English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
Other Matches
coin اختراع وابداع کردن
coin سکه
coin سکه زدن
coin سنگ نبش
coin مسکوک
pixing the coin سنجش عیار سکه
coin purse کیفپول
To toss up a coin . شیر یا خط کردن ( با سکه )
coin chute شیبپولخرد
coin slot شکافمخصوصپولخرد
coin box تلفنهمگانی
coin=quoin گوشه
to flip a coin شیریاخط کردن
False coin . سکه قلابی
to toss a coin شیر یا خط کردن
I ll pay him back in his own coin . حقش را کف دستش خواهم گذارد
utter false coin سکه قلب ساختن و به جریان انداختن
utter false coin جریان انداختن سکه تقلبی ترویج سکه قلب
coin return bucket محلبرگشتپول
coin reject slot محلبرگرداندنپول
The coin is at the bottom of the pond . سکه افتاده کف حوض
I paid him back. in his own coin. حقش را کف دستش گذاشتم
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
Protection money. Racket money. باج سبیل
full bodied gold coin سکه طلای تمام عیار
toss a coin for choice of service of cou شیریاخط اول بازی جهت تعیین سرویس والیبال
money begets money <idiom> پول پول می آورد
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
he is f. of money پول فراوان دارد
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
his money is more than can پولیش بیش
value for money قدرت خرید پول
value for money ارزش پول
value of money ارزش پول
f. money پول فراوان
near with one's money خسیس
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
take in (money) <idiom> رسیدن
near money شبه پول
money on d. پول سپرده
money جایزه نقدی
money on d. وجه امانعی
money مسکوک ثروت
money اسکناس
money پول
be in the money <idiom> پول پارو کردن
money سکه
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
money worth برابر پول
money pot غلک
money wage مزد پولی
money pot دخل
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money stock حجم پول در گردش
money supply عرضه پول
requistion for money پول
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
role of money نقش پول
money stock عرضه پول
retention money پول گرویی
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money on deposit پول سپرده
money on deposit وجه امانی
sound money پول سالم
money matters امور پولی
money multiplier ضریب بهم فزاینده پول
sound money پول قوی
soft money پول ضعیف
smart money مطلع
money off offer فروش با تخفیف
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money خسارت
smart money پاداش زیان
short of money کم پول
scant of money بی پول
penury of money کمیابی پول
money of account پول محاسباتی
scant of money کم پول
supply of money عرضه پول
money worth بهای پول
money making پول بهم زنی
quasi money شبه پول
penury of money قحط پول
passage money معاش کردن
passage money تاکردن
passage money راه
passage money غذا
passage money خوراک
passage money کرایه مسافر
mortgage money پول قرضی
passage money کرایه
onother's money پول شخصی دیگر
onother's money پول دیگری
odd money یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money یک دنیا پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
possession money حق الاجرا
possession money حق النسبی
requistion for money درخواست
ready money پول فراهم شده
ready money پول موجود
ready money پول نقد
money worth پول بها
money worth چیزی که بپول بیزرد
raise money جمع اوری کردن پول
raise money فراهم کردن پول
quantity of money مقدار پول
purchase money قیمت جنس
purchase money در CL ثمن
mortgage money پول رهنی
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
neutrality of money خنثی بودن پول
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
time is money <idiom> وقت طلاست
save money به دقت خرج کردن
save money پس انداز کردن
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
My money request to him طلب من از او [مرد]
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Changing money تبدیل پول و ارز
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
for love or money <idiom> به هر شکلی
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
borrowed money پول قرض گرفته شده
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
pin money <idiom> پول خرده خرجی
money for jam <idiom> پول بی دردسر
money for jam <idiom> پول باد آورده
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
volume of money حجم پول
velocity of money سرعت پول
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
veil of money حجاب پول
trust money پول امانی
token money پول فرعی
to take eggs for money کردن
to take eggs for money را با دربرابر
to take eggs for money خر مهره
to stink of money خر پول بودن
to stake money on something سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
time money وام مدت دار
tight money سیاست پولی انقباضی
wildcat money پول بدون پشتوانه
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
To count the money . پول شمردن
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber. پول پرست بودن
To raise money. پول فراهم کردن
gate money پولبلیطورودیه
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
tight money کنترل پولی
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
cheap money پول با بهره کم
money demand تقاضا برای پول
despatch money جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
despatch money پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money پاداش سرعت کار
door money پول دم در
door money دری
door money ورودیه
earnest money بیعانه
demand for money تقاضا برای پول
deficient in money کم پول
deficient in money بی پول
circulation of money گردش پول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com