English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
driver unit واحد محرک
Other Matches
driver برنامه راه اندازی
driver راه انداز
driver یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
driver برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
driver نرم افزار مخصوص که دستورات کاربر را که آماده چاپ هستند کنترل و فرمت میکند
driver اتومبیل ران
driver راننده اتومبیل راننده ارابه
driver چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
driver مرحله تحریک
driver گاری چی
driver شوفر سورچی
driver راننده
driver راننده گرداننده
driver محرک
driver's cab کابینلکوموتیوران
train driver راننده قطار
ass driver خرک چی
ass driver خرران
assistant driver شاگرد شوفر
bus driver راننده اتوبوس
assistant driver کمک راننده
line driver محرک خط
line driver خط ران
device driver محرک دستگاه
mule driver استربان
mule driver قاطر چی
bus driver محرک گذرگاه
cab driver تاکسیران
cab driver رانندهی تاکسی
water driver مقنی
stake driver بوتیمار معمولی امریکایی
database driver برنامه راه انداز پایگاه داده
peripheral driver محرک جنبی
engine driver لوکوموتیوران
device driver نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
device driver برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device driver برنامه راه اندازی دستگاه
elephant driver پیلبان
stake driver تیرکوب
test driver برنامهای که اجرای برنامه دیگر را در مقابل مجموعهای از دادههای ازمایشی هدایت کند
owner-driver رانندهایکهمالکخودرونیزباشد
driver's licence گواهینامهرانندگی
screw driver اچار پیچکشی
screw driver اچار پیچ گوشتی
camel driver شتردار
pile driver تیرکوب
pile driver ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile driver شمعکوب
catch driver راننده اجیر ارابه
winch driver winchoperator : syn
printer driver برنامه راه انداز چاپگر
provisional driver راننده تازه کار ارابه
quill driver نویسنده
quill driver قلم زن
driver's mate شاگرد راننده
winch driver متصدی دوار
screw driver پیچ گوشتی
driver's dormitory خوابگاه رانندگان
slave driver نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
camel driver ساربان
cordless drill driver دریل برقی [دریلی که با باطری کار می کند] [ابزار]
back-seat driver مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
locomotive driver [British E] راننده قطار
steam pile driver شمعکوب بخاری
installable device driver درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
blocking oscillator driver راه انداز اوسیلاتور انسدادی
steam pile driver دنگ بخاری
back-seat driver آدم فضول
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea. <proverb> اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
The driver coaxed his bus through the snow. راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
to pass your driver's license test at the first attempt آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
unit دستگاه قسمتی از یک دستگاه
unit واحدنظامی
unit قسمت
unit یک
unit یکان
unit یک دستگاه
unit دستگاه
unit نفر عدد فردی
unit وسیله جانبی
unit بافر با طول یک حرف .
unit یگان شمار
unit میزان
unit یکه
unit واحد
unit فرد
unit که برای ورودی و خروجی داده به یک پردازنده به کار می رود
unit یکا
system unit محفظه سیستم
service unit یکان خدمات
split unit یکان جدا شده یا مجزا شده
storage unit واحد انباره
storage unit واحد ذخیره
requesting unit یکان درخواست کننده
single unit یکان منفرد
single unit یکان مستقل
five unit code الفبای پنج گانه
staging unit یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
staging unit یکان بارگیری کننده
shipping unit واحد حمل
volume unit واحد بلندی صدا
work unit واحد کار
bulb unit بخشبرآمده
motor unit قسمت موتوروسیله دستگاه موتور
motor unit یکان موتوری
mains unit واحد اتصال شبکه
march unit قسمتی ازستون راهپیمایی
measuring unit عضو سنجش
measuring unit واحد سنجش
monomeric unit واحد تکپار
monitor unit واحد مبصر
monetary unit واحد پول
monetary unit واحد پولی
work unit یک واحد تقسیم کار
peripheral unit واحد جنبی
work unit یک قسمت جزیی از کار
motor unit واحد حرکتی
sampling unit واحد نمونه گیری
rotating unit یکان در حال تعویض یاچرخش نوبتی بین پستها
requesting unit یکان تقاضا کننده
repeating unit واحد تکراری
processing unit واحد پردازنده
processing unit واحدپردازشگر
processing unit واحد پردازش
practical unit واحدهای عملی
power unit پیش راننده
pioneer unit یگان مهندسی رزمی
physical unit واحد فیزیکی
shipment unit یکان مسئول ارسال کالاها
microprocessing unit واحد ریزپردازنده
unit train بنه یکان
unit price واحد بهاء
unit position مکان واحد
unit of time واحد زمانی
unit of prayer رکعت
unit of measurement واحد اندازه گیری
unit of issue واحد توزیع
unit of fire واحد اتش
unit of fire نواخت تیر
unit of fire نواخت اتش
unit of currency واحد پولی
unit of account واحد محاسبه
unit mill سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
unit matrix ماترسی که عناصر قطر اصلی همگی برابر یک و بقیه عناصرش صفر باشند
unit matrix ماتریس واحد
unit loading بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
unit price واحد قیمت
unit price قیمت واحد
unit price بهای واحد
unit system سلسله احاد
unit supply اماد یکانی
unit supply تدارکات یکانی
unit supply تدارکات یکان
unit structure استخوانبندی یکان
unit structure سازمان یکان
unit strength استعدادیکان
unit strength قدرت رزمی یکان
unit train بنه اماد یکان
unit reserves اماد ذخیره یکانی
unit reserves ذخایر یکانی
unit training اموزش یکانی
unit record رکورد واحد
unit record تک مدرکی
unit training اموزش یکان
unit load واحد بار
unit kilometer مصرف کیلومتری یکان
unit journal دفتر روزنامه یکان
unit cell سلول واحد
unit categories انواع مختلف یکانها یا انواع طبقات یکانها از نظر استعدادو سازمان و امادگی رزمی
unit awards تشویق نامه یکانی
unit awards جوایز یکانی
unit assembly یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
unit assembly یک قطعه مجزا
two unit system دستگاه دو برقی
troop unit یکان سربازدار
troop unit یکان صنفی
unit weight وزن واحد
thermal unit واحدسنجش گرما
the name of the unit of gold دینار
terminal unit واحد پایانی
terminal unit واحد پایانه
task unit یگان ماموریت
task unit نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
unit cell کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
unit hydrograph هیدروگراف واحد
unit funds اعتبارات یکانی
unit emplaning در عملیات حمل و نقل هوایی به طرح ریزی و سازمان دادن یکان برای حمل و نقل اطلاق میشود
unit elongation ازدیاد طول ویژه
unit elasticity کشش واحد
unit distribution روش توزیع به یکان
unit of issue مبنای توزیع
unit distribution روش تقسیم به یکان
unit distance با فاصله واحد
unit tube لوله واحد
unit cost هزینه هر واحداز کالا
unit cost هزینه واحد
unit citation جشن طبقه بندی یکانها از نظر عملیات یاامادگی رزمی
unit citation جشنهای یکانی
unit weight وزن مخصوص
tape unit واحد نوار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com