English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
double wood ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
Other Matches
no. 1 wood چوبشماره1
no. 5 wood چوبشماره5
wood درختزار
wood الوارانباشتن
wood بیشه
wood درختکاری کردن
wood جنگل چوبی
wood هیزم
wood چوب
no. 3 wood چوبشماره3
wood چوب گلف با دسته دراز و سرچوبی میلههای بولینگ
out of the wood بیرون ازجنگل
out of the wood سالم
out of the wood ازخطرگذشته
wood الوار
beech wood چوب جنگلی
wood pavement چوب فروش
wood pusher چوب تکان ده
It is made of wood. از چوب سا خته شده است
wood carving پیکره چوبین
aloes wood چوب عود
wood pigeon کبوتر جنگلی
beech wood چوب راش
wood nymph حوری جنگل
wood louse خر خاکی
wood boring لانه کننده درمغز چوب
wood boring سوراخ کننده چوب
wood block قاب چوبی سقف و کف اتاق قطعه چوب
wood bine ویشه تاک جنگلی یکجورسیگار ارزان
wood bind ویشه تاک جنگلی
wood auger مته دستی چوب
wood ash خاکستر چوب
wood anemone شقایق جنگلی امریکایی
wood alcohol الکل چوب
wood carver منبت کار
wood alcohol الکل متانول
wood carver چوب تراش
wood engraving گراور سازی روی چوب باسمه کاری با چوب
knock on wood <idiom> بزنم به تخته
wood engraver منبتکار
wood cutting saw اره چوب بری [ابزار]
wood craft جنگل شناسی از لحاظ شکار
wood chisel شیفر
wood carving پیکره سازی چوبین
wood carving منبت کاری
wood carver منبتساز
wood alcohol الکل چوب متانول
wood pusher بازیگر بسیارضعیف شطرنج
wood shot ضربه با قسمت چوبی راکت
wood sorrel ترشک درختی
wood flooring کفپوشچوبی
wood spirit الکل چوب
wood spirit عرق چوب
wood stove بخاری هیزمی یا چوبی
wood sugar قند چوب
wood sugar گزیلوز
wood tar قیر چوب
wood tar قطران چوب
wood turner خراط
wood turning خراطی
wood veneer روکش چوبی
wood separator میانگیر چوبی
wood screw پیچ چوب
box wood چوب شمشاد
red wood بقم
brazil wood دار پرنیان
brazil wood چوب سرخ
wood scrape لیسه
chat wood چیله
chat wood خرده هیزم
citron wood چوب سندروس
coniferous wood چوب کاج
pine wood چوب کاج
wood rat موش جنگلی
coppice wood بته هاودرختان کوچکی که درزیردرختان بزرگ میرویند
wood ray شعاع اوندی چوبی
wood ray انشعاب اوندی چوب
wood's metal الیاژی با نقطه ذوب پایین
trunk wood چوب تنه درخت
fire wood هیزم
log wood درخت بقم [در بافت این گیاه ماده رنگینی بنام هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساخت رنگینه های قرمز، بنفش، آب و خاکستری مورد استفاده قرار می گیرد و برای الیاف پشم و ابریشم مناسب است.]
wood chisel مغار
wood pulp خمیر چوپ
fustic wood [نوعی چوب درخت توت که رنگ زردی از چوب آن برای رنگرزی پشم به دست می آید.]
panama wood چوبک
hard wood چوب سخت
oak wood چوب بلوط
oak wood بلوطستان
jointing wood شمشه ملات
fox wood چوب فاسد
gopher wood چوبی که کشتی نوح ازان ساخته شدوحدس میزنندسرویاکاج باشد
green wood چوب تر
hard wood چوب سفت
dead wood میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
hard wood چوب بادوام
hard wood چوب جنگلی
dye wood چوبی که ازان رنگ میگیرند
heart wood میان چوب
heart wood مغز
wood pulp خمیر چوب
wood garlic والک کوهی
preserve wood محافظت چوب
sandal wood صندل
sandal wood چوب صندل
sandal wood سندل
sap wood شیره گیاهی
soft wood چوب نرم
square wood بریدن الوار
square wood چارتراش کردن الوار
to paynize wood چوب را با محلول ویژه شیمیایی اندون برای اینکه زودنپوسد
touch wood قو
touch wood اتش افروزنه اتش زنه
ply wood تخته چند لا
touch wood یکجوربازی کودکان
wood garlic پیاز خرسی
wood garlic سیرخرس
panama wood چوبه
wood cutter هیزم شکن باصمه کارچوب چوب تراش منبت کار
boxes are made of wood جعبه ها از چوب ساخته میشوند
wood chip wagon واگنتراشهچوب
pavana wood plant کرچک هندی
wood flooring types اشکالکفچوبی
wood storage space محلذخیرهچوب
wood-based materials جنسسطحتخته
air seasoned wood چوب خشک شده توسط هوا
wood frame construction ساختمان با استخوانبندی چوبی
pavana wood plant بیانجیر
pavana wood plant هندی
paste wood filler بتونه چوب
boxes are made of wood جعبه ها را از چوب میسازند
To shave a piece of wood. قطعه چوبی راتراشیدن
pavana wood plant حب الملوک
sapan wood or sappan ارن بیژ
pavana wood plant بیدانجیرختابی
wood flooring on wooden base کفچوبیرویسقفزمینه
wood flooring on cement screed کفپوشچوبیروینوارسیمانی
Naples/Neapolitan/daffodil/white/wood garlic سیر ناپل
Touch wood . Lets keep our fingers crossed . She is extremely cunning . گوش شیطان کر (بزن بچوب )
on the double فرمان بدو رو
double-take یکه خوردن
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
on the double بدو رو
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double in 081 تو
double out 081 خارج
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double up دولاکردن
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up دولا شدن
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double-take واکنش دوگانه
double مضاعف نمودن
double دویدن
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دوبار
double دو برابر بزرگتر
double دو نفره
double دو برابر کردن
double بازی دونفره خطای دبل
double دو برابر
double تاکردن
double مضاعف کردن دولا کردن
double :دوبرابر کردن
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double بازی دوبل
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double مضاعف
double توپزن 0001امتیازی فصل
double دواسترایک متوالی
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double p پاروی دوسر
double دو برابرشدن یا کردن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double همزاد
double دوسر المثنی
double تصویر قرینه
double zero صفر2برابر
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double a زنای محصن بامحصنه
double-six دوطرفشش
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double دولا
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double جفت
double اندازه دو برابر
double : دو برابر دوتا
double ressaunt [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double-fronted خانه دو در
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com