Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
drag chain conveyor
نقاله با زنجیر مقاوم
Other Matches
drag chain
عایق
drag chain
زنجیرکشش
conveyor
حامل
conveyor
ناقل
conveyor
حمل کننده
conveyor
بالابر
conveyor
نقاله
roller conveyor
غلطک حمال
roller conveyor
غلطک بالابر
baggage conveyor
ریلمحلبار
continous conveyor
بالابر دائمی و ثابت
discharge conveyor
نوار تخلیه
conveyor worm
حلزونی ناقله
conveyor bucket
سطل بالابر
conveyor worm
حلزونی حمل و نقل
conveyor trough
سنگاب بالابر
helical conveyor
نقاله حلزونی
helical conveyor
بندحلزونی
helical conveyor
نقاله پیچی یا حلزونی
conveyor belts
تسمه نقاله
conveyor belts
بند رونده
conveyor belts
نوار نقاله
conveyor belt
بند رونده
conveyor belt
نوار نقاله
belt conveyor
تسمه
conveyor belt
تسمه نقاله
belt conveyor
نوار نقاله
belt conveyor
نوار یا بند رونده
bell conveyor
دستگاهی که مخلوط بتن را ازروی نوار به محل بتن ریزی حمل میکند
belt conveyor
نقاله
conveyor type furnace
کوره نوع تسمه نقالهای
drag
کشاندن
drag
کشش
to drag on or out
کشیدن
drag
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drag
اسباب لایروبی
drag
قلاب
drag
لایروبی کردن کشش
drag
کشیده شدن
drag
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag
ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drag
پسا
drag
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drag
اصطکاک
drag
کشیدن
drag
سنگین وبی روح
drag
کاویدن باتورگرفتن
drag
سخت کشیدن لاروبی کردن
drag
روی صفحه نشان داده میشود
drag
به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
کشیدن بزور کشیدن
drag on
<idiom>
دراز کردن
drag in
<idiom>
پا فشاری روی موضوع دیگری
To drag on and on.
بدرازا کشیدن
to drag on or out
ادامه دادن
drag
عمل حرکت دستگاه OUSE
coefficient of drag
ضریب مقاومت در مقابل حرکت
drag force
نیروی مقاوم حرکت
cooling drag
پسای ناشی از خنک کردن موتور
drag hook
قلاب کشش
drag hook
قلاب عایق
drag force
نیروی کششی
drag coefficient
ضریب پسا
drag bunt
ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
drag bracing
بست کاری داخلی
broom drag
جاروی شن کش
drag boat
قایق موتوری مسابقه سرعت
drag coefficient
ضریب رانش
drag boat
کرجی لاروب
drag bike
موتورسیکلت مخصوص مسابقه سرعت
drag bar
میله اتصال
drag bar
میله کشش
drag axis
محور پسا
drag hunt
شکار با تازی در مسیری بابوی مصنوعی روباه بخاطرورزش
drag line
طنای اویزان از بالن هنگام فرود
main drag
<idiom>
مهمترین خیابان شهر
induced drag
پسای القاء شده
interference drag
پسای داخلی
momentum drag
پسای ممنتم
parastic drag
پسای مزاحم
profile drag
پسای مزاحم
profile drag
پسای مقطع پسای نیمرخ
star drag
وسیله کشیدن نخ روی قرقره ماهیگیری
to drag in a subject
موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
drag link
اتصال کششی
total drag
پسای کل
vortex drag
پسای جریانهای حلقوی
wave drag
پسای موج
wing drag
پسای بال
wire drag
لاروب سیمی
To drag out an affair . To go on and on .
موضوعی را کش دادن
[بدرازا کشاندن]
induced drag
پسای لازم
hydraulic drag
کشش ابی
form drag
پسای شکل
drag link
عضو کشش
drag loading
فشار کششی
drag loading
نتیجه کشش بادیا موج انفجار
drag mark
محل فشار
drag net
توریادامی که روی زمین بکشندکه همه جانوران رایکجابگیرد
drag race
مسابقه اتومبیلرانی سرعت
drag racing
مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت
drag roll
غلطک کششی
engine drag
مقاومت مالشی
drag scraper
اسکریپر مخزنی
drag strip
مسیر مسابقه اتومبیلرانی سرعت
engine drag
مقاومت اصطکاک
form drag
مقاومت ناشی از شکل جسم
fiscal drag
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
drag one's feet/heels
<idiom>
آهسته کار کردن
To drag a country into war .
کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
lift drag ratio
نسبت برا به پسا
surface friction drag
پسای اصطکاک سطح
anti drag wire
اجزاء بست کاری ساختمانی
levelling drag scrapers
اسکریپر تیغه دار
This caravan will drag on until the last day .
<proverb>
این قافله تا به یشر لنگ است .
chain
سلسله کوه
chain
لیستی از دستورات در فایل که به ترتیب در یک سیستم دستهای اجرا می شوند
chain saw
اره زنجیری
chain saw
اره برقی
chain
از کلمه قبلی
chain
زنجیر مساحی
chain
فایلی که در آن هر ورودی داده و آدرس ورودی بعدی را که همان محتوای داده را دارد
chain
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain
سلسله
chain
سری
chain
سلسله سلسله مراتب
chain
دارد.
chain
سری عکسهای یک منطقه زنجیر
chain
لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
chain
زنجیر
chain
زنجیره
chain
شبکه زنجیری
chain
: زنجیرکردن
chain
کند وزنجیز حلقه
chain
مجموعهای از کلمات که هر کلمه مشتق شده
chain
زنجیر
chain
رشته
chain
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chain
مراجعه کنید به CATENA
chain
چاپگری که حروف آن به ترتیب پشت سر هم قرار دارند
chain
زنجیر 09 متری برای اندازه گیری خط پیشروی
chain
رکود داده در یک فایل زنجیری
chain
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain
متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد
chain
لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
side chain
زنجیر جانبی
sprocket chain
زنجیر دندانه دار
skid chain
زنجیر چرخ
heteroatomic chain
زنجیر ناجور اتمی
chain letters
نامهی زنجیری
print chain
زنجیر چاپ
gunters chain
زنجیرزمین پیمایی
markov chain
زنجیر مارکوف
link chain
زنجیر رابط
link chain
زنجیر اتصال
load chain
زنجیر بار
lock chain
زنجیربرای بستن چرخ
lost chain
زنجیره از دست رفته
lost chain
زنجیره گم شده
markov chain
زنجیره مارکف
measuring chain
زنجیر مساحی
chain locker
انبار زنجیر
parent chain
زنجیر مادر
parent chain
زنجیر اصلی
pawn chain
زنجیر پیادهای شطرنج
pointer chain
زنجیر اشاره گرها
homoatomic chain
زنجیر جور اتم
studded chain
حلقه زنجیر میان دار
chain stay
محلقرارگیریزنجیر
chain stitch
بافت زنجیری
chain wheel A
زنجیریچرخهیA
chain wheel B
زنجیریچرخهیب
chainsaw chain
تیغهارهدرختبری
drive chain
زنجیرهراندن
lifting chain
زنجیربالابر
mooring chain
زنجیرمهار
safety chain
زنجیرهامنیت
He is a chain smoker.
پشت سرهم سیگار می کشد
chain stores
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
chain store
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
chain-smokers
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
chain-smoker
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
chain smoker
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
chain stitch
گره یا کوک زنجیره ای جهت جلوگیری از باز شدن گلیم بافت و تزیین و یا کناره بافی و شیرازه بافی مورد استفاده قرار می گیرد
chain rule
قاعده زنجیری
[ریاضی]
chain of neurons
نرونهایزنجیرهای
chain of dunes
زنجیرتلمسه
chain guide
محافظزنجیر
surveyor's chain
زنجیر مساحی
surveyor's chain
پاپیمایشگری
surveyor's chain
زنچیر سنجش
tire chain
زنجیر چرخ
tire chain
زنجیر یخ شکن
vehicle chain
زنجیر وسیله نقلیه
chain letter
نامهی زنجیری
chain-smoke
پی در پی سیگار کشیدن
chain-smoke
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smoked
پی در پی سیگار کشیدن
chain-smoked
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com