English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English Persian
double minded دودل
double minded متلون
double minded فریبنده
double minded بی ثبات
Other Matches
right-minded درست اندیشی
able minded بافکر
minded دارای کله یافکر
minded متمایل
like-minded دارای فکر متجانس
minded اماده
like-minded همفکر
like minded دارای فکر متجانس
right-minded دارای عقل سلیم
right minded درست اندیشی
like minded همفکر
able minded قوی الفکر
right minded دارای عقل سلیم
single-minded بااراده
wordly minded دنیا پرست
wordly minded دنیا دار
broad minded روشن فکر
single-minded امین
broad minded دارای فکر وسیع
air minded علاقمند به فضانوردی وهوانوردی
single-minded مصمم
single-minded بی تزویر
single minded بااراده
single minded مصمم
social minded دارای افکاراجتماعی
light minded سبک
strong-minded باکله
absent-minded <idiom> فراموش خیال
ill minded نامساعد
woolly-minded دارایعقایدوایدههایمبهم
single minded امین
single minded بی تزویر
To be come bloody – minded . سر قو زافتادن
weak minded سست عنصر
weak minded ضعیف الاراده
narrow minded کوتاه نظر
light minded خل
light minded بی فکر
light minded سبک مغز
large minded دارای فکر وسیع
large minded ادم فرفیت دار
large minded متفکر
large minded ادم فهمیده
ill minded بد نیت
ill minded بد خواه
high minded مغرور
high minded بزرگ منش
high minded بامناعت
heavenly minded پارسامنش
heavenly minded مقدس
fair minded خالی از اغراض
narrow minded کوته فکر
narrow minded بدون سعه نظر
narrow minded دهاتی
weak minded دارای روحیه ضعیف
weak minded سبک مغز
tough minded دارای فکر خشن وبدون احساسات
tender minded مهربان
tender minded رقیق القلب
tender minded دارای فکر حساس
strong minded دارای افکار مردانه
strong minded دارای فکر نیرومند
social minded در فکر جامعه
social minded دارای عقیده سوسیالیستی اجتماعی
small minded دارای ذوق واستعداد محدود
small minded کوته نظر
simple minded ساده لوح
simple minded ساده دل
shallow minded فاهربین
open minded روشنفکر
evil minded بداندیش
feeble-minded سبک مغز
low minded کوته فکر
conservation-minded سطح شیبدار
small-minded کوته نظر
to be single-minded <idiom> مصمم بودن [اصطلاح]
open-minded بی تعصب
narrow-minded متعصب
narrow-minded کوته فکر
absent minded حواس پرت
absent minded پریشان خیال
absent-minded حواس پرت
absent-minded پریشان خیال
narrow-minded نظرتنگ
bloody-minded کینه کش
absent-minded <idiom> فراموش کار
low minded کوته نظر
low minded دارای فکر بد وپست
bloody minded ستمگر
bloody minded فالم
bloody minded کینه کش
bloody-minded ستمگر
bloody-minded فالم
high-minded بلند همت
feeble-minded بی ثبات
feeble-minded نادان
feeble minded سبک مغز
feeble minded بی ثبات
simple-minded ساده لوح
low-minded دارای فکر بد وپست
low-minded کوته نظر
low-minded کوته فکر
high-minded بزرگ منش
bloody-minded <adj.> سنگدل
feeble minded نادان
small-minded opinions عقاید کوته نظر
He is absent- minded . He is muddle - headed . He is thick. گیج است [حواسش پرت است]
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double a زنای محصن بامحصنه
on the double فرمان بدو رو
on the double بدو رو
double دولا
double جفت
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double :دوبرابر کردن
double مضاعف کردن دولا کردن
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double تاکردن
double-six دوطرفشش
double همزاد
double تصویر قرینه
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double دو نفره
double out 081 خارج
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double zero صفر2برابر
double p پاروی دوسر
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double up دولاکردن
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up دولا شدن
double-take یکه خوردن
double-take واکنش دوگانه
double دوسر المثنی
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double : دو برابر دوتا
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double in 081 تو
double دو برابر
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double اندازه دو برابر
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double دو برابر بزرگتر
double دوبار
double مضاعف نمودن
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double دو برابرشدن یا کردن
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double دواسترایک متوالی
double توپزن 0001امتیازی فصل
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double دو برابر کردن
double مضاعف
double بازی دونفره خطای دبل
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double بازی دوبل
double دویدن
double tent چادر دو نفره
double track دو
double integral انتگرال دوبل
double image تصویر مضاعف
double hyphen این علامت //
double ignorance جهل مرکب
double tongued دارای دوقول
double the edge لب گردانیدن
double junction اتصال مضاعف
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double tongued دوزبانه تزویرامیز
double team تیم دونفره
double organs اندامهای جفتی
double precision دقت
double precision مضاعف
double precision دقت مضاعف
double punch منگنه مضاعف
double line خط مضاعف
double limiter محدود کننده مضاعف
double length طول مضاعف
double length با طول مضاعف
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double knot گره دوبل
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double mind دردل
double poppy گل هزاره
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double pica حروف 42 پونط
double pneumonia اماس هر دو شش
double pole با دو قطب
double motor دوموتوره
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double minimum جفت کمینه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com