English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
direct support unit یکان پشتیبانی مستقیم
Other Matches
direct support کمک مستقیم
direct support تکیه گاه بی واسطه
direct support پشتیبانی مستقیم
direct support پشتیبانی مستقیم کردن
direct air support center مرکز پشتیبانی مستقیم هوایی
direct مستقیم یابدون شریک سوم
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct مدیریت یا سازمان دهی
direct دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct راسته
direct اداره کردن
direct رهبری کردن
direct <adj.> مستقیم
direct قراول رفتن
direct متوجه ساختن
direct نظارت کردن
direct اداره کردن هدایت کردن
direct مستقیم راست راهنمایی کردن
direct : دستور دادن
direct <adj.> بلافاصله
direct : مستقیم معطوف داشتن
direct امرکردن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
direct <adj.> دست اول
direct هدایت کردن
direct <adj.> بدون واسطه
support پشتگرمی
support پشتیبانی کردن
in support of در پشتیبانی
support پشتیبانی
support تکیه گاه
in support of در پشتیبانی از
support پشتیبان زیر برد زیر بری
support کمک
support نگاهداری
support تقویت تایید
support متکفل بودن
support تحمل کردن
support تایید کردن
support مقر
support حمایت
support تایید کردن نگهداری
support تکیه گاه پایه
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
support کمک کردن یا کمک به اجرا
l support نگهداشتن بصورت زاویه
right of support حرمت ملک
self support حمایت از خود
self support اتکاء بخود تکفل مخارج خود
self support استقلال مالی
support r نگهدار
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
support حق مالکیت
support r پشتیبان
support پشتیبانی کردن تایید کردن پایه
support نگهداری کردن
support نگهدارنده
support تکیه گاه تصدیق کردن
support پشتیبان
support پایه
support تکیه بدن ژیمناست روی دستها
support تکفل کردن
support r حامی
Thank you for your support با تشکر برای پشتیبانی شما.
support حمایت کردن
support تقویت
Thank you for your support با تشکر برای حمایت شما.
direct fire اتش مستقیم
direct file پرونده مستقیم
direct file فایل مستقیم
direct exchange تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct exchange تعویض باداغی
direct dye رنگینه مستقیم
direct damage ضرر مستقیم
direct coupling کوپلینگ مستقیم
direct coupled مستقیما جفت شده
direct cost هزینه مستقیم
direct conversion تبدیل مستقیم
direct fire تیر مستقیم
direct fire هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct killing قتل به مباشرت
direct taxes مالیاتهای مستقیم
draw direct مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct therapy درمان رهنمودی
direct current جریان یکسو
direct selling فروش مستقیم
direct selection انتخاب مستقیم
direct material مواد مستقیم
direct loading مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct load بارگذاری مستقیم
direct lighting روشنایی مستقیم
direct lighting روشن سازی غیرمستقیم
direct laying روانه کردن مستقیم
direct labour دستمزد مستقیم
direct involvement مباشرت در جرم
direct involvement offence an committing in مباشرت
direct control کنترل مستقیم
direct connected ماشینهای بهم پیوسته
direct plotting تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct plotting تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct coupling جفتگری مستقیم
direct pressure فشار مستقیم
direct pressure تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct process فرایند مستقیم
direct processing پردازش مستقیم
direct psychotherapy روان درمانی رهنمودی
direct quenching سخت گردانی مستقیم
direct reading قرائت مستقیم
direct relationship ارتباط مستقیم
direct relationship وابستگی مستقیم
direct access دستیابی مسقیم
direct access دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct outlet ابگیر مستقیم
direct oration گفته یا قول مستقیم
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct casting ریخته گری مستقیم
direct analysis تحلیل رهنمودی
direct aggression پرخاشگری مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct addressing ادرس دهی مستقیم
direct addressing نشان دهی مستقیم
direct address آدرس مستقیم
direct address نشانی مستقیم
direct access دستیابی مستقیم
direct measurement اندازه گیری مستقیم
direct observation دیدبانی مستقیم
direct observation مستقیمامشاهده کردن
direct access دسترسی مستقیم
direct tax مالیات مستقیم
direct objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects چیز ماده خارجی
direct objects پانج کارت که حاوی برنامه است
direct debit سفته-وجهالزمان
direct rule حکومتایالتیومحلی
direct objects امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects دلیل اوردن
direct objects اعتراض کردن
direct objects چیز
direct objects مخالفت کردن
direct objects شیئی
direct objects موضوع
direct objects کالا اعتراض کردن
direct taxation مالیات مستقیم
direct taxation اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct current جریان مستقیم
direct current جریان برق مستقیم
direct objects مورد
direct objects مفعول
direct objects اعتراض داشتن
direct objects زبان برنامه پس از ترجمه
Is it a direct flight? آیا پرواز مستقیم است؟
direct hits گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct objects هدف
direct hits اصابت مستقیم
direct hit گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hit اصابت مستقیم
direct object مفعول صریح
direct object مفعول بیواسطه
direct objects دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct object مفعول مستقیم
direct objects موضوع منظره
direct objects شی ء
direct objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct action مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects OPERAND
direct objects داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects مقصود
direct objects نماش داده می شوند
to direct traffic through ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct current جریان دائم
direct objects سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct objects فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
support structure ساختارپشتیانیکننده
to demonstrate in support of something بطرفداری از چیزی تظاهرات کردن
income support پولیکهافرادکمدرآمدازدولتمیگیرند
hinged support تکیه گاه مفصلی
paper support پشتیبان
general support یکان پشتیبانی عمومی
indirect support تکیه گاه بی واسطه
intraservice support پشتیبانیهای قسمتها ازهمدیگر
lateral support تکیه گاه جانبی
lateral support تکیه گاه کناری
general support پشتیبانی عمومی
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
general support ماموریت عمل کلی
paper support ورقه
fire support پشتیبانی اتش
rackboard support پشتیبانمکانبر
sphere support حافظگوی
support bracket قلابمحافظ
support leg پایهکمکی
to give support to تاب اوردن
emotional support حمایت عاطفی
fixed support تکیه گاه گیردار
fixed support بردگاه گیردار
free support تکیه گاه ازاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com