English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
double refraction انکسار مضاعف
double refraction شکست مضاعف
double refraction شکست دوبل
double refraction انکسار دوبل
Other Matches
refraction شکستگی
refraction قبض
refraction توبردن
refraction تخفیف
refraction تجزیه انحراف
refraction انکسار
refraction شکست
coastal refraction انعکاس ساحلی امواج رادیویی
atmospheric refraction شکست جوی
atmospheric refraction انعکاس جوی
angle of refraction زاویه شکست
coastal refraction تغییر جهت امواج رادیویی در برخورد به ساحل
atmospheric refraction شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
terrestrial refraction شکست زمینی
index of refraction ضریب انکسار
index of refraction ضریب شکست
refraction of light شکست نور
absolute index of refraction ضریب مطلق شکست
double مضاعف نمودن
double دو برابرشدن یا کردن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double مضاعف
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double دویدن
double بازی دوبل
double بازی دونفره خطای دبل
double توپزن 0001امتیازی فصل
double دواسترایک متوالی
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double up دولا شدن
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double a زنای محصن بامحصنه
double-take واکنش دوگانه
double-take یکه خوردن
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
on the double فرمان بدو رو
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up دولاکردن
double p پاروی دوسر
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دوبار
double دو برابر بزرگتر
double اندازه دو برابر
double zero صفر2برابر
double out 081 خارج
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
on the double بدو رو
double دو برابر کردن
double دو برابر
double تصویر قرینه
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double همزاد
double دو نفره
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double in 081 تو
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double :دوبرابر کردن
double تاکردن
double مضاعف کردن دولا کردن
double-six دوطرفشش
double : دو برابر دوتا
double جفت
double دوسر المثنی
double دولا
double foult خراب کردن پی در پی دوسرویس
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double floppy دیسک لرزان دو طرفه
double figures امتیاز دو رقمی
double reverse شوت برگردان به دروازه
double helix مارپیچ دوگانه
double foul خطای هم زمان دو بازیگر
double frequency فرکانس دوبل
double guard دفاع با دو دست
double hardening سخت گردانی مضاعف
double header دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double pole دو قطبی
double header دوسر
double rhyme شعر دو قافیهای
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double star دوگانه
double star دوتایی
double space یک خط درمیان نوشتن
double faced دو سر
double space یک سطر در میان
double sixes دو شش
double shear تنش برشی دوتایی
double seam درز دوبل
double sampling نمونه گیری چندگانه
double sixes جفت شش
double faces دورو
double faces ریاکار
double salt ملح مضاعف
double salt نمک مضاعف
double row دوطرفه
double row موتور
double tape نوار مساحی مضاعف
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double punch منگنه مضاعف
double motor دوموتوره
double minded متلون
double minimum جفت کمینه
double minded بی ثبات
double junction اتصال مضاعف
double kick دو ضربه پی در پی
double knee لوله زانویی دوبل
double knot گره دوبل
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double length با طول مضاعف
double length طول مضاعف
double limiter محدود کننده مضاعف
double line خط مضاعف
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double mind دردل
double mind منلون
double minded دودل
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double integral انتگرال دوبل
double precision دقت مضاعف
double hit دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double precision مضاعف
double precision دقت
double poppy گل هزاره
double mind فریبنده
double pole با دو قطب
double pneumonia اماس هر دو شش
double hit دوبله
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hyphen این علامت //
double ignorance جهل مرکب
double pica حروف 42 پونط
double image تصویر مضاعف
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double organs اندامهای جفتی
double minded فریبنده
double cream خامهزیاد
with double cream با کرم یا خامه زیاد
double boiler دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler حمام آب
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
a double room یک اتاق دو نفره
double room اتاقدونفره
double-glaze پنجرهدوجداره
double-glazing شیشهدوجداره
double back <idiom> برگشتن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
double-cross <idiom> گول زدن
double-talk <idiom> حرف بیمعنا
a double bed یک تخت دو نفره
double weft [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double-faced فرش های دو رو [فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
double decker اتوبوس دوطبقه [حمل و نقل]
double cloister راهرو دو قسمتی
double cone [ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double floor دو کفی
double-fronted خانه دو در
double lancet [پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double ressaunt [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double window پنجره دو جداره
double church کلیسا دو طبقه
double-bellid [صراحی شکل شبیه دو کمان دراز]
double arch قوس جفتی
double-digit <adj.> دو رقمی
double bluff دروغدرروزروشن
double taxation مالیات بندی مضاعف
double v machine دستگاه ورق خم کن
double v machine دستگاه دولا کننده ورق
double wing بازی هافبک در گوش
double wood ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
double word کلمه مضاعف
to fold double دولاکردن
to fold double دوتاکردن
double triode لامپ تریود مضاعف
double track خط
double taxation مالیات مضاعف
double team تیم دونفره
double tent چادر دو نفره
double the edge لب گردانیدن
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double tongued دارای دوقول
double tongued دوزبانه تزویرامیز
double track دو
double blind دوسوکور
double chin غبغب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com