Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (7 milliseconds)
English
Persian
division of labour
تقسیم کار
Other Matches
labour
نیروی انسانی
labour
کارگر
f.labour
بیگاری
in labour
در حال زایمان
in labour
سر زا
labour
کوشش کردن
labour
تقلاکردن
labour
زحمت کشیدن
labour
رنج
labour
زحمت کوشش
labour
درد زایمان
labour
کارگر عمله
labour
حزب کارگر
labour
کار
common labour
کارگر عمومی
indirect labour
کار غیرمستقیم
indirect labour
هزینه دستمزد غیرمستقیم
labour act
قانون کار
labour code
قانون کار
labour law
قانون کار
date labour
کار روز مزد
forced labour
کار اجباری
forced labour
بیگاری
labour policy
سیاست استخدام کارکنان
direct labour
دستمزد مستقیم
day labour
کار روزمزد
labour law
حقوق کار
labour office
اداره کارگزینی
labour union
اتحادیه کارگران
slave labour
بردهداری
labour-intensive
صنعتیکهبهتعدادکارگرزیادینیازمنداست
labour market
متقاضیکار
labour force
مردمیکهتوانائیکارکردندارند
bonded labour
کارکردندرقبالپولیکهقبلاقرضگرفتهشده
unskilled labour
کارگرانی که کارشان استادای نخواهد
unskilled labour
نخواهد
unskilled labour
کارهایی که استادی
unpaid labour
بیگاری
unpaid labour
بیگار
statute labour
کار اجباری
statute labour
بیگاری
statute labour
بیگار
skilled labour
کارگر ماهر
premature labour
زاییمان پیش از موعد طبیعی
manual labour
امضای دستی
labour day
روز کارگر
casual labour
کارگری که برای حمل و نقل مواد تولیدشده هر چند گاه یکبار به کارگرفته میشود
labour saving
کار کم کن رنج گاه
casual labour
کارگر اتفاقی
hard labour
اعمال شاقه
divisions of labour
تقسیم کار
Labour Party
حزب کارگر
labour-saving
کار کم کن رنج گاه
labour is often the father of pleasure
<proverb>
مقام عیش میسر نمی شود بی رنج
to labour
[British English]
در کار رنج بردن
[زحمت کشیدن ]
labour intensive industry
صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
international labour organization
سازمان بین المللی کار سازمانی که در جوار جامعه ملل تاسیس شد و در سال 6491 به سازمان ملل پیوست و هدف ان بهبودبخشیدن به شرایط کار ازجنبه ها مختلف و حمایت ازکارگران و منافع ایشان میباشد
imprisonment with hard labour
حبس با اعمال شاقه
labour intensive industry
صنعت کاربر
child labour legislation
قانون مربوط به کارخردسالان
division
بخش
division
دسته گروه اسبهای مسابقه معین
division
گروه وزنی
division
اختلاف تفرقه
division
لشکر
division
طبقه بندی
division
اتحادیه باشگاههای حرفهای
division
تقسیمات
division
قسمت
division
تقسیم
division
دایره
division
لشگر
division
قسمت دسته بندی
division
بخش رسته تقسیم کردن
division
رشته
[دانشی]
division
شاخه
[دانشی]
division by zero
بخش بر صفر
[ریاضی]
division
تقسیم
[ریاضی]
division
عمل تقسیم
voltage division
تقسیم یا پخش ولتاژ
versicular division
تقسیم به بیتهای کوچک
division sign
نماد تقسیم
transport division
قسمت حمل و نقل
court division
بخش دادگاه
court division
دادگاه
long division
بخش یا تقسیم بزرگ
Multiplication and division .
ضرب وتقسیم (ریاضیات )
harmonic division
طبقه بندی متناسب
short division
تقسیم باختصار
engineer division
قسمت مهندسی
division line
خط چین
division check
ازمایش تقسیم
division slice
یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
division slice
استعداد لشگری
airial division
لشگرهوارو
division engineer
یکان مهندسی لشگر
division officer
فرمانده قسمت افسر رسته
division officer
افسر قسمت
division of powers
تفکیک قوا
division of labor
تقسیم کار
division artillery
توپخانه لشگر
division line
خط نیمه
division engineer
مهندسی لشگر
environment division
یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
identification division
یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
airial division
لشگر محمول هوایی
data division
قسمت
cassini division
شکاف کاسینی
benthic division
قسمت بندی لایههای دریا
railway division
قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
division line
خط تقسیم شده
procedure division
یکی از چهار قسمت اصلی برنامه کوبول
division artillery
توپخانه لشگری
division boards
قسمت مسیر گوی بولینگ که تختههای سفید و سیاه بهم وصل می شوند
division commander
فرمانده لشگر
grand division
مقیاس درجه بندی بزرگ طبلک
grand division
تقسیمات بزرگ طبله
frequency division
تقسیم فرکانس
air division
لشکر هوایی
civil court division
بخش دادگاه مدنی
queens bench division
دادگاه ملکه
time division multiplex
تسهیم زمانی
time division multiplexing
انتقال چندتایی زمانی
time division multiplexing
تسهیم زمانی
international division of labor
تقسیم کار بین المللی
frequency division multilexing
مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
wavelength division multiplexing
روش افزایش گنجایش داده روی فیبرنوری بوسیله ارسال چندین سیگنال نوری با طول موج مختلف در یک فیبر
division support area
منطقه پشتیبانی لشگر
division or delimitation of property
افراز
division support command
فرماندهی پشتیبانی لشگر
criminal court division
بخش دادگاه جنایی
division police petty officer
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
asynchronous time division multiplexing
تسهیم زمانی ناهمگام
synchronous time division multiplexing
تسهیم زمانی همگام یاهمزمان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com