English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (2 milliseconds)
English Persian
does your father live ایا پدر شما زنده است
Other Matches
How old is his father . پدرش چه سنی است؟
at your father's در خانه پدر شما
you are the p of your father شما کاملا` به پدر خود شبیه هستید
your and my father پدر شما و من
father پدری کردن
father موجد بوجود اوردن
father موسس
father والد
father پدر
my and his father پدر مشترک من و او
my and his father پدر هر دوی ما
father off دورتر
Your father is right (in the right) حق با پدرت است
founding father بنیانگذار
like father like son پسر کو ندارد نشان از پدر توبیگانه خوان و مخوانش پسر
he takes a his father به پدرش ماننداست
he takes a his father به پدرش می رود
he succeeded his father بجای پدرنشست
he succeeded his father جانشین پدرش شد
god the father خدای پدر
foster father پدرخوانده
Do you want an inheritance from your father?THen a. <proverb> میراث پدر خواهى علم پدر آموز.
like father, like son <idiom> درست شبیه پدر
I had a letter from my father . از پدرم کاغذ داشتم
founding father بنیادگذار
Father's Day روز پدر
your late father مرحوم پدرتان
founding father موسس
founding father پیافکن
founding father پدر ملت
Father Christmas بابانوئل
the dying father said پدر که درحال مردن بود گفت
step father ناپدری
putative father پدر غیرشرعی کسی که بر حسب شیاع محلی پدر یک طفل نامشروع است
putative father پدر غیر قانونی
on the father's side از سمت بدر
foster father شوهردایه
father surrogate جانشین پدر
father figure پدر- نماد
father file پشتیبان گونه قدیمی فایل
father figures پدر- نماد
father imago پدر- نماد
Holy Father پدر مقدس
father-in-law پدر شوهر
grand father پدر بزرگ
grand father جد
father-in-law پدر زن
father file فایل پدر
father file پرونده بنیادی پرونده اصلی
father file فایل اصلی
father fixation تثبیت پدری
father in law پدر زن
father in law پدر شوهر
He's a carbon copy of his father. کپی پدرش است.
He's the spitting image of his father. درست مثل پدرش است.
Leave world with your father that. . . به پدرتان بسپارید که ...
great grand father جد اعلی
Did you deliver my letter to your father ? نامه مرا تحویل پدرت دادی ؟
labour is often the father of pleasure <proverb> مقام عیش میسر نمی شود بی رنج
Many thanks for the sympathy shown to us [on the passing of our father] . خیلی سپاسگذارم برای همدردی شما [بخاطر فوت پدرمان] .
She married a man old eonugh to be her father. با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
putative father of an illegitimate child پدر مفروض فرزندی نامشروع
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father. جلوی پدرش سیگار نمی کشد
The suspected offender [perpetrator] is a previously respectable father. پدری تا به حال محترم مشکوک به جرم است .
live تیراندازی جنگی
live down <idiom> جبران خطاواشتباه
live-in سرخانه
live زنده
live جریان دار
live-in زیست کننده در محل کار
live زنده کردن
live تحت پتانسیل
to live in پیش استاد یا کارفرمای خودغذا خوردن
live فشنگ جنگی
live مهمات جنگی
live it up <idiom> روز خوبی راداشته باشید
live برقدار
to live through something طاقت چیزی را داشتن
to live through something تاب چیزی را آوردن
live به سر بردن
live دایر
live :زنده
live down باخاطرات زنده ماندن
where do you live کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
live زنده بودن
live : زندگی کردن زیستن
to live through something چیزی را تحمل کردن
live سرزنده
live موثر
live on بزندگی ادامه دادن
live on بازهم زنده بودن
live up to <idiom> طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
live wires آدم پر حرارت و با پشتکار
live wire سیم برقدار
live wire آدم پر حرارت و با پشتکار
live wires سیم برقدار
live wires سیم زنده
live wire سیم زنده
He did not live long enough to … آنقدر عمر نکرد که ...
to live out of town در بیرون از شهر زندگی کردن
to live out [British E] در بیرون از شهر زندگی کردن
to live outside Tehran در حومه تهران زندگی کردن
to live outside Tehran بیرون از تهران زندگی کردن
to live in poverty [want] در تنگدستی زندگی کردن
How can you know the value of water -you who live . <proverb> تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .
