English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (6 milliseconds)
English Persian
dress rehearsals اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
Other Matches
Full dress. Formal dress. لباس رسمی
rehearsals تکرار مجدد
rehearsals تمرین کردن عملیات
rehearsals تکرار عملیات
rehearsals مرور ذهنی
rehearsals تمرین
rehearsals تکرار
rehearsals تمرین نمایش
rehearsals تمرین از بر خواندن
dress down سخت ملامت کردن
dress down ملامت سخت
to [get] dress [ed] جامه پوشیدن
dress up <idiom> بهترین لباس خود را پوشیدن
to dress up لباس پوشیدن
in the f. of her dress لای لباسش
to dress up خودرا اراستن
to dress out or up بالباس اراستن
to dress down تادیب کردن
to dress down سرزنش کردن
she is too p about her dress زیاد درلباس دقت می گیرد
dress اهار زدن مستقیم کردن
dress بستن
dress پوشاندن
dress مزین کردن
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress لباس پوشیدن
dress پیراستن
dress ترتیب دادن
dress درست کردن لباس
dress جامه بتن کردن
dress لباس مخصوص فرمان بایست در مشق صف جمع
dress with crinoline لباسپفی
dress with bustle لباسپرچین
coat dress روپوش
morning dress جامهی رسمی صبحگاهی
window dress بنمایش گذاشتن
window dress پشت ویترین گذاشتن
top dress ازرو کود دادن
to panel a dress جامه زنانه را با تیکهای ازرنگ دیگر اراستن
dress improver لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
to dress [food] آماده کردن [پختن] [غذا یا دسرت]
to fit a dress on somebody جامه ای را برای کسی اندازه کردن
dress with panniers لباستوری
house dress لباسخانه
to dress [salad] چاشنی زدن [آرایش دادن ] [سالاد]
shirtwaist dress پیراهنکمردار
She looks pathetic in that dress . این لباس به تنش گریه می کند
This dress suits me . این لباس به من میاید.
wrapover dress راست
wrapover dress پیراهنیقهچپ
types of dress انواعپیراهن
tunic dress بلوزبلندودامن
trapeze dress پیراهنازبالاکلوش
T-shirt dress تیشرت
This dress is quite the thing. این لباس چیز حسابی است
sheath dress پیراهنیکسره
princess dress پیراهنپرنسسی
polo dress پیراهنیقهمردانه
rational dress نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
proper dress جامه زیبا
evening dress لباس ویژه شام یامهمانی شب
dress shirts پیراهن عصر مردانه
dress shirts پیراهن لباس رسمی
battle dress نیم تنه جنگی
battle dress لباس ضدگلوله
battle dress جلیقه جنگی
canonical dress لباس رسمی روحانیون
dress coat جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
dress goods قماشهای زنانه
dress shirts پیراهن سفید مردانه
dress shirt پیراهن لباس رسمی
dress shirt پیراهن عصر مردانه
dress rehearsal اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
full dress بالباس تمام رسمی
full dress لباس سلام
fancy dress لباس بالماسکه
fancy dress بالماسکه
dress circle صندلیهای ردیف جلوتماشاخانه
dress shirt پیراهن سفید مردانه
dress guard اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
dress left از چپ نظام یا از راست نظام
head dress پوشاک سر
proper dress جامه شایسته
head dress لچک ارایش سر یا مو
print dress لباس چیتی
hog dress بریدن گلوی شکار
monkhood dress جامه
print dress جامه چیت
plain dress لباس غیر نظامی
monkhood dress راهبان
night dress جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
head dress روسری
dress making زنانه دوزی
dress ship پرچم جشن را افراشتن
dress suit لباس رسمی شب
dress uniform لباس رسمی نظامی
dress uniform انیفرم رسمی
evining dress لباس شب
fatigue dress جامه بیگاری
to dress a salad with mayonnaise مزین کردن [ترتیب دادن ] سالاد با مایونز
You really look like a million bucks in that dress. در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی.
to top dress the eart کود روی خاک پاشیدن
Plain food (dress). غذا ( لباس ) ساده
drop waist dress پیراهنازکمرکلوش
The tailor ruined my suit ( jacket , dress ) . خیاط لباسم راخراب کرد
Clinging clothes. Tight-fitting dress. لباس چسب تن
to dress [put on your clothes or particular clothes] لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com