Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
direct-reading rain gauge
اندازه مقدار بارش مستقیم
Other Matches
rain gauge
باران سنج
rain gauge station
ایستگاه باران سنجی
rain gauge recorder
اندازه بارش ثبت شده
direct reading
قرائت مستقیم
direct reading galvanometer
گالوانومتر بی تبدیل
direct reading dial
درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct reading instrument
دستگاه مستقیم خوانی
reading
مطالعه
reading
قرائت
reading
خواندن
reading
تفسیر
reading
استنباط
first reading
طرح نخستین لایحه قانونی درمجلس
reading
نظریه شور
reading
یادداشت مربوط به اعداد یا درجه ها , به ویژه درجههای یک اندازه
reading age
سن خواندن
reading span
فراخنای خواندن
oral reading
بلندخوانی
reading station
ایستگاه خواندن
reading room
خوانشگاه
reading room
اتاق قرائت
map reading
نقشه خوانی
parallel reading
خواندن موازی
reading readiness
امادگی خواندن
reading speed
سرعت خواندن
reading rooms
قرائت خانه
reading rooms
خوانشگاه
reading rooms
اتاق قرائت
reading disability
ناتوانی در خواندن
reading habit
عادت خواندن
reading quotient
بهر خواندن
reading room
قرائت خانه
reading rate
سرعت خواندن
reading wand
دستگاهی که نشان ها و کدهارا به صورت نوری درک میکند
reading mirror
آینهمخصوصخواندن
Proof – reading.
غلط گیری (تصحیح مطا لب چاپی وغیره )
map reading
نقشه خوانی کردن
lip-reading
لب خوانی
reading desk
بعدا پرسیده شود
when reading a book
در حال خواندن کتابی
hand reading
کف بینی
lip reading
لب خوانی
thought reading
اندیشه خوانی
mind reading
کشف افکار دیگران
sight-reading
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
reading start
شروعخواندن
silent reading
بیصدا خوانی
sight-reading
بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-reading
بدون امادگی قبلی اجراکردن
mirror reading
وارونه خوانی
first reading of a bill
شوراول لایحه
reading lamp
چراغمطالعه
mind reading
فکرخوانی
She was reading the book to herself.
کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
I stayed up reading until midnight.
تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
light-reading scale
نورخواندنصفحه
monroe diagnostic reading test
ازمون تشخیص خواندن مونرو
mirror writing shadow reading
کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
gray oral reading test
ازمون بلند خوانی گری
She said it would rain and sure enough it did .
گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
it look like rain
گویا خیال باریدن دارد
rain ga
باران سنج
too much rain
باران بیش از اندازه
rain
بارندگی باریدن
asking for rain
استسقاء
rain
بارش
rain
باران
much rain
باران بسیار
much rain
باران زیاد
plenty of rain
باران کافی
to rain tears
اشک باریدن
acid rain
باران اسیدی
It lookes like rain.
