English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 152 (8 milliseconds)
English Persian
distance between centers طول دوران
Other Matches
centers محل
centers نقط ه میانی چیزی
centers قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
centers محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centers شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centers سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centers وسط
centers تمرکز یافتن
centers درمرکز قرارگرفتن
centers وسط ونقطه مرکزی
centers مرکز
centers میان
centers قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
active centers مراکز فعال
growth centers مراکز رشد
financial centers مراکز مالی
height of centers ارتفاع مرکز
higher brain centers مراکز عالی مغز
to keep one's distance اشنایی نکردن
in distance نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
following distance فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
known distance مسافت معلوم
mean distance فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
out of distance دور بودن شمشیرباز از حریف
distance مسیر مسابقه
known distance فاصله معلوم
to keep one's distance کناره گیری کردن
to keep one's distance دوری جستن
distance مسافت
distance برد سلاح
distance بعد
distance تعدادکیلومترهای طی شده درشکار با اسب
distance بعد دورکردن
X distance سوراخ کارت در ستون برای بیان عدد منفی
distance دورنگاهداشتن پشت سرگذاشتن
distance مدت بازی قسمتی از مسیر مسابقه مشخص شده به وسیله پرچم یا میله
distance فاصله
distance دوری
safe distance مسافت امن اطراف مین
photo distance مسافت اندازه گیری شده ازعکس هوایی مسافت روی عکس
polar distance فاصله قطبی
safe distance فاصله بی خطر
road distance مسافت روی جاده یا مسافت طی شده از جاده
offset distance فاصله برون محوری
offset distance مسافتی که نقطه صفر زمین از مرکز منطقه هدف دورباشد
coherence distance فاصله همدوسی
interocular distance فاصله بین عدسیهای یک وسیله دیدبانی یا بین دوچشم
internuclear distance فاصله بین هستهای
image distance عرض تصویر
hyperfocal distance مسافت بین عدسی دوربین تانزدیکترین اشیاء میدان تصویردوربین وقتی که دوربین روی فاصله بینهایت تنظیم شود
hyperfocal distance نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
haul distance فاصله حمل
shouting distance فاصله صدا رس
sight distance مسافت دید
sight distance فاصله دید
training distance مسافت تمرین
It can be seen from a distance of two kilometers . از فاصله دو کیلومتری دیده می شود
distance travelled مقدارطیشده
distance scale مقیاسمسافت
distance post قرارگاهمحلمسابقه
middle distance فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
zenith distance ارتفاع راس القدم
zenith distance فاصله ارتفاع نافر
unit distance با فاصله واحد
weaving distance طول تقاطع
It is some distance to the school . تا مدرسه فاصله زیاد است
distance between two points فاصله دو نقطه [ریاضی] [فیزیک]
sight distance طول دید
signal distance فاصله علامتی
skip distance خیز موج
social distance فاصله اجتماعی
supporting distance مسافت پشتیبانی
supporting distance بردپشتیبانی سلاحها
time distance مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
time distance زمان عبور ستون
to step a distance قدم کردن
weaving distance طول تلاقی مسافت همبری
frequency distance فاصله فرکانس
long distance راه دور
air distance مسافت هوایی
air distance مسافت طی شده به وسیله هواپیما
anchorage distance فاصله تکیه گاهی
angular distance فاصله زاویهای
bond distance طول پیوند
buffer distance حاشیه امنیت
buffer distance محوطه امنیت
center distance فاصله مرکزی
center distance فاصله ازمرکز
code distance فاصله رمز
countermining distance فاصله ضد انفجار زنجیری مین
countermining distance فاصله مجاز بین دومین
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
linear distance خط هوایی
distance light نورافکن
long distance دور برد مکالمات تلفنی از راه دور
long distance ازراه دور تلفن کردن
long distance با شعاع عمل زیاد طولانی
long distance دارای مسافت دور
long-distance راه دور
long-distance از راه دور
long-distance دور برد مکالمات تلفنی از راه دور
long-distance ازراه دور تلفن کردن
long-distance دارای مسافت زیاد
long-distance با شعاع عمل زیاد طولانی
long distance دارای مسافت زیاد
long-distance دارای مسافت دور
long distance از راه دور
distance line طناب نگهدارنده ناوها
distance line طناب تنظیم فاصله
distance man دونده استقامت
distance receptor گیرنده دوربرد
distance wadding لایی جازم
distance wadding بوش داخل پوکه فشنگ
ecological distance فاصله بوم شناختی
distance protection وسیله حفافت فاصله
distance wadding لایی
f. distance or length فاصله کانونی
distance meter فاصله سنج
distance meter بعد سنج
distance vision دید دوربرد
distance runner دونده استقامت
facing distance مسافت بین نفرات در صف برای سهولت چرخش به اطراف
focal distance فاصله کانونی
distance medley دو استقامت امدادی شامل 004 008 0021 و 0061متر
vehicle stopping distance مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
middle distance race دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
The bus stop is no distance at all . ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
total stopping distance طول ایست کامل
half-distance line خطنیمفاصله
economic haul distance فاصله اقتصادی حمل
hole center distance فاصله مرکز سوراخ
to distance [dissociate] oneself from دوری [قطع همکاری] کردن از
fixed distance marking خطمقطعثابت
overtaking sight distance فاصله دیدبرای پیشدستی
distance vector protocols اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
critical anode distance فاصله بحرانی اندی
overtaking sight distance فاصله دیدپیش افتی
overtaking sight distance مسافت دید برای سبقت گرفتن
overtaking sight distance طول دید
social distance scale مقیاس فاصله اجتماعی
stopping sight distance فاصله دید برای ایست
stopping sight distance فاصله دید ایست
miss distance scorer دستگاه تعیین میزان خطای تیردستگاه خطایاب
telephone modal distance مسافت مکالمه تلفنی
long distance supply تغذیه مسافت دور
long distance reception دریافت دور
long distance line خط ارتباطی
long distance cable کابل ارتباطی
limited distance modem وسیله ارسال داده با محدوده کوتاه که داده دیجیتال خاص را ارسال میکند و نه به صورت تقسیم شده
direct distance dialing شماره گیری فاصله مستقیم
bogardus social distance scale مقیاس فاصله اجتماعی بوگاردوس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com