English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
double ignorance جهل مرکب
Other Matches
ignorance جهل
to a ignorance نادانی بهانه کردن
to a ignorance خودرابسادگی زدن
ignorance نادانی
ignorance بی خبری ناشناسی
ignorance جهالت
dense ignorance نادانی زیاد
Blindness is better than ignorance. <proverb> کورى به از نادانى .
To plead ignorance. اظهار بی اطلاعی کردن
to feign ignorance خود را بنادانی زدن
to feign ignorance تجاهل کردن
to pretend ignorance تجاهل کردن
i put it down to his ignorance از نادانی اومیدانم
dense ignorance جهل مرکب
i put it down to his ignorance من اینرا
ignorance of fact جهل موضوعی
night of ignorance شام جهل
night of ignorance شام نادانی
monumental ignorance نادانی زیاد و شگفت اور
ignorance of law جهل به قانون
feign ignorance تجاهل کردن
To pretend sickness(ignorance). تظاهر به ناخوشی ( بی اطلاعی وناآگاهی ) کردن
ignorance of the law is no defence جهل به قانون دفاع محسوب نمیشود
ignorance of law is no excuse جهل به قانون رافع مسئولیت نیست
ignorance of the face is a good defence جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double بازی دونفره خطای دبل
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double بازی دوبل
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double مضاعف نمودن
double دو برابرشدن یا کردن
double دواسترایک متوالی
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double توپزن 0001امتیازی فصل
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double-take یکه خوردن
on the double فرمان بدو رو
on the double بدو رو
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up دولاکردن
double a زنای محصن بامحصنه
double-take واکنش دوگانه
double zero صفر2برابر
double دوبار
double دو برابر بزرگتر
double اندازه دو برابر
double up دولا شدن
double out 081 خارج
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double-six دوطرفشش
double p پاروی دوسر
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double دویدن
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double دو نفره
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double مضاعف
double تصویر قرینه
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double : دو برابر دوتا
double جفت
double دولا
double دو برابر کردن
double دو برابر
double تاکردن
double مضاعف کردن دولا کردن
double :دوبرابر کردن
double همزاد
double in 081 تو
double دوسر المثنی
double hit دوبله
double hardening سخت گردانی مضاعف
double header دوسر
double header دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double helix مارپیچ دوگانه
double salt نمک مضاعف
double row موتور
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double hyphen این علامت //
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
double row دوطرفه
double poppy گل هزاره
double hit دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double guard دفاع با دو دست
double space یک سطر در میان
double space یک خط درمیان نوشتن
double star دوتایی
double star دوگانه
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double tape نوار مساحی مضاعف
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double taxation مالیات بندی مضاعف
double sixes دو شش
double foul خطای هم زمان دو بازیگر
double rhyme شعر دو قافیهای
double frequency فرکانس دوبل
double foult خراب کردن پی در پی دوسرویس
double salt ملح مضاعف
double sampling نمونه گیری چندگانه
double seam درز دوبل
double shear تنش برشی دوتایی
double sixes جفت شش
double taxation مالیات مضاعف
double integral انتگرال دوبل
double length با طول مضاعف
double length طول مضاعف
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double limiter محدود کننده مضاعف
double image تصویر مضاعف
double line خط مضاعف
double organs اندامهای جفتی
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double mind دردل
double mind منلون
double mind فریبنده
double minded دودل
double minded متلون
double minded فریبنده
double minded بی ثبات
double minimum جفت کمینه
double pica حروف 42 پونط
double pneumonia اماس هر دو شش
double pole با دو قطب
double reverse شوت برگردان به دروازه
double refraction انکسار دوبل
double refraction شکست دوبل
double junction اتصال مضاعف
double kick دو ضربه پی در پی
double knee لوله زانویی دوبل
double knot گره دوبل
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double refraction شکست مضاعف
double refraction انکسار مضاعف
double punch منگنه مضاعف
double precision دقت مضاعف
double precision مضاعف
double precision دقت
double pole دو قطبی
double motor دوموتوره
double team تیم دونفره
double-digit <adj.> دو رقمی
double boiler دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler حمام آب
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double weft [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double-faced فرش های دو رو [فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
with double cream با کرم یا خامه زیاد
double-glazing شیشهدوجداره
double back <idiom> برگشتن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
double-cross <idiom> گول زدن
double-talk <idiom> حرف بیمعنا
a double bed یک تخت دو نفره
a double room یک اتاق دو نفره
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
double decker اتوبوس دوطبقه [حمل و نقل]
double cloister راهرو دو قسمتی
double cone [ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double floor دو کفی
double-fronted خانه دو در
double lancet [پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double ressaunt [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double window پنجره دو جداره
double church کلیسا دو طبقه
double-bellid [صراحی شکل شبیه دو کمان دراز]
double arch قوس جفتی
double-glaze پنجرهدوجداره
double cream خامهزیاد
double wing بازی هافبک در گوش
double wood ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
double word کلمه مضاعف
to fold double دولاکردن
to fold double دوتاکردن
double blind دوسوکور
double chin غبغب
double v machine دستگاه دولا کننده ورق
double v machine دستگاه ورق خم کن
double the edge لب گردانیدن
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double tongued دارای دوقول
double tongued دوزبانه تزویرامیز
double track دو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com