Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
division line
خط نیمه
division line
خط تقسیم شده
division line
خط چین
Other Matches
division
طبقه بندی
division
گروه وزنی
division
عمل تقسیم
division
دسته گروه اسبهای مسابقه معین
division
تقسیمات
division
اختلاف تفرقه
division
اتحادیه باشگاههای حرفهای
division
قسمت دسته بندی
division
بخش
division
تقسیم
division
تقسیم
[ریاضی]
division by zero
بخش بر صفر
[ریاضی]
division
لشگر
division
دایره
division
قسمت
division
لشکر
division
بخش رسته تقسیم کردن
division
رشته
[دانشی]
division
شاخه
[دانشی]
division sign
نماد تقسیم
harmonic division
طبقه بندی متناسب
cassini division
شکاف کاسینی
voltage division
تقسیم یا پخش ولتاژ
versicular division
تقسیم به بیتهای کوچک
frequency division
تقسیم فرکانس
long division
بخش یا تقسیم بزرگ
division officer
فرمانده قسمت افسر رسته
division officer
افسر قسمت
Multiplication and division .
ضرب وتقسیم (ریاضیات )
benthic division
قسمت بندی لایههای دریا
airial division
لشگرهوارو
air division
لشکر هوایی
division slice
استعداد لشگری
court division
دادگاه
division slice
یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
division of labour
تقسیم کار
court division
بخش دادگاه
airial division
لشگر محمول هوایی
engineer division
قسمت مهندسی
transport division
قسمت حمل و نقل
division of labor
تقسیم کار
division artillery
توپخانه لشگری
division artillery
توپخانه لشگر
division boards
قسمت مسیر گوی بولینگ که تختههای سفید و سیاه بهم وصل می شوند
division check
ازمایش تقسیم
division commander
فرمانده لشگر
division engineer
یکان مهندسی لشگر
division engineer
مهندسی لشگر
division of powers
تفکیک قوا
environment division
یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
railway division
قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
procedure division
یکی از چهار قسمت اصلی برنامه کوبول
data division
قسمت
grand division
تقسیمات بزرگ طبله
identification division
یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
short division
تقسیم باختصار
grand division
مقیاس درجه بندی بزرگ طبلک
criminal court division
بخش دادگاه جنایی
time division multiplex
تسهیم زمانی
queens bench division
دادگاه ملکه
division support command
فرماندهی پشتیبانی لشگر
division support area
منطقه پشتیبانی لشگر
frequency division multilexing
مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
international division of labor
تقسیم کار بین المللی
time division multiplexing
انتقال چندتایی زمانی
division or delimitation of property
افراز
time division multiplexing
تسهیم زمانی
wavelength division multiplexing
روش افزایش گنجایش داده روی فیبرنوری بوسیله ارسال چندین سیگنال نوری با طول موج مختلف در یک فیبر
civil court division
بخش دادگاه مدنی
asynchronous time division multiplexing
تسهیم زمانی ناهمگام
division police petty officer
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
synchronous time division multiplexing
تسهیم زمانی همگام یاهمزمان
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line to line fault
تماس خطوط
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line spacing
فاصله سطور
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطری
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
down line
بار کردن پایین خطی
on the line
هواپیمای اماده پرواز
out of line
خارج از خط جبهه
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
in line
شمشیر در وضع حمله
the line
صف
o o line
خط دیدبانی سپاه
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line
موافقت کردن
to come in to line
در صف امدن
o o line
خط تقسیم دیدبانی
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
mean line
خط میان
in line
همراستا
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
line up
<idiom>
به صف کردن
all along the line
درامتدادهمه خط
all along the line
در همه جا
along line
در امتداد خطوط
along line
در خط
down the line
<idiom>
درآینده
line out
با خط علامت گذاشتن
line by line
سطر به سطر
out of line
<idiom>
ناصحیح
on line help
کمک مستقیم
old line
محافظه کار
down the line
ضربه از کنار زمین
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line-up
ردیف ایستادن تیم
line of d.
مرز
line
بخط کردن
line
اراستن
line
ترازکردن
line
شعبه
line
استرکردن
line
پوشاندن
line
خط
line of d.
حد فاصل
line
خط دار کردن
line-up
به ترتیب ایستادن
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line-up
به خط شدن
line
دهنه
line
لجام
line up
ردیف ایستادن تیم
line up
به ترتیب ایستادن
line
: خط کشیدن
line
خط انداختن در
line
طناب خط
off line
غیر متصل
off line
برون خطی
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line
خط زدن
line
حدود رویه
line
طرز
by line
خط دوم یافرعی
line
لاین
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line up
به خط شدن
off line
منفصل
line
محصول
line
خط صف
line
صفی در خط
line
در سمت
line
سیم
line
جبهه جنگ
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
رشته
on line
در خط
line
سطر
line
ردیف
by-line
خط دوم یافرعی
by line
خط فرعی راه اهن
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
line
طناب سیم
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
line
رشته بند
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
line
نسب
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
line
ریسمان
line
رسن
off line
قطع
line
جاده
on line
داخل رده
on line
مورداستعمال
on line
درون خطی
on line
متصل
on line
مستقیم
line
: خط
by-line
خط فرعی راه اهن
lyman line
خط لیمان
marline or line
طناب کوچک دولا
marriage line
گواهینامه ازدواج
message line
خط مخابره
median line
میانه
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
mason's line
ریسمان کار
multipoint line
خط چند نقطهای
no fire line
خط منع اتش
night line
ریسمان ماهی گیری شبانه
non switched line
خط گزینه نشده
new line character
دخشه تعویض سطر
neutral line
خط بی اثر
nonswitched line
خط غیر گزینشی
off line operation
عملکرد برون خطی
off line storage
حافظه برون خطی
line surge
جریان سریع و غیرعادی خط
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line
خط چند رشتهای
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line
امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com