هوا خیال باریدن دارد
rain coat
بارانی
it threatens to rain
است
blood rain
باران سرخ
cyclonic rain
باران چرخهای
fine rain
باران
the rain pelted down
باران شرق شرق باریدن
the clouds rain
ابر میبارد
fine rain
نم نم
fine rain
باران ریز
golden rain
یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
golden rain
آتش باران
rain on someone's parade
<idiom>
برنامه های دیگران را مختل کردن
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
freezing rain
تگرگ
it threatens to rain
هوا مستعد باریدن
rain check
نوید یا قول دعوت بعدی
rain check
<idiom>
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
to rain tears
اشک ریختن
to send down rain
باران فرستادن
rain worm
کرم خاکی
rain water
آب باران
rain wash
فرسایش ناشی از ریزش باران
rain proof
ضد باران
rain prints
اثرهای چکه باران
rain or shine
چه باران باشد چه آفتاب
rain laden
باران ساز
rain glass
میزان الهوا
rain glass
میزان سنج
rain gage
باران سنج
rain check
بلیط مجانی یا مجدد
rain check
بلیط باران
rain worm
خراتین
rain worm
آدم پست
intermittent rain
بارش متناوب باران
rain shower
باران شدید
rain hat
کلاه بارانی
rain cap
کلاه کریلی
orographic rain
باران کوهزاد
plenty of rain
باران فراوان
rain box
صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
rain discharge
حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
rain fall
بارندگی
continuous rain
بارش باران دائمی
rain forest
جنگل انبوه مناطق گرم و پرباران
rain worm
مادی
rain worm
ساکن زمین دنیوی
rain worm
خاکدار
rain gage
وسیله سنجش میزان بارندگی
gauge
معیار
gauge
اشل اندازه گیر
gauge
اندازه گیر عقربه نشان دهنده
gauge
گیج
gauge
سنج
gauge
اندازه تفنگ
b & s gauge
اندازه براون- شارپ سیم
gauge
اندازه گرفتن
gauge
اندازه گیر
gauge
اندازه اندازه گیر
gauge
ازمایش کردن
to take the gauge of
اندازه گرفتن
gauge
درجه
gauge
اندازه
gauge
پیمانه
gauge
مقیاس معیار
gauge
ضخامت ورق فلزی یاقطر سیم و غیره
gauge
پیمانه کردن
gauge
سنجیدن نمونه
to take the gauge of
براوردکردن تخمین زدن
rain cats and dogs
<idiom>
باران شدید
We were caught in the rain ( rainstorm) .
وسط باران گیر کردیم
rain water head
طشتک بالای ناودان
We are waiting for the rain to stop .
معطل بارانم که بند بیاید
intensity of rain fall
شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
These clouds are a sign of rain .
این ابرها علامت بارندگی است
Not all clouds bring rain.
<proverb>
هر ابرى باران نیاورد.
to rain cats and dogs
سخت باریدن
tropical rain forest
جنگل بارانهای استوایی
these cloud promise rain
این ابرها خبر از بارندگی میدهند
to rain cats and dogs
سنگ ازآسمان آمدن
standard rain gage
باران سنج معمولی
A wolf which has been drenched by rain .
<proverb>
گرگ باران دیده .
gauge railway
فاصله استاندارد دو ریل موازی راه اهن
ionization gauge
سنجه یونش
line gauge
وسیله اندازه گیری کلفتی خط ضخامت سنجی خط
gauge=gage
مدرج کردن
gauge=gage
اندازه کردن اشل
gage=gauge
پیمانه اندازه
bevel gauge
گونیای فارسی
temperature gauge
صفحهدما
seam gauge
اندازهگیریدرزلباس
mitre gauge
فشارسنج
gauge rod
چوباندازهگیری
ppi gauge
معیار سنجش استاندارد بار معیار سنجش ابعاد استانداردبستههای پستی
pressure gauge
فشار سنج ابگونه وموادمنفجره
pressure gauge
فشارسنج
gauge pressure
فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
gauge glass
درجه اب
gauge=gage
شابلن
gauge=gage
درجه
gauge=gage
اندازه
gauge=gage
پیمانه
gauge tube
لوله پیتو
hook gauge
اشل قلاب شکل نوک تیز
joiner's gauge
خط کش تیره دار
gage=gauge
مدرج کردن
gage=gauge
اندازه زدن اشل
line gauge
خط کش مدرج
gage=gauge
شابلون
gage=gauge
درجه
gauge cock
اندازه نما
fuel gauge
نمایشبنزین
exterior gauge
درجهبازی
broad gauge
ریل راه اهن خیلی دور از هم
water gauge
اب پیم
water gauge
اندازه اب نما
rainfall gauge
باران سنج
sea gauge
اب نشین کشتی
sloping gauge
اشل شیبدار
tide gauge
جزرو مد نما
staff gauge
اشل دستی
thickness gauge
ضخامت سنج
snow gauge
برف سنج
standard gauge
اندازه معمولی
temporary gauge
اشل موقتی
steam gauge
بخار سنج
strain gauge
کشش سنج
temporary gauge
اشل موقت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com