Dictiornary-Farsi | discharge opening | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (3 milliseconds)

English	Persian
discharge opening	راهگاه تخلیه
discharge opening	مجرای تخلیه


Other Matches

for opening	برایبازکردن
the opening	الفاتحه
opening	دهانه
opening	شروع
opening	گشایش
opening	شکافتن دفاع
opening	سوراخ
opening	افتتاح گشایش
opening	سراغاز
opening	جای خالی سوراخ
opening	چشمه
genital opening	دهانهیدستگاهتناسلی
excretory opening	مجرایدفع
delayed opening	سیستم پرتاب چتر با باز شدن تاخیری سیستم تاخیر در بازشدن چتر
wall opening	روزنه دیوار
the opening chapter	فاتحه
the opening chapter	نخستین فصل
pulmonary opening	دهانهدیوی
opening hours	ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
opening of negotiations	افتتاح مذاکرات [معاملات]
benko opening	گشایش بنکو
bird's opening	گشایش برد
bishops opening	گشایش فیل شطرنج
blocked opening	در مسدود
blocked opening	درگاه بسته
circuit opening	حالت قطع مدار
circuit opening	حالت مدارباز
opening time	زمانشروعبکارمغازهبانککتابخانهو...
opening night	شباولیناجراییکقطعههنری
sokolsky opening	گشایش لهستانی
sokolsky opening	گشایش سوکولسکی
opening bank	بانک باز کننده اعتبار
normal opening	گشایش نرمال یا فرانسوی
larsen's opening	حمله نیمزوویچ
larsen's opening	گشایش لارسن
joke opening	دفاع مدرن شطرنج
joke opening	گشایش مضحک
his opening remarks	نخستین گفتههای وی
joint opening	دهانه یک درز
opening leaf	لنگه واشو
english opening	گشایش انگلیسی
outward opening	دهانه خارجی
scotch opening	گشایش اسکاتلندی
saragossa opening	گشایش ساراگوسا
reti opening	گشایش رتی شطرنج
opening capital	سرمایه اولیه
ponziani's opening	گشایش پونتسیانی
polish opening	لهستانی
polish opening	گشایش
paris opening	گشایش پاریس شطرنج
inverted opening	گشایش معکوس
alapin's opening	گشایش الاپین
anderssen opening	گشایش اندرسن
opening joints	درز گشایی
orang utan opening	گشایش اورانگوتان
orang utan opening	گشایش لهستانی
lock filling opening	قفلبازکنندهمکش
fire place opening	اتشخان اجاق
gates opening indicator	شاخص باز شدن دریچه ها
elasticized leg opening	کشلبهشورت
orang utan opening	گشایش سوکولسکی
ring opening polymerization	بسپارش حلقه گشا
ruy lopez opening	گشایش روی لوپس
ring opening reaction	واکنش حلقه گشا
queen's pawn opening	گشایش پیاده وزیر شطرنج
trimmed opening in a floor	قیف اشغالرو
the opening chapter of the quran	فاتحه الکتاب
trimmed opening in a floor	قیف زغالرو
We have no vacant position ( opening ) in this company .	دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
casement window opening inwards	پنجرهدودر
bail arm opening mechanism	ماشینبازکنندهبازویمتحرک
lock filling and emptying opening	قفلبازوبستهکردنوتخلیهوپرکردن
discharge	ترشح کردن
discharge	مرخص کردن
discharge	درکردن
discharge	خالی کردن
discharge	تخلیه
discharge	شلیک عصبی تخلیه
discharge	ازاد کردن
discharge	تبرئه
discharge	مفاصا تصفیه
discharge	انفصال ترشح
discharge	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge	برون ریزی
discharge	بده
discharge	دبی
discharge	گذر حجمی در واحگ زمان
discharge	خارج کردن
discharge	اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge	تخلیه الکتریکی
discharge	اداء کردن
discharge	مرخص کردن پس دادن
discharge	پرداخت
discharge	رفع اتهام
discharge	ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharge	تادیه کردن
discharge	ابراء
discharge	اخراج تخلیه الکتریکی
discharge	دشارژ
discharge	تادیه
discharge	مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge	تخلیه بار
discharge	منفصل یااخراج کردن
discharge	خالی کردن گلوله
discharge	خالی کردن باتری
discharge tube	لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
