English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
double sink سینکدوتایی
Other Matches
sink,kitchen sink تشتک فرفشویی
sink فرو رفتن
sink کشیدن
sink گود افتادن
sink نشست کردن
sink نزول کردن غرق شدن
sink ته رفتن
sink ته نشینی حفره یاگودال
sink رسوخ
sink فروبردن فرو رفتن
sink چاهک
sink دست شویی اشپزخانه
sink شرح در جدول مسیردرباره تمام مسیرهای شبکه به یک مقصد
sink دریافت انتهای خط ارتباتی
sink وان دستشویی
sink فرو بردن
sink in <idiom> توجیه شدن چیزی
to sink in the scale در مقام تنزل کردن
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
sink or swim <idiom> افت وخیز درکاری داشتن
sink one's teeth into <idiom> با جدیت دنبال کاری رفتن
heat sink انباره حرارتی
kitchen sink حملمقدارزیادیازچیزهایغیرضروری
die sink پخ زدن
die sink خزینه درست کردن
sink hole چاهک
to sink in the scale پایین رفتن
sink with waste disposal unit فرفشوییبااجزافضولات
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double in 081 تو
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double دو برابرشدن یا کردن
double مضاعف نمودن
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double دویدن
double بازی دوبل
double بازی دونفره خطای دبل
double توپزن 0001امتیازی فصل
double دواسترایک متوالی
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double up دولا شدن
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
on the double بدو رو
on the double فرمان بدو رو
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double-take یکه خوردن
double-take واکنش دوگانه
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double a زنای محصن بامحصنه
double up دولاکردن
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double zero صفر2برابر
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دوبار
double out 081 خارج
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double دو برابر بزرگتر
double اندازه دو برابر
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double p پاروی دوسر
double-six دوطرفشش
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double تصویر قرینه
double دولا
double دو نفره
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double : دو برابر دوتا
double جفت
double دوسر المثنی
double همزاد
double دو برابر
double دو برابر کردن
double تاکردن
double مضاعف کردن دولا کردن
double :دوبرابر کردن
double مضاعف
double window پنجره دو جداره
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double precision مضاعف
double precision دقت مضاعف
double punch منگنه مضاعف
double row دوطرفه
double organs اندامهای جفتی
double precision دقت
double poppy گل هزاره
double pole دو قطبی
double pole با دو قطب
double pneumonia اماس هر دو شش
double pica حروف 42 پونط
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double refraction انکسار مضاعف
double refraction شکست مضاعف
double row موتور
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double star دوگانه
double star دوتایی
double space یک خط درمیان نوشتن
double space یک سطر در میان
double sixes دو شش
double sixes جفت شش
double shear تنش برشی دوتایی
double seam درز دوبل
double sampling نمونه گیری چندگانه
double salt ملح مضاعف
double salt نمک مضاعف
double rhyme شعر دو قافیهای
double reverse شوت برگردان به دروازه
double refraction انکسار دوبل
double refraction شکست دوبل
double tape نوار مساحی مضاعف
double motor دوموتوره
double minimum جفت کمینه
double image تصویر مضاعف
double ignorance جهل مرکب
double hyphen این علامت //
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hit دوبله
double hit دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double helix مارپیچ دوگانه
double header دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double header دوسر
double hardening سخت گردانی مضاعف
double guard دفاع با دو دست
double frequency فرکانس دوبل
double foult خراب کردن پی در پی دوسرویس
double foul خطای هم زمان دو بازیگر
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double-digit <adj.> دو رقمی
double integral انتگرال دوبل
double minded بی ثبات
double minded فریبنده
double minded متلون
double minded دودل
double mind فریبنده
double kick دو ضربه پی در پی
double mind منلون
double mind دردل
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double line خط مضاعف
double limiter محدود کننده مضاعف
double length طول مضاعف
double length با طول مضاعف
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double knot گره دوبل
double knee لوله زانویی دوبل
double junction اتصال مضاعف
double floppy دیسک لرزان دو طرفه
double-check <idiom> دوباره چک کردن
double bed تختخوابدوطبقه
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double weft [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double-blank دوطرفسفید
double zero key کلیددوصفر
double-faced فرش های دو رو [فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
double decker اتوبوس دوطبقه [حمل و نقل]
double sharp نیمپردهبالاییجفتی
double seat صندلیدونفره
double scull پارویدوبله
double ring گوددوبله
double reed نوعیآلتموسیقیدوبله
double plate صفحهیدوبله
double bill مسابقهورزشی-تئاتریاسینماکهدرآندوبرنامهاجراشود
double bluff دروغدرروزروشن
double cream خامهزیاد
double-cross <idiom> گول زدن
double-talk <idiom> حرف بیمعنا
double jointed دارای مفصل کاذب
a double bed یک تخت دو نفره
a double room یک اتاق دو نفره
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
with double cream با کرم یا خامه زیاد
double boiler دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double back <idiom> برگشتن
double boiler حمام آب
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double-glazing شیشهدوجداره
double-glaze پنجرهدوجداره
double room اتاقدونفره
double handles دستهدوبله
double flat نتسفیددوتایی
double bend پیچدوبله
double v machine دستگاه دولا کننده ورق
double v machine دستگاه ورق خم کن
double pennant پرچمدوگوش
double floor دو کفی
double-fronted خانه دو در
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com