Dictiornary-Farsi | dow jones information service | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
dow jones information service	سرویس اطلاعات که شامل اطلاعات جاری قیمت انبار وسایر خبرهای مالی است


Other Matches

dow jones/retrieval service	سرویس خبری دو جونز
information service	خدمت اطلاعاتی
information service	خدمات اطلاعات
information service	سرویس اطلاعاتی
on line information service	سرویس اطلاعاتی مستقیم
automatic terminal information service	ارسال مداوم اطلاعات غیرکنترلی ثبت شده در مناطق ترمینالهای دذارای ترافیک سنگین
davy jones	جنی دریا
john aleay jones	جان که نام دیگران جوتراست
information	اعلام جرم صادره از ناحیه مامورتعقیب
information	اتهام
information	تهمت
information	اطلاع دادن
information	اطلاعات
information	اگاهی
information	خبر
information	معلومات
information	داده ها
information	معلومات معیطات
information	نمایش اطلاعات روی وسله خارجی
for your information	برای اگاهی شما
information [on] about somebody] [something]	معلومات [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	داده ها [در باره کسی یا چیزی]
asking for information	استعلام
further information	آگاهی بیشتر
information [on] about somebody] [something]	خبر [در باره کسی یا چیزی]
information	دانش نمایش داده شده به شخص به صورتی که قابل فهم باشد
information [on] about somebody] [something]	آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
Where can I get information?	از کجا می توانم بپرسم؟
information	استخبار خبر رسانی
information	پرسشگاه
information	داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
information	اطلاع
information	اخبار
information	مفروضات اطلاعات
information	سوابق
information	معلومات اگاهگان
information desk	میز اطلاعات
Ministry of Information .	وزارت اطلاعات
perfect information	اطلاعات کامل
public information	اطلاعات عمومی
public information	اطلاعات مورد نیاز عامه مردم وافکار عمومی
redundant information	یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
a few scraps of information	یک خرده اطلاعات [ناکافی]
false information	اطلاعات نادرست
information banks	بانکهای اطلاعاتی
information approach	روش کسب اطلاعات
genetic information	اطلاعات وراثتی
flow of information	گردش اطلاعات
market information	اطلاعات و دادههای بازار
Where is the information desk?	میز اطلاعات کجاست؟
information counter	جایگاهاطلاعات
information console	کنسولاطلاعاتی
wrong information	اطلاعات نادرست
information on demand	اطلاعات با تقاضا
Please send me information on ...	خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
stationary information	اطلاعات لایتغیر
teachnical information	اطلاعات فنی مربوط به یک وسیله
to dig for information	خبرجویی کردن
to dig for information	جویای خبرشدن
troop information	برنامه اگاه سازی
troop information	مرکزاطلاعات پادگان پست اطلاعات پادگان
defense information	اطلاعات نظامی
defense information	اطلاعات دفاعی
derived information	اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
ministry of information	وزارت اطلاعات
false information	خبر نادرست
oral information	اطلاعات گفتاری [شفاهی]
information bits	بیتهای اطلاعاتی
input information	اطلاعات ورودی
inside information	اطلاعاتی که بمردمان بیرون داده میشود
information sheet	برگه اطلاعات
information science	علوم اگاهی علوم اطلاعاتی
lay an information against some one	نسبت به کسی اعلام جرم کردن
lay an information against someone	بر علیه کسی اعلام جرم کردن
information office	دفتر اطلاعات
input information	اطلاعات اولیه
information utility	utility computer
information system	سیستم اطلاعاتی
information system	سیستم اطلاعات
information test	ازمون معلومات
information theory	نظریه اگاهی
information theory	نظریه خبر
information theory	نظریه اطلاعات
information transmission	انتقال اطلاعات
information unit	واحد اطلاعات
information science	علم اطلاعات
information routing	مسیریابی اطلاعاتی
information flow	روانه خبر
information explosion	انفجار اطلاعات
information center	مرکز جمع اوری اطلاعات
information center	مرکز اطلاعات
information capacity	فرفیت خبری
information bureau	مرکز جمع اوری اطلاعات
information bureau	دفتر اطلاعات
information box	قسمت یا کادر حامل اطلاعات مربوط به عکس هوایی
information hiding	یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
information networks	شبکههای اطلاعاتی
information revolution	تحول اطلاعات
information retrieval	بازیابی اطلاعات
information providers	تهیه کنندگان اطلاعات
information program	اگاه سازی برنامه اطلاعات
information program	برنامه اگاه سازی
information processing	پردازش اطلاعات
information processing	نتیجه گیری ازاخبار
information processing	تقویم اخبار
information source	منبع اطلاعات
leakage of information	نشت اطلاعات
to pump somebody for information <idiom>	یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
