English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
disciplinary action تنبیه انضباطی
Other Matches
disciplinary نظم دهنده انضباطی
disciplinary اهل انضباط
disciplinary انتظامی
disciplinary تادیبی وابسته به تربیت
disciplinary انضباطی
disciplinary تنبیه انضباطی
disciplinary barracks زندان دژبان
disciplinary barracks ندامتگاه بازداشتگاه نظامی
disciplinary barracks زندان انضباطی
disciplinary court دادگاه انتظامی محکمه اداری
disciplinary court محمکه انتظامی
disciplinary tribunal دادگاه انتظامی
disciplinary punishment کیفر انضباطی
disciplinary punishment مجازات انضباطی
disciplinary regulation مقررات انضباطی
disciplinary segregation زندان انضباطی
disciplinary segregation بازداشت دربازداشتگاه
disciplinary control board کمیسیون 5 نفری یکانها کمیسیون 5 نفری شورای انضباطی یکان
disciplinary training center دارالتادیب
disciplinary training center مرکز اموزش زندانیان نظامی
hight disciplinary court of judges دادگاه عالی انتظامی قضات
action وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action عمل انجام شده
action که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
down [out of action, not in use] <adj.> خراب [ازکارافتاده]
down [out of action, not in use] <adj.> ازکارافتاده
out of action خراب
out of action خارج ازنبرد
immediate action عملیات فوری
out of action از نبرد خارج شده
course of action روش انجام کار
course of action راه کار
containing action عملیات احاطهای بازدارنده
right of action حق ترافع
right of action حق طرح دعوی دردادگاه
right of action حق طرح دعوی در دادگاه
right of action حق اقامه دعوی
appropriate action اقدام مقتضی
self action عمل فی نفسه
self action خود عملی
immediate action عکس العمل فوری
out of action غیر فعال
action حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action پیکار
action نبرد
action تاثیر اثر جنگ
action اشاره
action جریان
action جنبش حرکت
action جدیت
action رفتار
action فعل اقدام
action عملیات جنگی
action عمل
action کار
action کردار
action اشغال نیروهای جنگی
action جنگ عملیات
action تمرین
action بازی
action جریان حقوقی تعقیب
action اقامهء دعوا
action عامل
action فرمان حاضر به تیر
action طرز عمل
action گزارش وضع
action کار اقدام
action سهم سهام شرکت
action انجام کاری
action اقدام
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action کنش
action اژیرش
action اثر
action خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
action لیست امکانات
action جنگ
action جنبش
passing action عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
personal action دعوی منقول
personal action دعوی شخصی
shock action عمل شوک
quantum of action مقدار اثر
property in action مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
police action عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
preventive action اقدامات احتیاطی
prepare for action حاضربه جنگ کردن
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
possessory action دعوی مالکیت
plan of action طرح عملیات
possessory action دعوی اعاده مالکیت
mine action عمل کردن به صورت مین
local action تخلیه موضعی باتری
locking action اثر سدکنندگی
mass action عمل کلی
mass action قانون اثر جرم
mine action عمل مین
killed in action کشته جنگی
killed in action تلف شدن در جنگ
inductive action اثر القاء
vexatious action دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
impluse action انتخاب شماره
impact action عمل انفجار نیروی ترکش
impact action عمل ترکش
impact action اثر انفجار
legal action اقدام قانونی
preventive action اقدامات تامینی
killed in action کشته
speed of action سرعت حرکت
action replay پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
action of wind حرکتجریانباد
action lever اهرم حرکتدستگاه
zone of action منطقه عملیات یکان
zone of action منطقه عمل
wounded in action زخمی عملیات زخمی جنگی
wounded in action زخمی شده در جنگ
vexatious action دعوی ایذائی
to rouse to action بکارانداختن تحریک کردن
to rouse to action بکاربرانگیختن
to bar one from his action بازداشتن کسی از کاری
industrial action عملوکارصنعتی
secondary action انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
speed of action درجه تندی
speed of action زرنگی [چابکی]
speed of action چالاکی
speed of action چابکی
speed of action فرزی
speed of action تندی
to be out of action [because of injury] غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
action architecture [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
He is a man of action. مردعمل است
things in action اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
things in action اموال دینی
radius of action ناحیه رانندگی
radius of action شعاع اثر
radius of action برد عملیاتی هواپیما
radius of action شعاع عمل
quick in action فرز
quick in action چابک
quick in action جلد
quick action عمل ضربتی انی
quick action عمل انی ماسوره
quantum of action ثابت پلانک
quantum of action کوانتوم کنش
real action دعوی غیر منقول
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
splitting a cause of action تجزیه دعوی
social action اقدام اجتماعی
single action یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
shock action غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
shock action عمل غافلگیری
scene of action صحنه جنگ یادرگیری
scene of action صحنه عملیات
retrofit action بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
speed of action سرعت انتقال
reflex action عمل غیر ارادی
recourse action رجوع به دادگاه
quantum of action کوانتوم اثر
action potential پتانسیل کار
antisubmarine action مکانیسم ضد زیردریایی
antisubmarine action عمل ضد زیردریایی
angle of action زاویه عمل
action tendency گرایش به عمل
action system نظام عمل
action station وضعیت قرمز ,state battle : syn readiness of degree first
action station محل جنگ
action station پناهگاه ضد تک هوایی دشمن
action statement دستورالعمل اقدام
automatic action ناهشیارکاری
biocidal action عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
civil action دعوی مدنی
civil action دعوی مدنی یا حقوقی
civic action امور عام المنفعه
civic action عملیات مردم یاری
chose in action حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست
chos in action حق بالقوه
chos in action حق دینی
capillary action اثر مویینگی
bringing an action اقامه دعوی
action research پژوهش عمل نگر
action report گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
action for cancellation اقدام به ابطال
action for cancellation اقدام به لغو
action for avoidance اقدام برای لغو
action deferred تامل در به کار بردن جنگ افزار
action deferred تامل در عملیات
action cuttent پتانسیل عمل
action at low اقدام قانونی
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
abrasive action اثر سائیدگی
action front حاضر به تیر
action in personam دعوی بر علیه شخص
direct action مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
action principle اصل کنش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com