English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (15 milliseconds)
English Persian
double-decker bus [DDB] اتوبوس دوطبقه [حمل و نقل]
Search result with all words
double jointed دارای مفصل کاذب
double-jointed دارای مفصل کاذب
double park نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double park دوردیفه پارک کردن
double-park نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-park دوردیفه پارک کردن
double-parked نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-parked دوردیفه پارک کردن
double-parking نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-parking دوردیفه پارک کردن
double-parks نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-parks دوردیفه پارک کردن
double check کیش دوبل
double-check کیش دوبل
double-checked کیش دوبل
double-checking کیش دوبل
double-checks کیش دوبل
double talk چاپلوسی و زبان بازی
double talk جمله دو پهلو
double entendre دوسر
double entendre حرف دو پهلو
double entendres دوسر
double entendres حرف دو پهلو
double-entendres دوسر
double-entendres حرف دو پهلو
double-breasted دوطرف تکمه خور
double standards معیارهای متناقض
double barrelled دولول
double-barrelled دولول
double edged دو لبه
double edged دو دم
double-edged دو لبه
double-edged دو دم
double quick قدم تند
double quick باقدم تند رفتن
double-quick قدم تند
double-quick باقدم تند رفتن
double cross نارو زدن
double cross دورویی کردن خیانت کردن
double-cross نارو زدن
double-cross دورویی کردن خیانت کردن
double-crossed نارو زدن
double-crossed دورویی کردن خیانت کردن
double-crosses نارو زدن
double-crosses دورویی کردن خیانت کردن
double-crossing نارو زدن
double-crossing دورویی کردن خیانت کردن
double agent عامل اطلاعاتی دو جانبه
double agents عامل اطلاعاتی دو جانبه
double : دو برابر دوتا
double جفت
double دولا
double دوسر المثنی
double همزاد
double :دوبرابر کردن
double مضاعف کردن دولا کردن
double تاکردن
double دو برابر
double دو برابر کردن
double مضاعف
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double دویدن
double بازی دوبل
double بازی دونفره خطای دبل
double توپزن 0001امتیازی فصل
double دواسترایک متوالی
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double مضاعف نمودن
double دو برابرشدن یا کردن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دوبار
double دو برابر بزرگتر
double اندازه دو برابر
double standard قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
double standard نظام دو معیاری
double-decker کشتی دوعرشهای
double-deckers کشتی دوعرشهای
double-dealing تزویر
double-dealing دوروئی
double vision دو بینی
double negative نفی اندر نفی
double negative دو منفی
double negatives نفی اندر نفی
double negatives دو منفی
adjustable double endwrench آچار شش گوش قابل تنظیم دوبل
basic type double tier formwork قالب بندی بالارونده با تختههای مشابه
beacon double اسم رمز برای انتخاب روش تعقیب هدف با استفاده از دونوع موج رادار
double concave lens عدسی دوکاو
Other Matches
double decker هرچیزیکه دو لایه دارد
double decker اتوبوس دوطبقه [حمل و نقل]
decker ارایش دهنده
decker زینت دهنده
three decker هرچیز سه طبقهای یا سه لایهای
flush decker پل هوایی یک پارچه
single-decker اتوبوسیکطبقه
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double out 081 خارج
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double p پاروی دوسر
double-take واکنش دوگانه
double-take یکه خوردن
on the double فرمان بدو رو
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double a زنای محصن بامحصنه
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up دولا شدن
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double zero صفر2برابر
double-six دوطرفشش
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double up دولاکردن
on the double بدو رو
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double in 081 تو
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double دو نفره
double تصویر قرینه
double frequency فرکانس دوبل
double foult خراب کردن پی در پی دوسرویس
double pole با دو قطب
double refraction انکسار مضاعف
double guard دفاع با دو دست
double hardening سخت گردانی مضاعف
double header دوسر
double punch منگنه مضاعف
double precision دقت مضاعف
double precision مضاعف
double precision دقت
double poppy گل هزاره
double pole دو قطبی
double refraction شکست مضاعف
double refraction انکسار دوبل
double space یک خط درمیان نوشتن
double space یک سطر در میان
double sixes دو شش
double sixes جفت شش
double shear تنش برشی دوتایی
double seam درز دوبل
double sampling نمونه گیری چندگانه
double floppy دیسک لرزان دو طرفه
double salt ملح مضاعف
double salt نمک مضاعف
double row دوطرفه
double row موتور
double rhyme شعر دو قافیهای
double reverse شوت برگردان به دروازه
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double foul خطای هم زمان دو بازیگر
