English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
double cotton covered سیم با دو روکش پنبهای
Other Matches
cotton covered wire سیم با روکش پنبهای
double silk covered سیم با دو روکش ابریشمی
be covered کلاه برسر بگذارید
covered گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
covered way راهسرپوشیده
covered position موضع پوشیده
covered approach پیشروی پوشیده معابر مخفی
covered approach راه نفوذی پوشیده
covered forge کوره دیواری
silk covered سیم ابریشم پوش
covered approach مسیر پوشیده
covered electrode الکترود پوشش دار
covered space فضای پوشیده
covered space فضای سر پوشیده
covered position محوطه تحت پوشش موضع مخفی
covered storage area منطقه انبار مسقف
rubber covered wire سیم با روکش لاستیکی
covered bogie truck کامیونواگنتختسرپوشیده
covered parapet walk گذرگاهسنگرسرپوشیده
lead covered cable کابل با غلاف سربی
slightly covered sky آسماناندکیپوشیدهازابر
to be covered by social security بوسیله سیستم تامین اجتماعی بیمه بودن
covered dovtail joint درز دم چلچلهای تو کار درز دزدی
The motor vehicle is covered by theft insurance. این خودرو برابر سرقت بیمه شده است.
to cotton together باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton with each other باهم ساختن یارفاقت کردن
cotton باپنبه پوشاندن
cotton پنبهای
cotton نخی
cotton پارچه نخی
cotton نخ
cotton پنبه
cotton duke بافت ساده پنبهای یا کتانی
cotton velvet مخمل نخی
cotton waste ضایعات پنبه
cotton plantation پنبه کاری
absorbent cotton پنبه هیدروفیل
cotton mill کارخانه نخ ریسی
cotton cake کنجاره پنبه دانه
cotton duke کرباس
cotton duke برزنت
cotton gin ماشین پنبه پاک کن
cotton tail خرگوش امریکایی
cotton spinner صاحب کارخانه نخ ریسی
cotton factory کارخانه نخ ریسی
cotton effect پدیده کاتن
cotton plant درخت پنبه
cotton plant بوته پنبه
cotton plantation پنبه زار
cotton print چیت
cotton seed پنبه دانه
cotton seed تخم پنبه
cotton sewing نخ دوزندگی
cotton sewing نخ خیاطی
cotton sleeving بوش پنبهای
cotton spinner نخ ریس
cotton spinning نخ ریسی
cotton grade درجه پنبه بر اساس مرغوبیت
gun cotton طناب ماشه
cotton yarn نخ
sewing cotton نخ دوزندگی
cotton candy پشمک
nitro cotton باروت پنبه
cotton yarn نخ پنبه
cotton-mills کارخانه ریسندگی پنبه ای
cotton wool پنبه لایی
cotton-waste آشغال و ضایعات پنبه
cotton wool لایی پنبه
cotton-carder جدا کننده الیاف
cotton-carder حلاج
Egyptian cotton پنبه مصری
boll [cotton gin] غوزه پنبه
negative cotton effect پدیده منفی کاتن
cotton or silk velvet مخمل نخی یا ابریشمی
positive cotton effect پدیده مثبت کاتن
cotton enameled wire سیم لعابدار پنبهای
cotton wool ball باندتوپی
To cut ones head with cotton . <proverb> با پنبه سر بریدن .
cotton-wool yarn نخ مخلوط از پشم و پنبه که در تار یا پود استفاده شود.
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double out 081 خارج
double دو نفره
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double in 081 تو
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double up دولا شدن
double دو برابرشدن یا کردن
double تصویر قرینه
double a زنای محصن بامحصنه
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
on the double بدو رو
on the double فرمان بدو رو
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up دولاکردن
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double-take یکه خوردن
double p پاروی دوسر
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double-take واکنش دوگانه
double zero صفر2برابر
double-six دوطرفشش
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double دولا
double دواسترایک متوالی
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double جفت
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double مضاعف نمودن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double توپزن 0001امتیازی فصل
double بازی دونفره خطای دبل
double همزاد
double :دوبرابر کردن
double مضاعف کردن دولا کردن
double تاکردن
double دو برابر
double دو برابر کردن
double مضاعف
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double دویدن
double بازی دوبل
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double دوسر المثنی
double : دو برابر دوتا
double اندازه دو برابر
double دو برابر بزرگتر
double دوبار
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double taxation مالیات مضاعف
double team تیم دونفره
double tent چادر دو نفره
double the edge لب گردانیدن
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double tongued دارای دوقول
double track دو
double track خط
double tongued دوزبانه تزویرامیز
double taxation مالیات بندی مضاعف
double tape نوار مساحی مضاعف
double seam درز دوبل
double shear تنش برشی دوتایی
double sixes جفت شش
double sixes دو شش
double space یک سطر در میان
double space یک خط درمیان نوشتن
double star دوتایی
double star دوگانه
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double triode لامپ تریود مضاعف
double-crosses نارو زدن
double-crossed دورویی کردن خیانت کردن
double-quick قدم تند
double quick باقدم تند رفتن
double quick قدم تند
double-edged دو دم
double-edged دو لبه
double edged دو دم
double edged دو لبه
double-barrelled دولول
double barrelled دولول
double-quick باقدم تند رفتن
double cross نارو زدن
double-crossed نارو زدن
double-cross دورویی کردن خیانت کردن
double v machine دستگاه ورق خم کن
double v machine دستگاه دولا کننده ورق
double wing بازی هافبک در گوش
double wood ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
double word کلمه مضاعف
double-cross نارو زدن
double cross دورویی کردن خیانت کردن
to fold double دولاکردن
double minded بی ثبات
double limiter محدود کننده مضاعف
double length طول مضاعف
double organs اندامهای جفتی
double agent عامل اطلاعاتی دو جانبه
double length با طول مضاعف
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double knot گره دوبل
double-crossing دورویی کردن خیانت کردن
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double line خط مضاعف
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double motor دوموتوره
double minimum جفت کمینه
double minded فریبنده
double minded متلون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com