internal discharge	تخلیه جزیی داخلی
internal discharge	تخلیه داخلی
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
To dismiss (discharge) someone.	کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
total discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
non self maintained discharge	تخلیه وابسته
neural discharge	تخلیه عصبی
mutual discharge	مبارات
lightning discharge	تخلیه اتمسفری
deep discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
main discharge	تخلیه اصلی
order of discharge	حکم تصفیه
residual discharge	تخلیه مانده
utilizable discharge	بده مفید
undesireable discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
to discharge goods	کالا را تخلیه کردن
to discharge a guarantee	ضمانتی را ازاد کردن
spontaneous discharge	شلیک خودانگیخته
second townsend discharge	تخلیه دوم تاونزند
self maintained discharge	تخلیه ناوابسته
request for discharge	عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
to discharge of an obligation	از دینی مبرا کردن
order of discharge	حکم برائت ذمه
oscillating discharge	تخلیه مواج
undulatory discharge	تخلیه مواج
discharge tube	مجرایتخلیه
point discharge	تخلیه نقطهای
discharge system	سیستمتخلیه
discharge pipe	لولهتخلیه
discharge bay	صفحهشارژنشده
surging discharge	تخلیه نوشی
conditional discharge	ازادی مشروط
discharge hydrograph	منحنی بده
discharge nozzle	فواره تخلیه
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
discharge of an obligation	سقوط تعهد
discharge of chips	تخلیه براده ها
discharge of solids	بده جامد
sediment discharge	بده جامد
discharge pressure	فشار تخلیه
discharge recorder	تخلیه نگار
discharge resistance	مقاومت تخلیه
discharge spout	ناودانه ی تخلیه
discharge valve	سوپاپ دود
discharge valve	سوپاپ تخلیه
discharge velocity	سرعت تخلیه
discharge voltage	ولتاژ تخلیه
discharge voltage	ولتاژ دشارژ
discharge without honor	اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
discharge head	سر لوله
discharge head	ارتفاع تخلیه
corollary discharge	تخلیه تبعی
corona discharge	تخلیه الکتریکی
corona discharge	تخلیه کورونا
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
discharge capacity	فرفیت تخلیه بار
discharge capacity	فرفیت تخلیه بارانداز
discharge chute	سرسره تخلیه
discharge cock	شیر تخلیه
discharge conveyor	نوار تخلیه
discharge currect	جریان تخلیه
coefficient of discharge	ضریب تخلیه
discharge currect	جریان دشارژ
coefficient of discharge	ضریب جریان
discharge curve	منحنی بدههای اندازه گیری شده
discharge end	سمت تخلیه
discharge end	محل تخلیه
discharge gate	دریچه تخلیه
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
disruptive discharge	تخلیه جرقهای
average discharge	بده میانگین
honorable discharge	ترخیص محترمانه
absolute discharge	آزادی مطلق
anuual discharge	بده سالانه
general discharge	خاتمه خدمت
glow discharge	تخلیه تابناک
glow discharge	تخلیه تابنده
average discharge	بده متوسط
average available discharge	بده میانگینی دسترس
discharge of contract	انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
average available discharge	بده متوسط مفید
flood discharge	بده طغیان
brush discharge	تخلیه جارویی
honorable discharge	ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
flood discharge	بده فزون ابی بده سیل
electric discharge	تخلیه الکتریکی
charge and discharge	محل بارگیری و باراندازی
electrical discharge	تخلیه برقی
electron discharge	تخلیه الکترونها
electrostatic discharge	تخلیه الکتروستاتیکی
first townsend discharge	تخلیه اول تاونزند
flaming discharge	تخلیه مشتعل
implusive discharge	تخلیه غیر متناوب
impulse discharge	تخلیه ضربهای