To live off ones capital . ازمایه خوردن
How many people live here ? چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
To live in affluence . درنازونعمت زندگه کردن
Where dose she live ? کجا زندگی می کند ؟
live out of a suitcase <idiom> تنها بایک چمدان زندگی کردن
live ball توپ زنده
live load بارزنده
live load سربار
live load بار زنده
live load بار رونده
live load بارموثر
live oak بلوط ویرجینیا
live out the night شب را بسر بردن
live bearing زنده زا
live round گلوله جنگی
live round تیر جنگی
live steam بخار زنده
live stock چارپایان اهلی
live stock مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
live lining ماهیگیری در رودخانه که نخ و قلاب با جریان اب حرکت می کنند
live in a small way بدون سر و صدا زندگی کردن
live ball توپ در جریان
it is impossible to live there نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
it is impossible to live there در انجا میسرنیست
live ammunition مهمات جنگی
live bag توری که ماهی را در زیر اب زنده نگهمیدارد
live box جعبه یا قلمی که در اب اویزان میکنند تا موجودات ابزی را زنده نگاهدارند
live data داده موثر
live exercise تمرین رزمی حقیقی
live exercise تمرین با تیر جنگی
live fire تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
live forever زندگی ابدی
live forever ابرون گس
live forever ابرون ریشه دار
live in a small way با قناعت زندگی کردن
live out the night شب را صبح کردن
long live پاینده باد
to live in luxury با تجمل زندگی کردن
to live in reproach بخواری یا مذلت زیستن
to live in cloves روی تشک پرقو زندگی کردن
to live in a small way با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
to live fast ولخرجی کردن
to live fast خوش گذرانی کردن
to live extempore کردی خوردی زندگی کردن
to live extempore دست بدهن بودن یازندگی کردن
to live en pension شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
to live beyond one's means بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
to die or to live مردن یازیستن
to live to oneself تنها زندگی کردن
live up to one's principles موافق مرام خود رفتار کردن
we eat that we may live میخوریم برای اینکه زنده باشیم
live vessel شناوه با خدمه
live up to one's income به اندازه درامد خود خرج کردن
to live in privacy تنهازیستن
to live in luxury خوش گذرانی کردن
to live in luxury درنعمت زیستن
long live زنده باد
to live at hack and manger درفراوانی زیستن
To live from hand to mouth . دست به دهن زندگه کردن
to live like cat and dog دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
(live off the) fat of the land <idiom> بهترین از هرچیز را داشتند
live copy paste کپی الصاق مستقیم
To live a seeluded life. درگوشه تنهائی بسر بردن
I live in the apartment(flat) below. درآپارتمان زیری زندگه می کنم
To live a long life . عمر طولانی (زیاد ) کردن
live load reduction کاستن از بار زنده
I live a very regular life . زندگی خیلی منظمی دارم
To live in a fools paradise . گول خوشیهای خیالی وزود گذر را خوردن
live high off the hog <idiom> خیلی تجملاتی زندگی کردن
live from hand to mouth <idiom> پول بخور نمیر داشتن
We live in the Machine Age . ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
to live a long life عمر دراز کردن
to live at the expense of society روی دوش جامعه زندگی
to live like animals [in a place] در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
to live like animals [in a place] مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
May his soull live in peace. روحش شاد باشد
The doctors dont think she wI'll live. پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند
to live at the expense of society بار دیگران شدن
Most home helps prefer to live out. بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
By trying to live like a king one ends by drawing . <proverb> آخر شاه منشى کاه کشى است .
My name is "Oliver Pit" and live in Berlin. اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
To live on borrowed money . To play for time . این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
They live abroad for the greater part of the year. آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
people who live in glass houses should not throw stones <idiom> هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com