Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
double boiler
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler
حمام آب
double boiler
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
Other Matches
boiler
دیگ
boiler
مولد بخار
boiler
دیگ بخار
steam boiler
دیگ بخار
wash boiler
دیگ رختشویی
boiler suit
رجوع شود به coveralls
boiler suits
رجوع شود به coveralls
boiler plate
سطح یخزده و سفت برف
boiler room
اطاق دیگ بخار
boiler maker
سازنده دیگ بخار
boiler maker
متصدی دیگ بخار
bitumen boiler
دستگاهی که با ان قیر رامیجوشانند
soap boiler
صابون پز
pot-boiler
کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود
margine boiler
دیگ بخار کشتی
electric boiler
دیگ بخار برقی
flue boiler
دیگ بخار
pot boiler
کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود
nuclear boiler room
اتاقکمولدبخارهستهای
internal firebox boiler
دیگ درونسوز
low pressure boiler
دیگ فشار ضعیف
Many people were hurt when the boiler exploded.
وقتیکه دیگ بخار ترکید خیلیها مجروح شدند
double
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double
تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double
دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double
دوبار
double
دو برابر بزرگتر
double
صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double
دوبار چرخش کامل ژیمناست
double
مضاعف نمودن
double
دو برابرشدن یا کردن
double
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double
دواسترایک متوالی
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double
اندازه دو برابر
double-six
دوطرفشش
double up
دولاکردن
double a
زنای محصن بامحصنه
double-take
واکنش دوگانه
double up
در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up
دولا شدن
double up
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
on the double
فرمان بدو رو
it is useful for a double p
برای دوکارسودمنداست
double three
دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double p
پاروی دوسر
double zero
صفر2برابر
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double in
081 تو
double in
درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double-take
یکه خوردن
double out
081 خارج
double a
زنای مردزن داربازن شوهردار
double out
درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
on the double
بدو رو
double
توپزن 0001امتیازی فصل
double
بازی دونفره خطای دبل
double
دولا
double
جفت
double
: دو برابر دوتا
do a double take
<idiom>
با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double
دو نفره
double
تصویر قرینه
double
دوسر المثنی
double
همزاد
double
:دوبرابر کردن
double
بازی دوبل
double
دویدن
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double
مضاعف
double up
<idiom>
اتاق خود را باکسی شریک بودن
double
مضاعف کردن دولا کردن
double
تاکردن
double
دو برابر
double
دو برابر کردن
double precision
دقت
double poppy
گل هزاره
double pole
دو قطبی
double pole
با دو قطب
double precision
دقت مضاعف
double precision
مضاعف
double pneumonia
اماس هر دو شش
double pica
حروف 42 پونط
double vault
[دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double oxer
مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double window
پنجره دو جداره
double organs
اندامهای جفتی
double motor
دوموتوره
double minimum
جفت کمینه
double punch
منگنه مضاعف
double salt
ملح مضاعف
double sampling
نمونه گیری چندگانه
double seam
درز دوبل
double sixes
جفت شش
double sixes
دو شش
double space
یک سطر در میان
double space
یک خط درمیان نوشتن
double star
دوتایی
double salt
نمک مضاعف
double row
دوطرفه
double shear
تنش برشی دوتایی
double refraction
انکسار مضاعف
double refraction
شکست مضاعف
double refraction
شکست دوبل
double refraction
انکسار دوبل
double reverse
شوت برگردان به دروازه
double row
موتور
double star
دوگانه
double minded
بی ثبات
double ignorance
جهل مرکب
double hyphen
این علامت //
double rhyme
شعر دو قافیهای
double hook
قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hit
دوبله
double hit
دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double helix
مارپیچ دوگانه
double header
دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double header
دوسر
double hardening
سخت گردانی مضاعف
double guard
دفاع با دو دست
double frequency
فرکانس دوبل
double foult
خراب کردن پی در پی دوسرویس
double foul
خطای هم زمان دو بازیگر
double footed
بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double image
تصویر مضاعف
double-digit
<adj.>
دو رقمی
double or quits
بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double minded
فریبنده
double minded
متلون
double minded
دودل
double mind
فریبنده
double mind
منلون
double mind
دردل
double lock
دوبارکلیدگردانیدن در
double line
خط مضاعف
double limiter
محدود کننده مضاعف
double length
طول مضاعف
double length
با طول مضاعف
double leg
زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double knot
گره دوبل
double knee
لوله زانویی دوبل
double kick
دو ضربه پی در پی
double junction
اتصال مضاعف
double integral
انتگرال دوبل
double floppy
دیسک لرزان دو طرفه
double-glazing
شیشهدوجداره
a double room
یک اتاق دو نفره
I'd like a double room
من یک اتاق دو نفره میخواهم.
with double cream
با کرم یا خامه زیاد
double plate
صفحهیدوبله
double pennant
پرچمدوگوش
double handles
دستهدوبله
double flat
نتسفیددوتایی
double bend
پیچدوبله
double-takes
واکنش دوگانه
double knotting
گره دوخفتی یا دو رو
[که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double-takes
یکه خوردن
double weft
[دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double-faced
فرش های دو رو
[فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
double Dutch
طناببازی دوتایی نامفهوم
double chins
غبغب
double reed
نوعیآلتموسیقیدوبله
double ring
گوددوبله
double back
<idiom>
برگشتن
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
double-cross
<idiom>
گول زدن
double-glaze
پنجرهدوجداره
double room
اتاقدونفره
double cream
خامهزیاد
double bluff
دروغدرروزروشن
double bill
مسابقهورزشی-تئاتریاسینماکهدرآندوبرنامهاجراشود
double bed
تختخوابدوطبقه
double-talk
<idiom>
حرف بیمعنا
double-blank
دوطرفسفید
double zero key
کلیددوصفر
a double bed
یک تخت دو نفره
double sink
سینکدوتایی
double sharp
نیمپردهبالاییجفتی
double seat
صندلیدونفره
double scull
پارویدوبله
double chin
غبغب
double blind
دوسوکور
double decker
اتوبوس دوطبقه
[حمل و نقل]
double cone
[ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double floor
دو کفی
double-fronted
خانه دو در
double triode
لامپ تریود مضاعف
double track
خط
double track
دو
double tongued
دوزبانه تزویرامیز
double tongued
دارای دوقول
double time
پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com