English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
double adultery زنای محصنه در حالتی که مرتکب ان مرد زن دار باشد
Other Matches
adultery زنای محصن یا محصنه بیوفایی
adultery بی عفتی
adultery بی دینی ازدواج غیرشرعی
adultery زنا
adultery زنای محصنه
to commit adultery زنا کردن
double دو برابرشدن یا کردن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double مضاعف نمودن
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double مضاعف کردن دولا کردن
double دو برابر
double مضاعف
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double دویدن
double بازی دوبل
double بازی دونفره خطای دبل
double توپزن 0001امتیازی فصل
double دواسترایک متوالی
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double a زنای محصن بامحصنه
double-take یکه خوردن
on the double فرمان بدو رو
on the double بدو رو
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up دولا شدن
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up دولاکردن
double p پاروی دوسر
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دوبار
double دو برابر بزرگتر
double اندازه دو برابر
double-take واکنش دوگانه
double تاکردن
double-six دوطرفشش
double zero صفر2برابر
double out 081 خارج
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double :دوبرابر کردن
double دو نفره
double تصویر قرینه
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double in 081 تو
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double دو برابر کردن
double جفت
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double همزاد
double دوسر المثنی
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double : دو برابر دوتا
double دولا
double refraction انکسار دوبل
double floppy دیسک لرزان دو طرفه
double refraction شکست مضاعف
double refraction شکست دوبل
double refraction انکسار مضاعف
double pole دو قطبی
double poppy گل هزاره
double precision دقت
double precision مضاعف
double precision دقت مضاعف
double foult خراب کردن پی در پی دوسرویس
double foul خطای هم زمان دو بازیگر
double punch منگنه مضاعف
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double figures امتیاز دو رقمی
double faces ریاکار
double reverse شوت برگردان به دروازه
double star دوگانه
double star دوتایی
double space یک خط درمیان نوشتن
double space یک سطر در میان
double faced دوجانبه
double sixes دو شش
double sixes جفت شش
double shear تنش برشی دوتایی
double seam درز دوبل
double sampling نمونه گیری چندگانه
double faced دو سر
double salt ملح مضاعف
double faces دورو
double salt نمک مضاعف
double row دوطرفه
double row موتور
double rhyme شعر دو قافیهای
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double pole با دو قطب
double pneumonia اماس هر دو شش
double hyphen این علامت //
double ignorance جهل مرکب
double image تصویر مضاعف
double integral انتگرال دوبل
double junction اتصال مضاعف
double kick دو ضربه پی در پی
double knee لوله زانویی دوبل
double knot گره دوبل
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double length با طول مضاعف
double length طول مضاعف
double limiter محدود کننده مضاعف
double line خط مضاعف
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double mind دردل
double mind منلون
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
double minded دودل
double hit دوبله
double pica حروف 42 پونط
double frequency فرکانس دوبل
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double guard دفاع با دو دست
double hardening سخت گردانی مضاعف
double organs اندامهای جفتی
double header دوسر
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double motor دوموتوره
double minimum جفت کمینه
double minded بی ثبات
double minded فریبنده
double minded متلون
double header دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double helix مارپیچ دوگانه
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double hit دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double mind فریبنده
double tape نوار مساحی مضاعف
double-glaze پنجرهدوجداره
with double cream با کرم یا خامه زیاد
double boiler دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler حمام آب
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double-faced فرش های دو رو [فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
double weft [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double-glazing شیشهدوجداره
double back <idiom> برگشتن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
double-cross <idiom> گول زدن
double-talk <idiom> حرف بیمعنا
a double bed یک تخت دو نفره
a double room یک اتاق دو نفره
double decker اتوبوس دوطبقه [حمل و نقل]
double cone [ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double floor دو کفی
double-fronted خانه دو در
double lancet [پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double ressaunt [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double window پنجره دو جداره
double-digit <adj.> دو رقمی
double cloister راهرو دو قسمتی
double church کلیسا دو طبقه
double arch قوس جفتی
double-bellid [صراحی شکل شبیه دو کمان دراز]
double cream خامهزیاد
double taxation مالیات بندی مضاعف
double v machine دستگاه ورق خم کن
double v machine دستگاه دولا کننده ورق
double wing بازی هافبک در گوش
double wood ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
double word کلمه مضاعف
to fold double دولاکردن
to fold double دوتاکردن
double blind دوسوکور
double triode لامپ تریود مضاعف
double track خط
double taxation مالیات مضاعف
double team تیم دونفره
double tent چادر دو نفره
double the edge لب گردانیدن
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double tongued دارای دوقول
double tongued دوزبانه تزویرامیز
double track دو
double chin غبغب
double chins غبغب
double Dutch طناببازی دوتایی نامفهوم
double scull پارویدوبله
double seat صندلیدونفره
double sharp نیمپردهبالاییجفتی
double sink سینکدوتایی
double zero key کلیددوصفر
double-blank دوطرفسفید
double bed تختخوابدوطبقه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com