objects |
OPERAND |
|
|
Other Matches |
|
objects |
موضوع |
objects |
مورد |
objects |
اعتراض داشتن |
objects |
اعتراض کردن |
objects |
دلیل اوردن |
objects |
شیئی |
objects |
مخالفت کردن |
objects |
کالا اعتراض کردن |
objects |
مفعول |
objects |
هدف |
objects |
موضوع منظره |
objects |
شی ء |
objects |
مقصود |
objects |
چیز |
objects |
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT |
objects |
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل |
objects |
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند |
objects |
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری |
objects |
نماش داده می شوند |
objects |
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند. |
objects |
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است |
objects |
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است |
objects |
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند |
objects |
زبان برنامه پس از ترجمه |
objects |
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است |
objects |
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود |
objects |
پانج کارت که حاوی برنامه است |
objects |
چیز ماده خارجی |
objects |
OPERAND |
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> |
مسدود شده |
indirect objects |
شی ء |
indirect objects |
موضوع منظره |
indirect objects |
هدف |
indirect objects |
مفعول |
indirect objects |
کالا اعتراض کردن |
indirect objects |
مخالفت کردن |
indirect objects |
شیئی |
indirect objects |
موضوع |
indirect objects |
مقصود |
indirect objects |
چیز |
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> |
غیر قابل عبور |
means objects |
اشیاء وسیله |
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> |
صعب العبور |
accessory objects |
لوازم اضافی جهت زینت بخشیدن به بافت مثل مروارید و پولک و غیره |
quasistellar objects |
اجرام شبه ستارهای |
inanimate objects |
جمادات |
inanimate objects |
چیزهای بیجان |
hidden objects |
اشیاء پنهان |
indirect objects |
مورد |
indirect objects |
اعتراض داشتن |
indirect objects |
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است |
indirect objects |
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است |
indirect objects |
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند. |
indirect objects |
نماش داده می شوند |
indirect objects |
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری |
indirect objects |
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند |
indirect objects |
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل |
indirect objects |
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT |
indirect objects |
OPERAND |
indirect objects |
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند |
indirect objects |
زبان برنامه پس از ترجمه |
indirect objects |
دلیل اوردن |
indirect objects |
چیز ماده خارجی |
indirect objects |
پانج کارت که حاوی برنامه است |
indirect objects |
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود |
indirect objects |
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است |
indirect objects |
اعتراض کردن |
direct |
مستقیم یابدون شریک سوم |
direct |
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم |
direct <adj.> |
بلافاصله |
direct <adj.> |
بدون واسطه |
direct <adj.> |
دست اول |
direct |
رهبری کردن |
direct |
مدیریت یا سازمان دهی |
direct |
دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند |
direct |
: دستور دادن |
direct |
امرکردن |
direct |
اداره کردن هدایت کردن |
direct |
نظارت کردن |
direct |
: مستقیم معطوف داشتن |
direct |
متوجه ساختن |
direct |
قراول رفتن |
direct <adj.> |
مستقیم |
direct |
اداره کردن |
direct |
راسته |
direct |
مستقیم راست راهنمایی کردن |
direct |
دستور دادن دستورالعمل دادن |
direct |
هدایت کردن |
direct exchange |
تعویض باداغی |
direct damage |
ضرر مستقیم |
direct coupling |
کوپلینگ مستقیم |
direct dye |
رنگینه مستقیم |
direct addressing |
نشان دهی مستقیم |
direct exchange |
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات |
direct file |
فایل مستقیم |
direct file |
پرونده مستقیم |
direct fire |
اتش مستقیم |
direct fire |
تیر مستقیم |
direct coupling |
جفتگری مستقیم |
direct coupled |
مستقیما جفت شده |
direct cost |
هزینه مستقیم |
direct addressing |
ادرس دهی مستقیم |
direct admission |
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران |
