English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
double line خط مضاعف
Other Matches
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault تماس خطوط
line to line spacing فاصله سطور
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double-take واکنش دوگانه
double-take یکه خوردن
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double a زنای محصن بامحصنه
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double دو برابرشدن یا کردن
double مضاعف نمودن
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double in 081 تو
double تصویر قرینه
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double اندازه دو برابر
double out 081 خارج
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double p پاروی دوسر
double دو برابر بزرگتر
double دوبار
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double دو نفره
double دواسترایک متوالی
on the double بدو رو
double همزاد
double دوسر المثنی
double دولا
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double up دولاکردن
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up دولا شدن
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double جفت
double : دو برابر دوتا
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
on the double فرمان بدو رو
double :دوبرابر کردن
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double بازی دونفره خطای دبل
double بازی دوبل
double دویدن
double-six دوطرفشش
double توپزن 0001امتیازی فصل
double مضاعف
double مضاعف کردن دولا کردن
double تاکردن
double دو برابر
double دو برابر کردن
double zero صفر2برابر
double bottoms ناو دو کفهای
double bottoms ناو کف دوبل
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
double conversion تبدیل دوگانه
double branch چهارراهه
double breasted کتی که در دو طرف دکمه دارد
double breasted کت چهار دکمه
double buff تاکل دو شیاره
double buff قرقره قلاب دو شیاره
double buffering روش انتقال اطلاعات میان کامپیوتر و دستگاه جانبی میانگیر مضاعف
double coincidence of wants نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد
double coincidence of wants تطابق دوطرفه
double cloth پارچه دولا
double click احضار یک فرمان توسط دکمه دستگاه OUSE
double hit دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double bottom ته دولا
double bond پیوند دوگانه
double bluff دروغدرروزروشن
double bill مسابقهورزشی-تئاتریاسینماکهدرآندوبرنامهاجراشود
double bed تختخوابدوطبقه
double-blank دوطرفسفید
double zero key کلیددوصفر
double sink سینکدوتایی
double sharp نیمپردهبالاییجفتی
double seat صندلیدونفره
double scull پارویدوبله
double ring گوددوبله
double reed نوعیآلتموسیقیدوبله
double plate صفحهیدوبله
double cream خامهزیاد
double room اتاقدونفره
double-glaze پنجرهدوجداره
with double cream با کرم یا خامه زیاد
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
a double room یک اتاق دو نفره
a double bed یک تخت دو نفره
beacon double اسم رمز برای انتخاب روش تعقیب هدف با استفاده از دونوع موج رادار
double pinochle ضربهای در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 را بجامی گذارد
double-talk <idiom> حرف بیمعنا
double-cross <idiom> گول زدن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
double back <idiom> برگشتن
double-glazing شیشهدوجداره
double pennant پرچمدوگوش
double handles دستهدوبله
double attack حمله دویل
double banked دارای دوردیف پاروزن
double bar دوقطعه واسطهای که دو قسمت اصلی اهنگ را بهم مربوط میسازد
double barreled دولول
double barreled دولوله
double bassoon قره نی بم
double beam پرتو مضاعف
double beam شعاع مضاعف نور
double belt تسمه دوبل
double bind بن بست دو سویه
double blowing دمش مضاعف
double bogey دوبار کسب امتیاز
double armature ارمیچر دوگانه
double antenna انتن دوگانه
double amplitude دامنه دوبل
double flat نتسفیددوتایی
double bend پیچدوبله
double-takes واکنش دوگانه
double-takes یکه خوردن
double Dutch طناببازی دوتایی نامفهوم
double chins غبغب
double acting دوطرفه
double action اقدام دوجانبه
double action عمل دوبله یادو طرفه
double chin غبغب
double adultery زنای محصنه در حالتی که مرتکب ان مرد زن دار باشد
double alternation تناوب مضاعف
double bond اتصال مضاعف
double counting محاسبه مضاعف
double mind فریبنده
double precision مضاعف
double precision دقت مضاعف
double punch منگنه مضاعف
double refraction انکسار مضاعف
double refraction شکست مضاعف
double refraction شکست دوبل
double refraction انکسار دوبل
double reverse شوت برگردان به دروازه
double rhyme شعر دو قافیهای
double row موتور
double row دوطرفه
double precision دقت
double poppy گل هزاره
double minded دودل
double minded متلون
double minded فریبنده
double minded بی ثبات
double minimum جفت کمینه
double motor دوموتوره
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double organs اندامهای جفتی
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double pica حروف 42 پونط
double pneumonia اماس هر دو شش
double pole با دو قطب
double pole دو قطبی
double salt نمک مضاعف
double salt ملح مضاعف
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double tongued دارای دوقول
double tongued دوزبانه تزویرامیز
double track دو
double track خط
double triode لامپ تریود مضاعف
double v machine دستگاه ورق خم کن
double v machine دستگاه دولا کننده ورق
double wing بازی هافبک در گوش
double wood ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
double word کلمه مضاعف
double blind دوسوکور
to fold double دوتاکردن
double the edge لب گردانیدن
double tent چادر دو نفره
double seam درز دوبل
double shear تنش برشی دوتایی
double sixes جفت شش
double sixes دو شش
double space یک سطر در میان
double space یک خط درمیان نوشتن
double star دوتایی
double star دوگانه
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double tape نوار مساحی مضاعف
double taxation مالیات بندی مضاعف
double taxation مالیات مضاعف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com