English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 109 (7 milliseconds)
English Persian
dock charges هزینههای حوض dock-dues : syn
Other Matches
dock اسکله
dock جایگاه متهم در دادگاه
dock سرسره
dock بارانداز
dock تعمیرگاه کشتی
dock حوض تعمیرات
dock حوضچه تعمیر ناو
dock جای محکوم یازندانی در محکمه
dock جاخالی کردن موقوف کردن
dock لنگرگاه
dock بریدن کوتاه کردن
dock receipt رسید لنگرگاه
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
dock master راهنمای حوض
dock dues هزینههای لنگرگاه
sill of a dock ستون مدخل حوض دریایی
dove dock حشیشه السعال
dry dock حوض خشک
dry dock محل تعمیر کشتی
dry dock کشتی را در حوضچه تعمیرگذاردن
dock receipt رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
dock trials ازمایشهای بعد از تعمیر ناو ازمایش قبل از دریانوردی
floating dock حوض شناور
graving dock حوضچه تعمیرکشتی
graving dock حوض در دار
graving dock اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
sour dock ترشک
sill of a dock سد حوض دریایی
wet dock basin
dock worker رجوع شود به longshoreman
dock workers رجوع شود به longshoreman
loading dock بارگیریبارانداز
dry dock استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
floating dock حوضچه شناور تعمیر کشتی
elf dock شیرینی که اززنجبیل شامی سازند
dock warrant رسید لنگرگاه
dock warrant سند مالکیت کالای موجود در انبار لنگرگاه
dock warrant رسید انبار بارانداز
dock yard محوطه بارانداز
dock yard محوطه لنگرگاه
elf dock زنجبیل شامی
To dock . To berth. پهلو گرفتن (کشتی در اسکله )
landing ship dock اسکله فرود اب خاکی
amphibious transport dock ناومخصوص ترابری اب خاکی
amphibious transport dock ناو حمل و نقل اب خاکی
charges متهم کردن
charges تصدی
charges خرج منفجره
charges پر کردن
charges خرج گذاری کردن شارژ کردن
charges بار
charges جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charges خطای حمله
charges حمله به حریف
charges اتهام
charges عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges بار کردن
charges خرج
charges بار الکتریکی
charges عهده داری
charges حمله اتهام
charges هزینه
charges بار مسئولیت
charges گماشتن
charges عهده دارکردن
charges زیربار کشیدن
charges متهم ساختن
charges مطالبه بها
charges پرکردن
charges موردحمایت
charges شارژ کردن شارژ
charges ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges محفظهای
charges وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charges 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charges مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charges وزن
charges بدهکار کردن
charges که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
to press charges against someone ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
overhead charges هزینه ثابت عمومی
depth charges خرج عمیق
pilot charges هزینههای راهنما
examples of charges نشانههاینظامی
repulsion of charges نیروی دافعه بارها
cover charges مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
depth charges بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
stevedoring charges هزینههای بارگیری وباراندازی
transport charges کرایه
depth charges خرج زیرابی بمب زیرابی
handling charges هزینههای جابجایی کالا
deferred charges هزینههای انتقالی
deferred charges پیش پرداخت هزینه
collection charges هزینه وصول
charges prepaid هزینه پیش پرداخت شده
charges forward هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
charges collect هزینه نقدا" دریافت میشود
capital charges هزینههای سرمایه
bank charges bank
flashless charges خرج بی شعله
flashless charges خرج کم کننده شعله
bank charges هزینههای بانکی
free of all charges بدون هیچگونه مخارج
freight charges هزینههای حمل
freight charges مخارج حمل
additional charges خرجهای اضافی
additional charges اتهامات اضافی
Find demolition charges to قوطی مواد منفجره همه منظوره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com