English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
distance line طناب نگهدارنده ناوها
distance line طناب تنظیم فاصله
Search result with all words
long distance line خط ارتباطی
half-distance line خطنیمفاصله
Other Matches
to keep one's distance کناره گیری کردن
distance مسافت
in distance نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
distance تعدادکیلومترهای طی شده درشکار با اسب
distance مدت بازی قسمتی از مسیر مسابقه مشخص شده به وسیله پرچم یا میله
mean distance فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
out of distance دور بودن شمشیرباز از حریف
to keep one's distance دوری جستن
to keep one's distance اشنایی نکردن
distance مسیر مسابقه
distance فاصله
known distance فاصله معلوم
known distance مسافت معلوم
distance دوری
following distance فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
distance بعد دورکردن
distance دورنگاهداشتن پشت سرگذاشتن
X distance سوراخ کارت در ستون برای بیان عدد منفی
distance برد سلاح
distance بعد
long distance دارای مسافت دور
long-distance راه دور
long distance با شعاع عمل زیاد طولانی
long distance دارای مسافت زیاد
long distance ازراه دور تلفن کردن
long distance دور برد مکالمات تلفنی از راه دور
long distance از راه دور
countermining distance فاصله مجاز بین دومین
long distance راه دور
distance travelled مقدارطیشده
long-distance از راه دور
long-distance دور برد مکالمات تلفنی از راه دور
weaving distance طول تقاطع
weaving distance طول تلاقی مسافت همبری
bond distance طول پیوند
zenith distance فاصله ارتفاع نافر
zenith distance ارتفاع راس القدم
air distance مسافت هوایی
middle distance فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
distance post قرارگاهمحلمسابقه
distance scale مقیاسمسافت
It is some distance to the school . تا مدرسه فاصله زیاد است
It can be seen from a distance of two kilometers . از فاصله دو کیلومتری دیده می شود
angular distance فاصله زاویهای
anchorage distance فاصله تکیه گاهی
air distance مسافت طی شده به وسیله هواپیما
safe distance فاصله بی خطر
unit distance با فاصله واحد
distance light نورافکن
long-distance ازراه دور تلفن کردن
long-distance با شعاع عمل زیاد طولانی
long-distance دارای مسافت دور
countermining distance فاصله ضد انفجار زنجیری مین
to step a distance قدم کردن
time distance مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
time distance زمان عبور ستون
coherence distance فاصله همدوسی
code distance فاصله رمز
training distance مسافت تمرین
center distance فاصله ازمرکز
center distance فاصله مرکزی
buffer distance محوطه امنیت
buffer distance حاشیه امنیت
linear distance خط هوایی
f. distance or length فاصله کانونی
hyperfocal distance مسافت بین عدسی دوربین تانزدیکترین اشیاء میدان تصویردوربین وقتی که دوربین روی فاصله بینهایت تنظیم شود
hyperfocal distance نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
safe distance مسافت امن اطراف مین
focal distance فاصله کانونی
offset distance فاصله برون محوری
internuclear distance فاصله بین هستهای
distance wadding بوش داخل پوکه فشنگ
distance wadding لایی جازم
image distance عرض تصویر
shouting distance فاصله صدا رس
facing distance مسافت بین نفرات در صف برای سهولت چرخش به اطراف
signal distance فاصله علامتی
social distance فاصله اجتماعی
skip distance خیز موج
sight distance طول دید
ecological distance فاصله بوم شناختی
sight distance فاصله دید
sight distance مسافت دید
distance wadding لایی
distance vision دید دوربرد
road distance مسافت روی جاده یا مسافت طی شده از جاده
polar distance فاصله قطبی
distance between two points فاصله دو نقطه [ریاضی] [فیزیک]
distance runner دونده استقامت
haul distance فاصله حمل
distance man دونده استقامت
distance between centers طول دوران
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
photo distance مسافت اندازه گیری شده ازعکس هوایی مسافت روی عکس
supporting distance مسافت پشتیبانی
supporting distance بردپشتیبانی سلاحها
frequency distance فاصله فرکانس
distance receptor گیرنده دوربرد
distance protection وسیله حفافت فاصله
long-distance دارای مسافت زیاد
distance meter فاصله سنج
distance meter بعد سنج
distance medley دو استقامت امدادی شامل 004 008 0021 و 0061متر
interocular distance فاصله بین عدسیهای یک وسیله دیدبانی یا بین دوچشم
offset distance مسافتی که نقطه صفر زمین از مرکز منطقه هدف دورباشد
to distance [dissociate] oneself from دوری [قطع همکاری] کردن از
The bus stop is no distance at all . ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
fixed distance marking خطمقطعثابت
hole center distance فاصله مرکز سوراخ
overtaking sight distance طول دید
overtaking sight distance مسافت دید برای سبقت گرفتن
overtaking sight distance فاصله دیدبرای پیشدستی
overtaking sight distance فاصله دیدپیش افتی
vehicle stopping distance مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
long distance cable کابل ارتباطی
critical anode distance فاصله بحرانی اندی
stopping sight distance فاصله دید برای ایست
direct distance dialing شماره گیری فاصله مستقیم
distance vector protocols اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
telephone modal distance مسافت مکالمه تلفنی
economic haul distance فاصله اقتصادی حمل
miss distance scorer دستگاه تعیین میزان خطای تیردستگاه خطایاب
middle distance race دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
stopping sight distance فاصله دید ایست
total stopping distance طول ایست کامل
long distance reception دریافت دور
limited distance modem وسیله ارسال داده با محدوده کوتاه که داده دیجیتال خاص را ارسال میکند و نه به صورت تقسیم شده
long distance supply تغذیه مسافت دور
social distance scale مقیاس فاصله اجتماعی
bogardus social distance scale مقیاس فاصله اجتماعی بوگاردوس
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line by line milling فرز کردن سطری
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing فاصله سطور
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
all along the line درامتدادهمه خط
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
in line شمشیر در وضع حمله
o o line خط دیدبانی سپاه
down line بار کردن پایین خطی
out of line خارج از خط جبهه
line by line سطر به سطر
on the line هواپیمای اماده پرواز
to come in to line موافقت کردن
in line همراستا
to come in to line در صف امدن
on line help کمک مستقیم
old line محافظه کار
mean line خط میان
down the line ضربه از کنار زمین
o o line خط تقسیم دیدبانی
the line صف
line out با خط علامت گذاشتن
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line سیم
line جبهه جنگ
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
by line خط فرعی راه اهن
off line منفصل
on line مستقیم
on line متصل
by line خط دوم یافرعی
by line کار یاشغل اضافی وزائد
line صفی در خط
line خط صف
line up <idiom> به صف کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
out of line <idiom> ناصحیح
in line <idiom> با محدودیت متداول
by-line خط فرعی راه اهن
line طناب خط
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
line خط زدن
line رشته
line لاین
line محصول
line-up ردیف ایستادن تیم
line-up به ترتیب ایستادن
line-up به خط شدن
line up ردیف ایستادن تیم
line up به ترتیب ایستادن
line up به خط شدن
on line داخل رده
on line درون خطی
on line مورداستعمال
line حدود رویه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com