Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
double leg pick up
زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
Other Matches
pick up
<idiom>
برداشتن چیزی ازروی زمین
pick up
<idiom>
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
pick up
برچیدن
to pick up
برداشتن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick out
سوا کردن برگزیدن
to pick out
جدا کردن
pick
نخ پود
[در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
pick at
خرده گرفتن بر
pick at
بازی کردن باغذا از روی بی اشتهایی
to pick up somebody
کسی را پیدا کردن
[دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
pick up
<idiom>
دستگیر کردن شخص
pick
کلنگ زدن
pick
سیستم عامل چند کاربره
pick
چند کاره
pick
که روی mainframe و کامپیوترهای PC یا کوچک کار میکند
pick up
<idiom>
دریافت کردن
pick up
<idiom>
سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
pick up
<idiom>
تمیز ،مرتب کردن
pick up
<idiom>
اتفاقی
pick up
<idiom>
دریافت صدای رادیو و...
to pick on
عیب جویی کردن از
When should I pick you up?
کی عقب شما بیایم؟
pick off
چیدن
pick up
کندن منظم کردن
pick up
اشنا شدن
pick up
یارگیری
pick up
واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
pick-me-up
نوشابه مقوی
pick me up
نوشابه مقوی
to pick off
کندن
to pick off
چیدن
to pick at any one
از کسی عیبجویی کردن کسیراسرزنش یا استهزاکردن
to have one's pick
انتخاب کردن
pick up
بدست اوردن
pick up
سوار کردن مسافر
pick off
یکی یکی با تیر زدن
pick off
رد شدن از راننده دیگر
pick out
جدا کردن
pick out
انتخاب کردن دریافتن
pick over
چیدن
pick over
برگزیدن
to pick on
برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
to pick off
تک تک انداختن
to pick off
یکی یکی باتیرزدن
pick up
برداشتن
to have one's pick
برگزیدن
pick-up
کندن
pick
چیدن
pick
کلنگ
to pick over
بازرسی کردن و برگزیدن
to pick thanks
خود شیرینی کردن
pick out
<idiom>
انتخاب کردن
pick-me-up
<idiom>
بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
to pick thanks
بوسیله سخن چینی
pick
زخمه
Pick, what you like
[want]
!
هر کدام را می خواهی بردار!
to pick up
برچیدن
to pick up
سوارکردن
To pick on someone . To have it in for someone .
با کسی لج افتادن
pick on
<idiom>
حرف بد به کسی زدن
to pick up
پیدا کردن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
pick-up
پیک اپ
pick
کندن
pick
مضراب
pick
هرنوع الت نوک تیز
pick
خلال گوش
pick
خلال دندان
pick
خلال دندان بکاربردن
pick
کلنگ
pick
دزدیدن
pick
عیبجویی کردن
pick
ناخنک زدن
pick
بازکردن
pick
کلنگ دو سر
pick
کلنگ زدن و
pick
باخلال پاک کردن
pick
نوک زدن به برگزیدن
to pick and choose
درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
to pick up oneself
خودرا نگاه داشتن
pick-me-ups
نوشابه مقوی
tooth pick
خلال دندان دندان کاو
to pick a hole in
عیبجویی کردن از
to pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
pick-up arm
دستهبلندشونده
to pick a hole in
سوراخ کردن
toe pick
تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
To pick up a passenger.
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
pick up speed
<idiom>
افزایش سرعت
to pick rags
کهنه برچینی کردن
pick someone's brains
<idiom>
اطلاعات دقیق به کسی
Pick on someone your own size.
برو با هم قدهای خودت طرف بشو
pick a quarrel
<idiom>
باکسی جنگ ودعوا راه انداختن
to pick to piece
پاره پاره کردن
to pick to piece
سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
ear pick
گوش پاک کن
pick up the tab
<idiom>
صورت حساب کسی را پرداختن
To pick at ones food .
از روی سیری خوردن
Afro pick
شانه مخصوص فر
pick-ups
کندن
ice pick
یخ خرد کن
ice pick
چکش یخ شکن
pick up health
بهبود یافتن
magnetic pick up
پیک اپ مغناطیسی
master pick
پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
have a bone to pick
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
pick a back
بردوش
pick a back
برپشت
to pick up women
<idiom>
دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
pick-ups
پیک اپ
Don't pick on me.
سر به سر من نگذار.
pick-up artist
مرد زن پرست
pick-up artist
مشتاق زن
pick-up artist
زن دنبال کن
pick-up artist
مردلاس زن
pick a cherry
ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
to have a bone to pick
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
pick up and delivery
بارگیری و تحویل
pick's syndrome
بیماری پیک
pick up oneself
خود را نگه داشتن
pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
pick up the pieces
زمین را شکستی اردهاراریختی
pick wickian
شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
pick wickian
ساده بی تکلف
pick wickian
روشن بین
pick's disease
بیماری پیک
pick's syndrome
نشانگان پیک
to pick a hole in
سوراخ کندن در
pick to pieces
سخت مورد انتقاد قرار دادن
pick and choose
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
pick and roll
ایجاد سد و چرخش
pick and steal
ناخنک زدن
to pick up a language.
<idiom>
زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن.
[از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
pick of the basket
گل سرسبد
pick to pieces
پاره پاره کردن
To pick flowers(fruit).
گل ؟(میوه ) چیدن
To pick other peoples brains.
از افکار دیگران استفاده کردن
To pick somebodys pocket.
جیب کسی را زدن
pick up a trail/scent
<idiom>
تشخیص جای پای انسان یا حیوان
To pick an apple off the tree.
سیبی را از درخت کندن
[چیدن]
.
inductive displacement pick up
پیک اپ القائی
To try to pick up some information . to nose around. To pry about .
سر وگوشی آب دادن
These football players are the pick of the bunch .
این فوتبالیست ها گل سر سبد هستند
to pick up somebody
[to find sexual partners]
بلند کردن کسی
[زنی]
[برای رابطه جنسی]
[اصطلاح روزمره]
To pick up (to lose) the thread of conversation.
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
double-take
واکنش دوگانه
double out
درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double up
دولا شدن
double out
081 خارج
double-take
یکه خوردن
double up
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
on the double
بدو رو
double up
در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double in
081 تو
on the double
فرمان بدو رو
double up
دولاکردن
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double three
دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
it is useful for a double p
برای دوکارسودمنداست
double in
درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double zero
صفر2برابر
double
توپزن 0001امتیازی فصل
double
دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double
دوبار
double
دو برابر بزرگتر
double
اندازه دو برابر
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double
دو نفره
double
دو برابر کردن
double
دو برابر
double
تاکردن
double a
زنای مردزن داربازن شوهردار
double
مضاعف کردن دولا کردن
double a
زنای محصن بامحصنه
double
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double
تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double
دواسترایک متوالی
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double
دوبار چرخش کامل ژیمناست
double
مضاعف نمودن
double
دو برابرشدن یا کردن
double
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
بازی دونفره خطای دبل
double
بازی دوبل
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double
دویدن
double
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double up
<idiom>
اتاق خود را باکسی شریک بودن
double
:دوبرابر کردن
double
تصویر قرینه
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double
صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double-six
دوطرفشش
double
جفت
double p
پاروی دوسر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com