Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
double-entendres
دوسر
double-entendres
حرف دو پهلو
Other Matches
double entendres
دوسر
double entendres
حرف دو پهلو
double
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double
مضاعف کردن دولا کردن
double
صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double
تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double
دو برابرشدن یا کردن
double
مضاعف نمودن
double
دوبار چرخش کامل ژیمناست
double
دو برابر
double
دو برابر کردن
double
مضاعف
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double
دویدن
double
بازی دوبل
do a double take
<idiom>
با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double
توپزن 0001امتیازی فصل
double
دواسترایک متوالی
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double
دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double up
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up
دولا شدن
double up
در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up
دولاکردن
double three
دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double p
پاروی دوسر
double out
درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double out
081 خارج
double in
درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double in
081 تو
double up
<idiom>
اتاق خود را باکسی شریک بودن
it is useful for a double p
برای دوکارسودمنداست
on the double
بدو رو
double
دوبار
double
دو برابر بزرگتر
double
اندازه دو برابر
double-six
دوطرفشش
double zero
صفر2برابر
double a
زنای مردزن داربازن شوهردار
double a
زنای محصن بامحصنه
double-take
واکنش دوگانه
double-take
یکه خوردن
on the double
فرمان بدو رو
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double
:دوبرابر کردن
double
بازی دونفره خطای دبل
double
تصویر قرینه
double
دو نفره
double
: دو برابر دوتا
double
جفت
double
دولا
double
دوسر المثنی
double
همزاد
double
تاکردن
double precision
دقت مضاعف
double pole
با دو قطب
double pole
دو قطبی
double poppy
گل هزاره
double precision
مضاعف
double precision
دقت
double pneumonia
اماس هر دو شش
double pica
حروف 42 پونط
double minded
بی ثبات
double minimum
جفت کمینه
double motor
دوموتوره
double or quits
بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double organs
اندامهای جفتی
double junction
اتصال مضاعف
double oxer
مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double window
پنجره دو جداره
double punch
منگنه مضاعف
double refraction
انکسار مضاعف
double sampling
نمونه گیری چندگانه
double seam
درز دوبل
double shear
تنش برشی دوتایی
double sixes
جفت شش
double sixes
دو شش
double space
یک سطر در میان
double space
یک خط درمیان نوشتن
double star
دوتایی
double salt
ملح مضاعف
double salt
نمک مضاعف
double refraction
شکست مضاعف
double refraction
شکست دوبل
double refraction
انکسار دوبل
double reverse
شوت برگردان به دروازه
double rhyme
شعر دو قافیهای
double row
موتور
double row
دوطرفه
double star
دوگانه
double minded
فریبنده
double header
دوسر
double header
دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double helix
مارپیچ دوگانه
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double hit
دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double hit
دوبله
double hook
قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hyphen
این علامت //
double hardening
سخت گردانی مضاعف
double guard
دفاع با دو دست
double faces
دورو
double faces
ریاکار
double figures
امتیاز دو رقمی
double floppy
دیسک لرزان دو طرفه
double footed
بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double foul
خطای هم زمان دو بازیگر
double foult
خراب کردن پی در پی دوسرویس
double frequency
فرکانس دوبل
double ignorance
جهل مرکب
double image
تصویر مضاعف
double limiter
محدود کننده مضاعف
double line
خط مضاعف
double lock
دوبارکلیدگردانیدن در
double mind
دردل
double mind
منلون
double mind
فریبنده
double minded
دودل
double minded
متلون
double length
طول مضاعف
double length
با طول مضاعف
double-digit
<adj.>
دو رقمی
double integral
انتگرال دوبل
double kick
دو ضربه پی در پی
double knee
لوله زانویی دوبل
double knot
گره دوبل
double leg
زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double faced
دو سر
double star
ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double bill
مسابقهورزشی-تئاتریاسینماکهدرآندوبرنامهاجراشود
double bluff
دروغدرروزروشن
double cream
خامهزیاد
double room
اتاقدونفره
double-glaze
پنجرهدوجداره
double-glazing
شیشهدوجداره
double bed
تختخوابدوطبقه
double ring
گوددوبله
double scull
پارویدوبله
double seat
صندلیدونفره
double sharp
نیمپردهبالاییجفتی
double sink
سینکدوتایی
double zero key
کلیددوصفر
double-blank
دوطرفسفید
double decker
اتوبوس دوطبقه
[حمل و نقل]
I'd like a double room
من یک اتاق دو نفره میخواهم.
a double room
یک اتاق دو نفره
a double bed
یک تخت دو نفره
double word
کلمه مضاعف
double-talk
<idiom>
حرف بیمعنا
double-cross
<idiom>
گول زدن
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
double back
<idiom>
برگشتن
with double cream
با کرم یا خامه زیاد
double-faced
فرش های دو رو
[فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
double weft
[دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double knotting
گره دوخفتی یا دو رو
[که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double boiler
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double boiler
حمام آب
double boiler
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double reed
نوعیآلتموسیقیدوبله
double plate
صفحهیدوبله
double pennant
پرچمدوگوش
double track
خط
double triode
لامپ تریود مضاعف
double ressaunt
[ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double lancet
[پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double-fronted
خانه دو در
double floor
دو کفی
double v machine
دستگاه ورق خم کن
double v machine
دستگاه دولا کننده ورق
double track
دو
double tongued
دوزبانه تزویرامیز
double taxation
مالیات بندی مضاعف
double taxation
مالیات مضاعف
double team
تیم دونفره
double tent
چادر دو نفره
double the edge
لب گردانیدن
double vault
[دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double time
پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double tongued
دارای دوقول
double wing
بازی هافبک در گوش
double wood
ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
double arch
قوس جفتی
double-takes
یکه خوردن
double-takes
واکنش دوگانه
double bend
پیچدوبله
double flat
نتسفیددوتایی
double handles
دستهدوبله
double Dutch
طناببازی دوتایی نامفهوم
double chins
غبغب
double cone
[ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double cloister
راهرو دو قسمتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com