pieces of information	چندها تکه اطلاعات
information technology	تکنولوژی اطلاعات
hidden information	اطلاعات پنهان کرده
to gather information [about; on]	جمع آوری کردن اطلاعات [در مورد]
to fish for information <idiom>	یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
[pieces of] information	اطلاعات
spacial information	اطلاعات فضایی [فاصله ای]
spatial information	اطلاعات فضایی [فاصله ای]
a piece of information	یک تکه اطلاع
We would appreciate it if you could provide us with some information about ...	ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
general information data	اطلاعات و امار عمومی
In regard to the proposed changes I think we need more information.	در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
information processing center	مرکز پردازش اطلاعات
information processing carriculum	دوره پردازش اطلاعات
information management system	سیستم مدیریت اطلاعات
machine readable information	اطلاعات خواندنی توسط کامپیوتر
to give [provide] somebody [some] information	به کسی آگاهی دادن
It would not be proper for me to give you that information.	درست نیست که من این اطلاعات را به شما بدهم.
to pass on [information or news]	به بقیه اطلاع دادن
information processing machine	computer
information processing systems	نظامهای خبرپردازی
information and storage and retrieval	ذخیره و بازیابی اطلاعات
information storage and retrieval	بازیابی و ذخیره سازی اطلاعات
information resource management	مدیریت منبع اطلاعات
information retrieval system	سیستم بازیابی اطلاعات
freedom of information act	قانون فدرالی که به شهروندان عادی اجازه میدهد تا به اطلاعاتی که توسط نمایندگی فدرالی جمع اوری شده است دسترسی یابند
management information system	نرم افزاری که به مدیران شرکت امکان دستیابی و بررسی داده را میدهد
flight information board	تابلواطلاعاتپرواز
to broad cast information	خبری که درهمه جا منتشرشود
association in information systems	professionals
association in information systems	انجمن متخصصین سیستمهای اطلاعاتی
computer information system	سیستم اطلاعات کامپیوتری
command information program	برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
combat information center	اطاق عملیات
combat information center	مرکز اطلاعات رزمی
target information center	مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
survey information center	مرکز اطلاعات نقشه برداری در توپخانه لشکری یا سپاه
central information file	سیستم اصلی ذخیره داده
personal information manager	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
To obtain first-hand information .	خبر دست اول کسب کردن
target information center	مرکز اطلاعات هدف
essential elements of information	عناصراصلی اطلاعات
essential elements of information	عناصر اصلی اخبار
executive information system	نرم افزار ساده برای استفاده حاوی اطلاعاتی برای مدیر یا خصوصیاتی از شرکت
action information center	مرکز اخبار تاکتیکی
action information center	مرکزاطلاعات تاکتیکی
office information system	سیستم اطلاعات اداری
aeronautical information overprint	اطلاعات حاشیهای نقشه ناوبری هوایی
To glean information . To nose around .	سر وگوش آب دادن
management information system	سیستم مدیریت اطلاعات
To try to pick up some information . to nose around. To pry about .	سر وگوشی آب دادن
national crime information center	شبکه کامپیوتری FBI که مربوط به جرائم رخ داده درسراسر ایالات متحده امریکا میباشد
civilian internee information bureau	دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
biographical information blank form	فرم پر نشده بیوگرافی افراد
american civilian internee information	قسمت اطلاعات مربوط به غیرنظامیان بازگشته ازسرزمین دشمن به امریکا
canadian information processing society	انجمن کانادایی پردازش اطلاعات
American Standard Code for Information Interchange	کدی که حروف الفبا عددی را به صورت کد دودویی بیان میکند
one's service	خدمت یکسره
on service	سر خدمت
service	تعمیر کردن
on service	سر کار
he is of no service to us	بدرد مانمیخورد
he is of no service to us	بکار ما نمیخورد
out of service <adj.>	ازکارافتاده
service	رسیدگی به
service	اداره
service	سرویس
f.service	نمازمعمولی هفته
service	قسمت یکان
service	روبراه ساختن
service	ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
to see service	کردن
to see service	در ارتش یانیروی دریایی خدمت
service	وفیفه
service	کار
d. service	نماز
service	نوکری یاری
service over	خطای سرویس
service	خدمت
take into service	استخدام کردن
service	عبادت تشریفات
service	کمک
service	سنجد
service	نظام وفیفه
please do me a service	خواهشمندم یک همراهی بامن بکنید
service	سرویس کردن
service	درخت سنجد وابسته بخدمت
service	لوازم
d. service	عبادت خدا
service	یکدست فروف اثاثه
service	بنگاه سرویس
service	استخدام

dow jones information service

سرویس اطلاعات که شامل اطلاعات جاری قیمت انبار وسایر خبرهای مالی است