English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (6 milliseconds)
English Persian
dress uniform لباس رسمی نظامی
dress uniform انیفرم رسمی
Other Matches
Full dress. Formal dress. لباس رسمی
uniform اونیفورم
uniform لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniform لباس یک شکل
uniform یک شکل
non uniform غیریکسان
non uniform غیریکنواخت
uniform اونیفرم
uniform لباس فرم
uniform یک ریخت
uniform یک شکل یکسان
uniform عمومی متحدالمال
uniform متحد الشکل
uniform یکنواخت یکنواخت کردن
uniform یکنواخت
uniform همسان
uniform یکسان
service uniform اونیفرم خدمت
uniform distribution توزیع یکنواخت
uniform field میدان یکنواخت
uniform motion حرکت متشابه
uniform movement جنبش یکسان
uniform flow جریان یکنواخت
uniform of the day لباس فصل
driss uniform لباس رسمی
uniform sand ماسه یکنواخت
uniform scaling تجانس [هندسه] [ریاضی]
uniform aggregate مصالح ریزدانه یکنواخت
uniform sand ماسه یکدست
dress اهار زدن مستقیم کردن
dress down سخت ملامت کردن
dress مزین کردن
dress جامه بتن کردن
dress لباس پوشیدن
to dress up خودرا اراستن
dress لباس مخصوص فرمان بایست در مشق صف جمع
to dress up لباس پوشیدن
in the f. of her dress لای لباسش
dress بستن
dress down ملامت سخت
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress پیراستن
to dress down تادیب کردن
to dress down سرزنش کردن
to [get] dress [ed] جامه پوشیدن
dress up <idiom> بهترین لباس خود را پوشیدن
she is too p about her dress زیاد درلباس دقت می گیرد
to dress out or up بالباس اراستن
dress پوشاندن
dress درست کردن لباس
dress ترتیب دادن
window dress بنمایش گذاشتن
window dress پشت ویترین گذاشتن
top dress ازرو کود دادن
morning dress جامهی رسمی صبحگاهی
coat dress روپوش
wrapover dress راست
This dress suits me . این لباس به من میاید.
This dress is quite the thing. این لباس چیز حسابی است
She looks pathetic in that dress . این لباس به تنش گریه می کند
to dress [salad] چاشنی زدن [آرایش دادن ] [سالاد]
to dress [food] آماده کردن [پختن] [غذا یا دسرت]
to fit a dress on somebody جامه ای را برای کسی اندازه کردن
wrapover dress پیراهنیقهچپ
types of dress انواعپیراهن
dress with bustle لباسپرچین
dress with crinoline لباسپفی
dress with panniers لباستوری
polo dress پیراهنیقهمردانه
princess dress پیراهنپرنسسی
sheath dress پیراهنیکسره
shirtwaist dress پیراهنکمردار
T-shirt dress تیشرت
trapeze dress پیراهنازبالاکلوش
tunic dress بلوزبلندودامن
house dress لباسخانه
dress rehearsals اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
dress shirts پیراهن سفید مردانه
dress shirts پیراهن عصر مردانه
dress shirts پیراهن لباس رسمی
battle dress نیم تنه جنگی
battle dress لباس ضدگلوله
battle dress جلیقه جنگی
canonical dress لباس رسمی روحانیون
dress coat جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
dress goods قماشهای زنانه
dress shirt پیراهن لباس رسمی
dress shirt پیراهن عصر مردانه
full dress بالباس تمام رسمی
full dress لباس سلام
evening dress لباس ویژه شام یامهمانی شب
fancy dress لباس بالماسکه
fancy dress بالماسکه
dress rehearsal اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
dress circle صندلیهای ردیف جلوتماشاخانه
dress shirt پیراهن سفید مردانه
dress guard اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
dress improver لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
dress left از چپ نظام یا از راست نظام
monkhood dress جامه
monkhood dress راهبان
night dress جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
plain dress لباس غیر نظامی
print dress جامه چیت
print dress لباس چیتی
proper dress جامه شایسته
proper dress جامه زیبا
rational dress نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
to panel a dress جامه زنانه را با تیکهای ازرنگ دیگر اراستن
head dress لچک ارایش سر یا مو
hog dress بریدن گلوی شکار
dress suit لباس رسمی شب
evining dress لباس شب
fatigue dress جامه بیگاری
head dress روسری
dress ship پرچم جشن را افراشتن
head dress پوشاک سر
dress making زنانه دوزی
to dress a salad with mayonnaise مزین کردن [ترتیب دادن ] سالاد با مایونز
You really look like a million bucks in that dress. در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی.
drop waist dress پیراهنازکمرکلوش
Plain food (dress). غذا ( لباس ) ساده
to top dress the eart کود روی خاک پاشیدن
Clinging clothes. Tight-fitting dress. لباس چسب تن
The tailor ruined my suit ( jacket , dress ) . خیاط لباسم راخراب کرد
to dress [put on your clothes or particular clothes] لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com