English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
discrete time با گسستگی زمانی
Other Matches
discrete <adj.> بانزاکت
discrete مجرد
discrete که در واحدهای جداگانه کوچک روی میدهد
discrete جدا از هم
discrete گسسته
discrete ناپیوسته
discrete مجزا
discrete جدا
discrete <adj.> مبادی آداب
discrete <adj.> باخرد
discrete <adj.> با احتیاط
discrete الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
discrete <adj.> موقع شناس
discrete مجزاکردن گسسته
discrete variable متغیر ناپیوسته
discrete values مقادیر مجزا
discrete structures ساختهای گسسته
discrete spectrum طیف گسسته یا انفصالی
discrete source چشمههای مجزا
discrete mathematics ریاضیات گسسته [ریاضی]
discrete component با مولفههای گسسته
discrete component مولفه گسسته
discrete data داده گسسته
discrete packets بستههای مجزا
discrete device دستگاه گسسته
discrete particle ذره مجزا
discrete programming برنامه سازی گسسته
discrete circuit مدار گسسته
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
time out <idiom> پایان وقت
on time <idiom> سرساعت
time after time <idiom> مکررا
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
against time تایم گیری
out of time بیجا
off time وقت ازاد
off time مرخصی
all-time بالا یا پایینترین حد
time is up وقت گذشت
It's time وقتش رسیده که
behind time بی موقع
behind time دیر
time in ادامه بازی پس از توقف
at the same time در عین حال
at the same time در ان واحد
at the same time ضمنا"
at a specified time در وقت معین یا معلوم
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
against time رکوردگیری
at any time <adv.> هر بار
time will tell در آینده معلوم می شود
take your time عجله نکن
old time قدیمی
on time مدت دار
once upon a time روزی
once upon a time روزگاری
once upon a time یکی بودیکی نبود
one at a time یکی یکی
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time در زمان دیگری
out of time بیموقع
out of time بیگاه
There is yet time. هنوز وقت هست.
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
any time <adv.> هر بار
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
in time بجا
what is the time? وقت چیست
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
all-time همیشگی
all-time بیسابقه
one-time پیشین
one-time قبلی
one-time سابق
from time to time هرچندوقت یکبار
from time to time گاه گاهی
from this time forth ازاین ببعد
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین پس
what is the time? چه ساعتی است
what time is it? چه ساعتی است
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
in time بموقع
in the time to come اینده
in the time to come در
in the mean time ضمنا
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
in no time خیلی زود
just in time درست بموقع
two time دو حرکت ساده
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
i time time Instruction
to know the time of d هوشیاربودن
for the time being عجالت
four-four time چهارهچهارم
three-four time نت
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time <idiom> زودتراز اینها
to know the time of d اگاه بودن
all the time <idiom> به طور مکرر
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> برای مدتی
from time to time <idiom> گاهگاهی
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
down time زمان توقف
down time زمان تلف
down time مرگ
two-two time نتدودوم
f. time روزهای تعطیل دادگاه
many a time چندین بار
many a time بارها
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
At the same time . درعین حال
mean time زمان متوسط
mean time ساعت متوسط
Our time is up . وقت تمام است
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
time ساعتی
time متقارن ساختن
there is a time for everything دارد
there is a time for everything هرکاری وقتی
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time وقت قرار دادن برای
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time and again چندین بار
time فرصت موقع
time تایم
time فرصت
time and again بکرات
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time [s] <adv.> بار
time [s] <adv.> دفعه
time TIفرمان E
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time ثیر قرار میدهد
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
some time یک وقتی
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
specified time وقت معین
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
some time or other یک روزی
some time or other یک وقتی
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
some time مدتی
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time out مهلت
time زمان
time out وقفه فاصله
time out ساعت غیبت کارگر
any time <adv.> درهمه اوقات
time مدت
time وقت
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time out ایست
time گاه
time فرصت مجال
time روزگار
time مدروز
time عهد
time زمانه
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
at any time <adv.> درهمه اوقات
time هنگام
time ایام
time out تایم
time زمانی موقعی
any time <adv.> همیشه
at any time <adv.> همیشه
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time مرورزمان را ثبت کردن
time وقت معین کردن
time server ابن الوقت
time policy بیمه نامه مدت دار
time schedule برنامه زمانی
time quantum ذره زمانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com