English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
double buffering روش انتقال اطلاعات میان کامپیوتر و دستگاه جانبی میانگیر مضاعف
Other Matches
buffering استفاده از بافر برای ایجاد اتصال بین وسایل کند و سریع
buffering میانگیری
buffering دو بافرکه با هم کار می کنند به طوری که وقتی در یکی داده وارد میشود دیگری میتواند خوانده شود
exchange buffering زنجیرهای کردن داده
exchange buffering میانگیری معاوضهای
ping pong buffering میانگیر پینگ پنگی
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double مضاعف نمودن
double دو برابرشدن یا کردن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double :دوبرابر کردن
double مضاعف کردن دولا کردن
double مضاعف
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double دویدن
double بازی دوبل
double بازی دونفره خطای دبل
double دواسترایک متوالی
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double دو برابر کردن
double دو برابر
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double a زنای محصن بامحصنه
on the double فرمان بدو رو
on the double بدو رو
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up دولا شدن
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double-take یکه خوردن
double-take واکنش دوگانه
double p پاروی دوسر
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دوبار
double دو برابر بزرگتر
double اندازه دو برابر
double-six دوطرفشش
double zero صفر2برابر
double out 081 خارج
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double up دولاکردن
double همزاد
double دو نفره
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double تصویر قرینه
double تاکردن
double in 081 تو
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double : دو برابر دوتا
double توپزن 0001امتیازی فصل
double دولا
double جفت
double دوسر المثنی
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double floppy دیسک لرزان دو طرفه
double foul خطای هم زمان دو بازیگر
double foult خراب کردن پی در پی دوسرویس
double figures امتیاز دو رقمی
double refraction شکست دوبل
double header دوسر
double hardening سخت گردانی مضاعف
double punch منگنه مضاعف
double guard دفاع با دو دست
double precision دقت مضاعف
double frequency فرکانس دوبل
double refraction انکسار مضاعف
double refraction شکست مضاعف
double faces ریاکار
double refraction انکسار دوبل
double star دوتایی
double space یک خط درمیان نوشتن
double space یک سطر در میان
double star دوگانه
double sixes دو شش
double sixes جفت شش
double shear تنش برشی دوتایی
double seam درز دوبل
double sampling نمونه گیری چندگانه
double salt ملح مضاعف
double faces دورو
double salt نمک مضاعف
double row دوطرفه
double faced دو سر
double row موتور
double rhyme شعر دو قافیهای
double reverse شوت برگردان به دروازه
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double header دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double knot گره دوبل
double knee لوله زانویی دوبل
double minded بی ثبات
double kick دو ضربه پی در پی
double junction اتصال مضاعف
double integral انتگرال دوبل
double length با طول مضاعف
double length طول مضاعف
double minded متلون
double minded دودل
double mind فریبنده
double mind منلون
double mind دردل
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double line خط مضاعف
double limiter محدود کننده مضاعف
double image تصویر مضاعف
double ignorance جهل مرکب
double pica حروف 42 پونط
double pneumonia اماس هر دو شش
double pole با دو قطب
double pole دو قطبی
double poppy گل هزاره
double precision دقت
double precision مضاعف
double helix مارپیچ دوگانه
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double minimum جفت کمینه
double motor دوموتوره
double hyphen این علامت //
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double organs اندامهای جفتی
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hit دوبله
double hit دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double minded فریبنده
double tape نوار مساحی مضاعف
double cream خامهزیاد
with double cream با کرم یا خامه زیاد
double boiler دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler حمام آب
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double weft [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
a double room یک اتاق دو نفره
double room اتاقدونفره
double-glaze پنجرهدوجداره
double-glazing شیشهدوجداره
double back <idiom> برگشتن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
double-cross <idiom> گول زدن
double-talk <idiom> حرف بیمعنا
a double bed یک تخت دو نفره
double-faced فرش های دو رو [فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
double decker اتوبوس دوطبقه [حمل و نقل]
double cloister راهرو دو قسمتی
double cone [ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double floor دو کفی
double-fronted خانه دو در
double lancet [پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double ressaunt [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double window پنجره دو جداره
double church کلیسا دو طبقه
double-bellid [صراحی شکل شبیه دو کمان دراز]
double arch قوس جفتی
double-digit <adj.> دو رقمی
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double taxation مالیات بندی مضاعف
double v machine دستگاه ورق خم کن
double v machine دستگاه دولا کننده ورق
double wing بازی هافبک در گوش
double wood ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
double word کلمه مضاعف
to fold double دولاکردن
to fold double دوتاکردن
double triode لامپ تریود مضاعف
double track خط
double taxation مالیات مضاعف
double team تیم دونفره
double tent چادر دو نفره
double the edge لب گردانیدن
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double tongued دارای دوقول
double tongued دوزبانه تزویرامیز
double track دو
double blind دوسوکور
double chin غبغب
double chins غبغب
double scull پارویدوبله
double seat صندلیدونفره
double sharp نیمپردهبالاییجفتی
double sink سینکدوتایی
double zero key کلیددوصفر
double-blank دوطرفسفید
double bed تختخوابدوطبقه
double bill مسابقهورزشی-تئاتریاسینماکهدرآندوبرنامهاجراشود
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com