Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
double precision
دقت
double precision
مضاعف
double precision
دقت مضاعف
Other Matches
precision
عدد ذخیره شده در یک کلمه
precision
تعداد ارقام یک عدد
precision
استفاده از بیش از یک بایت داده برای ذخیره سازی عدد برای افزایش دقت
precision
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی عدد و ایجاد دقت بیشتر
precision
بسیار دقیق بودن
precision
رقم دقت
precision
دقت
precision
صراحت
precision
درستی
precision
صحت فرافت
precision
دقیق
precision
اندازه گیری دقیق
precision
دقت تیر
precision scale
مقیاس دقیق
precision sweep
روبش دقیق
precision tool
ابزار دقیق
relative precision
دقت نسبی
precision levelling
ترازیابی دقیق
precision engineering
مهندسی ابزار دقیق
precision lathe
ماشین تراش دقیق
precision instrument
سنجه دقیق
precision index
نمایه دقت
precision fire
تیر دقیق
precision engineering
تکنیک ابزار دقیق
short precision
دقت کم
short precision
دقت کوتاه
precision tools
الات دقیق
arm of precision
اسلحه دقیق
degree of precision
درجه دقت
triple precision
دقت سه برابر
triple precision
با دقت سه برابر
single precision
دقت یگانه
single precision
دقت تک
single precision
دقت واحد
single precision
با دقت معمولی
single precision
تک دقتی
precision adjustment
تنظیم دقیق
precision drill
مته کردن دقیق
precision coefficient
ضریب دقت
extended precision
دقت توسعه یافته
precision measurment
سنجش دقیق
long precision
با دقت بالا
long precision
دقت زیاد
multiple precision
دقت چند برابر
precision casting
ریخته گری دقیق
precision bore
سوراخ کردن دقیق
precision balance
ترازوی دقیق
precision adjustment
تنظیم دقیق تیر
precision adjustment
تنظیم تیر دقیق
precision spirit level
ترازوی دقیق
precision measuring equipment
تجهیزات سنجش دقیق
finite precision numbers
استفاده از تعداد بیتهای ثابت برای نمایش اعداد
double
دو برابر بزرگتر
double
اندازه دو برابر
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double-six
دوطرفشش
double zero
صفر2برابر
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double
دوبار
double
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double
دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double in
081 تو
double
تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double
صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double in
درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double-take
واکنش دوگانه
double-take
یکه خوردن
on the double
بدو رو
it is useful for a double p
برای دوکارسودمنداست
double up
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up
دولا شدن
double up
در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up
دولاکردن
double three
دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double p
پاروی دوسر
double out
درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double a
زنای محصن بامحصنه
double a
زنای مردزن داربازن شوهردار
double out
081 خارج
on the double
فرمان بدو رو
do a double take
<idiom>
با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double
دو برابر کردن
double
دو برابر
double
تاکردن
double
مضاعف کردن دولا کردن
double
:دوبرابر کردن
double
همزاد
double
دوسر المثنی
double
دولا
double
جفت
double
دو نفره
double up
<idiom>
اتاق خود را باکسی شریک بودن
double
تصویر قرینه
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double
دویدن
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double
: دو برابر دوتا
double
مضاعف
double
دوبار چرخش کامل ژیمناست
double
بازی دونفره خطای دبل
double
مضاعف نمودن
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double
بازی دوبل
double
توپزن 0001امتیازی فصل
double
دو برابرشدن یا کردن
double
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double
دواسترایک متوالی
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double reverse
شوت برگردان به دروازه
double refraction
شکست دوبل
double refraction
انکسار دوبل
double refraction
شکست مضاعف
double pole
با دو قطب
double pole
دو قطبی
double poppy
گل هزاره
double vault
[دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double ressaunt
[ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double lancet
[پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double punch
منگنه مضاعف
double refraction
انکسار مضاعف
double pneumonia
اماس هر دو شش
double rhyme
شعر دو قافیهای
double sixes
دو شش
double space
یک سطر در میان
double space
یک خط درمیان نوشتن
double star
دوگانه
double star
ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double tape
نوار مساحی مضاعف
double taxation
مالیات بندی مضاعف
double taxation
مالیات مضاعف
double integral
انتگرال دوبل
double sixes
جفت شش
double star
دوتایی
double row
موتور
double row
دوطرفه
double salt
نمک مضاعف
double salt
ملح مضاعف
double sampling
نمونه گیری چندگانه
double seam
درز دوبل
double shear
تنش برشی دوتایی
double team
تیم دونفره
double pica
حروف 42 پونط
double header
دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double leg
زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double knot
گره دوبل
double knee
لوله زانویی دوبل
double kick
دو ضربه پی در پی
double junction
اتصال مضاعف
double-digit
<adj.>
دو رقمی
double helix
مارپیچ دوگانه
double image
تصویر مضاعف
double hit
دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double ignorance
جهل مرکب
double hyphen
این علامت //
double hook
قلاب ماهیگیری دو طرفه
double length
با طول مضاعف
double length
طول مضاعف
double window
پنجره دو جداره
double oxer
مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double mind
فریبنده
double organs
اندامهای جفتی
double or quits
بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double motor
دوموتوره
double minimum
جفت کمینه
double minded
بی ثبات
double minded
فریبنده
double minded
متلون
double minded
دودل
double mind
منلون
double mind
دردل
double lock
دوبارکلیدگردانیدن در
double line
خط مضاعف
double limiter
محدود کننده مضاعف
double hit
دوبله
double bluff
دروغدرروزروشن
double blind
دوسوکور
to fold double
دوتاکردن
to fold double
دولاکردن
double cream
خامهزیاد
double room
اتاقدونفره
double-glaze
پنجرهدوجداره
double-glazing
شیشهدوجداره
double cone
[ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double back
<idiom>
برگشتن
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
double-cross
<idiom>
گول زدن
double-talk
<idiom>
حرف بیمعنا
a double bed
یک تخت دو نفره
a double room
یک اتاق دو نفره
I'd like a double room
من یک اتاق دو نفره میخواهم.
double chin
غبغب
double Dutch
طناببازی دوتایی نامفهوم
double-takes
یکه خوردن
double bill
مسابقهورزشی-تئاتریاسینماکهدرآندوبرنامهاجراشود
double bed
تختخوابدوطبقه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com