direct aggression |
پرخاشگری مستقیم |
direct analysis |
تحلیل رهنمودی |
direct casting |
ریخته گری مستقیم |
direct command |
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم |
direct connected |
ماشینهای بهم پیوسته |
direct control |
کنترل مستقیم |
direct conversion |
تبدیل مستقیم |
direct fire |
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش |
direct involvement |
offence an committing in مباشرت |
direct involvement |
مباشرت در جرم |
direct support |
کمک مستقیم |
direct support |
پشتیبانی مستقیم کردن |
direct therapy |
درمان رهنمودی |
draw direct |
مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه |
direct debit |
سفته-وجهالزمان |
direct rule |
حکومتایالتیومحلی |
Is it a direct flight? |
آیا پرواز مستقیم است؟ |
direct dyes |
رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.] |
to direct traffic through |
ترافیک را از طریق...هدایت کردن |
direct support |
پشتیبانی مستقیم |
direct support |
تکیه گاه بی واسطه |
direct selling |
فروش مستقیم |
direct killing |
قتل به مباشرت |
direct labour |
دستمزد مستقیم |
direct laying |
روانه کردن مستقیم |
direct lighting |
روشن سازی غیرمستقیم |
direct lighting |
روشنایی مستقیم |
direct load |
بارگذاری مستقیم |
direct loading |
مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد |
direct material |
مواد مستقیم |
direct selection |
انتخاب مستقیم |
direct action |
مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها |
direct taxes |
مالیاتهای مستقیم |
direct observation |
دیدبانی مستقیم |
direct observation |
مستقیمامشاهده کردن |
direct oration |
گفته یا قول مستقیم |
direct outlet |
ابگیر مستقیم |
direct plotting |
تعیین عناصر تیر به طورمستقیم |
direct plotting |
تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش |
direct measurement |
اندازه گیری مستقیم |
direct pressure |
فشار مستقیم |
direct pressure |
تعاقب کردن مستقیم دشمن |
direct process |
فرایند مستقیم |
direct processing |
پردازش مستقیم |
direct current |
جریان دائم |
direct object |
مفعول مستقیم |
direct object |
مفعول بیواسطه |
direct object |
مفعول صریح |
direct hit |
اصابت مستقیم |
direct hit |
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند |
direct hits |
اصابت مستقیم |
direct hits |
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند |
direct tax |
مالیات مستقیم |
direct taxation |
مالیات مستقیم |
direct current |
جریان مستقیم |
direct current |
جریان برق مستقیم |
direct current |
جریان یکسو |
direct psychotherapy |
روان درمانی رهنمودی |
direct quenching |
سخت گردانی مستقیم |
direct relationship |
وابستگی مستقیم |
direct access |
دستیابی مسقیم |
direct relationship |
ارتباط مستقیم |
direct access |
دسترسی مستقیم |
direct access |
دسترسی مستقیم به اطلاعات |
direct address |
آدرس مستقیم |
direct taxation |
اخذ مالیات بصورت مستقیم |
direct access |
دستیابی مستقیم |
direct reading |
قرائت مستقیم |
direct address |
نشانی مستقیم |
direct connect modem |
مدم اتصال مستقیم |
direct current converter |
تبدیل گر جریان مستقیم |
high direct voltage |
فشار قوی جریان دائم |
direct quota tion |
نقل قول مستقیم |
direct quota tion |
نقل عین گقته |
shot direct at goal |
شوت مستقیم به دروازه |
direct home reception |
پذیرشگرمستقیم |
direct access processing |
پردازش به روش دستیابی مستقیم |
direct arc furnace |
کوره قوس الکتریکی مستقیم |
direct access method |
روش دستیابی مستقیم |
direct chill casting |
ریخته گری مستقیم تبریدی |
direct current generator |
مولد جریان مستقیم |
direct support unit |
یکان پشتیبانی مستقیم |
direct distance dialing |
شماره گیری فاصله مستقیم |
direct reading instrument |
دستگاه مستقیم خوانی |
direct reading galvanometer |
گالوانومتر بی تبدیل |
direct potentiometric measurement |
اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم |
direct potentiometric method |
روش پتانسیل سنجی مستقیم |
direct reading dial |
درجه بندی برای قرائت مستقیم |
direct exchange items |
اقلام قابل تعویض مستقیم |
direct interelectrode capacitance |
فرفیت بین دو الکترد |
direct free kick |
مکث مهاجم برای فریفتن حریف |
direct fire sights |
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم |
direct read after write |
خواندن مستقیم پس از نوشتن |
direct data entry |
داده دهی مستقیم |
direct current magnet |
مغناطیس جریان مستقیم |
direct lift control |
کنترل مستقیم برا |
direct memory access |
دستیابی مستقیم به حافظه |