double star دوتایی
double header دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double hyphen این علامت //
double ignorance جهل مرکب
double mind منلون
double mind دردل
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double line خط مضاعف
double limiter محدود کننده مضاعف
double length طول مضاعف
double image تصویر مضاعف
double length با طول مضاعف
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double knot گره دوبل
double integral انتگرال دوبل
double junction اتصال مضاعف
double kick دو ضربه پی در پی
double mind فریبنده
double minded دودل
double helix مارپیچ دوگانه
double pneumonia اماس هر دو شش
double pica حروف 42 پونط
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double organs اندامهای جفتی
double hit دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double hit دوبله
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double motor دوموتوره
double minimum جفت کمینه
double minded بی ثبات
double minded فریبنده
double minded متلون
double refraction شکست دوبل
double knee لوله زانویی دوبل
double-digit <adj.> دو رقمی
with double cream با کرم یا خامه زیاد
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
a double room یک اتاق دو نفره
a double bed یک تخت دو نفره
double-talk <idiom> حرف بیمعنا
double-cross <idiom> گول زدن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
double back <idiom> برگشتن
double-glazing شیشهدوجداره
double-glaze پنجرهدوجداره
double room اتاقدونفره
double cream خامهزیاد
double bluff دروغدرروزروشن
double bill مسابقهورزشی-تئاتریاسینماکهدرآندوبرنامهاجراشود
double bed تختخوابدوطبقه
double-blank دوطرفسفید
double boiler دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double window پنجره دو جداره
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double ressaunt [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double lancet [پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double-fronted خانه دو در
double floor دو کفی
double cone [ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double cloister راهرو دو قسمتی
double church کلیسا دو طبقه
double-bellid [صراحی شکل شبیه دو کمان دراز]
double arch قوس جفتی
double-faced فرش های دو رو [فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
double weft [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double boiler حمام آب
double zero key کلیددوصفر
double sink سینکدوتایی
double sharp نیمپردهبالاییجفتی
double wood ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
double wing بازی هافبک در گوش
double v machine دستگاه دولا کننده ورق
double v machine دستگاه ورق خم کن
double triode لامپ تریود مضاعف
double track خط
double track دو
double tongued دوزبانه تزویرامیز
double tongued دارای دوقول
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double the edge لب گردانیدن
double tent چادر دو نفره
double team تیم دونفره
double taxation مالیات مضاعف
double taxation مالیات بندی مضاعف
double tape نوار مساحی مضاعف
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double word کلمه مضاعف
double seat صندلیدونفره
double scull پارویدوبله
double ring گوددوبله
double reed نوعیآلتموسیقیدوبله
double plate صفحهیدوبله
double pennant پرچمدوگوش
double handles دستهدوبله
double flat نتسفیددوتایی
double bend پیچدوبله
double-takes واکنش دوگانه
double-takes یکه خوردن
double Dutch طناببازی دوتایی نامفهوم
double chins غبغب
double chin غبغب
double blind دوسوکور
to fold double دوتاکردن
to fold double دولاکردن
double star دوگانه
double buffering روش انتقال اطلاعات میان کامپیوتر و دستگاه جانبی میانگیر مضاعف
double buff قرقره قلاب دو شیاره
double buff تاکل دو شیاره
double breasted کت چهار دکمه
double breasted کتی که در دو طرف دکمه دارد
double branch چهارراهه
double bottoms ناو کف دوبل
double click احضار یک فرمان توسط دکمه دستگاه OUSE
double cloth پارچه دولا
double conversion تبدیل دوگانه
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
double coincidence of wants نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد
double coincidence of wants تطابق دوطرفه
double bottoms ناو دو کفهای
double bottom ته دولا
double bassoon قره نی بم
double pinochle ضربهای در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 را بجامی گذارد
double barreled دولوله
double barreled دولول
double bar دوقطعه واسطهای که دو قسمت اصلی اهنگ را بهم مربوط میسازد
double banked دارای دوردیف پاروزن
double attack حمله دویل
double armature ارمیچر دوگانه
double acting دوطرفه
double antenna انتن دوگانه
double action عمل دوبله یادو طرفه
double action دوکاره
double amplitude دامنه دوبل
double adultery زنای محصنه در حالتی که مرتکب ان مرد زن دار باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com