English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
Other Matches
lock out درتنگنا قراردادن یا بمحل کار راه ندادن
lock out تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
lock up <idiom> اطمینال کامل از موفقیت
lock out حبس کردن
lock on قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
lock in از بیرون در را روی کسی بستن
to lock somebody [yourself] out [of something] در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
lock away درجای قفل شده نگه داشتن
lock on باعلائم مخابراتی و رادارچیزی را تعقیب کردن
to lock off جدا کردن
to lock out پشت در
lock out تعطیل کارخانه
lock out بسته شدن کارخانه
lock up وضعیتی که در ان امکان انجام عمل دیگری نمیباشد
lock up توقیف بازداشت کردن حبس کردن
lock up حبس
lock up بازداشتگاه
lock up حبس کردن
lock up در محلی محصور کردن
lock up زیر قفل نگه داشتن
lock up وضعیت عملیات خطا که بدون قط ع برق قابل ترمیم نیست
lock out حبس کردن تحریم کردن
lock out قفل کردن
to lock out نگاه داشتن
lock قفل شدن گیره دریچههای کانال ناو
lock چفت و بست مانع
lock سد متحرک
lock سدبالابر چشمه پل
lock محل پرچ یااتصال دویاچند ورق فلزی قفل کردن
lock بغل گرفتن
lock مانع دستیابی به سیستم یا فایل شدن
lock عمل جلوگیری از نوشتن روی فایل
lock بوسیله قفل بسته ومحکم شدن محبوس شدن
lock راکدگذاردن
lock همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
lock قفل شدن
lock قفل گلنگدن
lock محکم نگهداشتن
lock قفل
lock چفت شدن
lock قفل چخماق تفنگ
lock دسته پشم
lock طره گیسو
lock قفل کردن
lock چفت
lock قفل کردن بستن قفل
rim lock سیم بند دو راه
safety lock قفل ضامن
cycle lock قفلدوچرخه
control lock وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
pollack or lock یکجور ماهی روغن
ankle lock فیتیله پیچ
putlog or lock زیرتختهای
putlog or lock چوب بست
putlog or lock تیر افقی
bail lock قفل قرقره ماهیگیری
puzzle lock قفل رمزی
retraction lock وسیله مکانیکی برای جلوگیری از جمع شدن غیرعمدی ارابه فرود
lock-up garage صندوقامانات
advisory lock قفلی که فرآیند روی یک قسمت از فایل می گذارد تا سایر فرآیندها به آن داده دستیابی نداشته باشند
air lock راهروی فشار
letter lock قفل حروفی
safety lock قفل بی خطر مخصوص حفظ محلی از خطر دستبرد
combination lock قفل حروفی
air lock اطاقک فشارهواپیما
safety lock ضامن اسلحه
air lock دریچه هوابند
equipment lock قفلتجهیزات
door lock قفل در
door lock کلید خانه
door lock قفل
scalp lock کاکل
lock-chamber منفذقفل
lock switch کلیدقفل
canal lock سرمتحرککانال
lock rail ریلقفلشده
lock dial تنظیمقفل
drawbar lock قفلمیلهکشنده
time lock قفل ساعتی
time lock گاه قفل
arm lock قفلبازو
two bolt lock قفل دو زبانه
under lock and key زیر قفل
die lock گیره حدیده
dead lock مانع
safety lock چفت ضامن سلاح
key lock قفلرمزی
lock ring حلقهقفل
tubular lock قفلمیلهای
tape lock قفلنوار
swivel lock قفلچرخان
check lock ساعت امتحان کننده
check lock مهره پشت گیر
switch lock دکمهقفل
cylinder lock قفل میلهای
column lock قفلپایه
dead lock وقفه
dead lock کوچه بن بست
dead lock اشکال
dead lock گیر کردن گیر
vapor lock قطع کامل جریان سیال
percussion lock ماشه تفنگ
goldie lock فرمان پست رادار زمینی به هواپیما دایر بر اینکه رادارکنترل زمینی هدایت هواپیمارا بعهده گرفته است
lock forward هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
lock hospital بیمارستان ناخوشیهای مقاربتی
lock nut مهره قفلی
lock nut مهره پشت گیر
lock option اختیار کاربرد قفل
lock spit شیاری که مسیر راه را نشان میدهد
lock spring قاب ساعت فنری
elf lock گیس جنی
firing lock قفل اتش
lock code رمز قفل
gust lock قفل داخلی سطوح فرامین که از حرکت انها در اثر باد شدیدجلوگیری میکند
hydraulic lock قفل هیدرولیکی
flint lock چخماقی
keep under lock and key مهر و موم کردن
light lock درب نوربند
light lock نوربند
lock chain زنجیربرای بستن چرخ
flint lock تفنگ
elf lock موی درهم برهم
lock step محدود
ignition lock قفل موتور
net lock قفل چهارراه
rim lock قفل دو راه
mortise lock قفل و بست
net lock سیم بند چهارراه
elf lock زلف ژولیده
lock washer واشر قفلی
lock step غیر قابل انعطاف
lock step گیردار
lock torque قفل پیچش
lock washer واشر پشت گیر
side wall of a lock بدنه سد دریچهای
blade tilting lock قفلتیغهواژگون
camera platform lock محلقفلدوربینبهپایه
laboratory air lock آزمایشگاهحبسهوا
lock filling intake قفلمکش
steering wheel lock قفل غربالک
Luer-Lock tip نوکلاک
lock emptying system قفلسیستمتخلیه
steering column lock قفل فرمان اتومبیل
lock, stock, and barrel با همه چیز
horizontal motion lock دستهتنظیمافقی
Luer-Lock tip لوئر
lock filling opening قفلبازکنندهمکش
lift cord lock قفلطناببالابر
scroll lock key کلید Lock Scroll
mortise dead lock قفل داخل کار قفل داخل درب
mortise dead lock قفل توکار
To insert the key in the lock. کلید را به قفل زدن
air lock caisson صندوقه تحت فشار
outside hook and overan lock لنگ تندر
To lock horns with someone. To take issue with someone. با کسی سر شاخ ( شاخ بشاخ ) شدن
lock with wooden bolt کلیدان
lock in base tube لامپ قفلی
caps lock key کلید Lock Caps
num lock key کلید Lock Num
rip fence lock قفلشکافنردهای
shift lock key دکمهقفل
side-tilt lock قفلکنندهکناری
num lock key کلیدی که کارایی قسمت عددی صفحه کلید را از کنترل نشانه گر به ورودی عددی تط بیق میدهد
The key stuck in the door lock . کلید درقفل گیر کرد
external tooth lock washer قفلواشوندهدندانهای
Be sure to lock ( shut , close ) the door . مبادا در راباز بگذاری
internal tooth lock washer واشرداخلدندانهای
interior door lock button دکمهقفلدستگیرهداخلیدر
lock filling and emptying system دستگاهتخلیهوپرکردن
lock filling and emptying opening قفلبازوبستهکردنوتخلیهوپرکردن
lock the barn door after the horse is stolen <idiom> نوشدارو پس از مرگ سهراب
it is too late to lock the stable when the horse has been stolen <proverb> کنون باید این مرغ را پای بست نه آن دم که سررشته بردت ز دست
double-take یکه خوردن
double-take واکنش دوگانه
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
on the double بدو رو
on the double فرمان بدو رو
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double p پاروی دوسر
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double up دولاکردن
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up دولا شدن
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double out 081 خارج
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double in 081 تو
double تصویر قرینه
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double مضاعف نمودن
double دو برابرشدن یا کردن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com