English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
driving wheel چرخ محرک
driving wheel چرخ گرداننده
Other Matches
wheel measurement [ wheel measuring] بازرسی چرخ [سنجش چرخ]
driving کوبش
driving بردن مسابقه در نتیجه فشارزیاد سوارکار
driving راننده
driving موثر رانندگی
driving سواری
driving محرک
driving rod میله گرداننده
driving rod میله فنر ارتجاع
driving resistance تاب کوبش
driving resistance مقاومت کوبش
driving range علامت تعیین کننده فاصله ها
You're driving me mad! تو من را واقعا دیوانه می کنی! [اصطلاح روزمره]
driving rod میله حرکت دهنده
driving sleeve استوانه گرداننده
driving sleeve مهره ماسوره
driving spring فنر ارتجاع
driving spring فنر حرکت دهنده
driving torque گشتاور پیچشی گرداننده
driving pulley قرقره محرکه
driving power قدرت محرکه
driving pinion چرخ دندانه پی نیون گرداننده
driving member عضو محرک
driving mechanism مکانیزم رانش
driving iron نام قدیمی چوب شماره 1 گلف
driving gear چرخ دنده محرک
driving force نیروی محرک
driving force نیروی محرکه
driving flange لبه گرداننده
driving flange فلانژ گرداننده
driving clutch کلاج محرکه
driving bit هویزه میلههای اسب
driving belt تسمه گرداننده
driving axle محور رانش
driving axle اکسل گرداننده
driving axle محور گرداننده
driving motor موتور محرک
driving mirror اینه عقب اتومبیل
driving lane یک خط جاده برای یک مسیر
driving mirror اینه اتومبیل
driving spindle هرزگرد محرک
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
driving licenses گواهینامه رانندگی
driving licence گواهینامه رانندگی
driving school آموزشگاهرانندگی
driving licences گواهینامه رانندگی
pile driving شمعکوبی کردن
driving wheels چرخهایکمکیعقب
driving turbine توربینگرداننده
driving propeller پروانهحرکت
driving glove دستکشرانندگی
Here is my driving licence. بفرمائید، این گواهینامه من.
drunken driving رانندگی در حال مستی
driving experience تجربه رانندگی
pile driving appartus ماشین شمعکوبی
back driving axle محور گرداننده عقب
grid driving power توان کنترل شبکه
bolt driving gun اچار رینگی
cell phone users while driving کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
Here ist my driving licence card. بفرمائید این گواهینامه رانندگی من است.
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) . رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
third wheel سومینچرخدنده
to take the wheel پشت رل نشستن
fifth wheel جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
wheel well محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
four wheel چهارچرخه
fifth wheel چرخپنجم
He's a fifth wheel. او [مرد] آدم زایدی است.
to be a fifth wheel [to be in the way] آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
wheel چرخش
be a fifth wheel <idiom> آدم اضافی یا زاید [در گروهی از آدمها]
wheel [همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
wheel رل ماشین
wheel چرخیدن
wheel گرداندن
wheel چرخ طایر
wheel جاروب کردن با پا
wheel چرخ سمباده
wheel گردش ناو
wheel ساسایی
wheel اتحادیه ورزشی
wheel دور
wheel چرخ
wheel چرخ نخ ریسی
wheel دوک نخ ریسی
large wheel چرخبزرگ
rotating wheel چرخهدوار
press wheel چرخفشار
drive wheel چرخدنده
brake wheel چرخ دندانه دار
toothed wheel چرخ دندانه دار
fourth wheel چهارمینچرخهای
hand-wheel چرخدستی
pitch wheel چرخکوککردن
cogged wheel چرخ دندانه دار
modulation wheel چرختعدیلصدا
escape wheel دندهخلاص
main wheel چرخاصلی
front wheel چرخجلو
chain wheel B زنجیریچرخهیب
wheel spanner چرخ کش
wheel shaft میله چرخ
wheel satellite ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
wheel puller چرخ کش
wheel printer چاپگر چرخ دوار
wheel pressure فشار چرخ
wheel chair صندلی چرخ دار
wheel mode ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
wheel load فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wheel indicator نشانگر سکان
wheel spoke پره چرخ
wheel sucker دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
adjustment wheel چرخ متحرک
chain wheel A زنجیریچرخهیA
centre wheel چرخهمیانی
banding wheel چرخهچرخنده
catherine wheel رجوع شود به pinwheel
worm wheel چرخ دنده حلزونی
worm wheel دنده کرمی شکل
worm wheel پیچ حلزونی
wheel wright چرخ ساز
gear wheel چرخ دنده
wheel horse اسب چرخ کش اسب نزدیک چرخ
spoked wheel چرخاسبوکد
wheel gloves دستکش رانندگی
wheel brace آچار چرخ خودرو
wheel wrench آچار چرخ خودرو
wheel barrow فرقون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
spinning wheel چرخ ریسندگی [این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
cathedrian wheel پنجره چرخی
dog-wheel استوانه
dog-wheel دماغه
wheel barrow فرغون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
cogged wheel چرخ دنده
to spin a wheel چرخی را تند چرخاندن
I feel like a fifth wheel. من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
wheel trim قالپاق
wheel tractor فرمانتراکتور
wheel head سرچرخدنده
wheel cylinder سیلندرچرخدنده
wheel chock مانعچرخ
turning wheel چرخهسفالگری
tracing wheel چرخهترسیم
cog wheel چرخ دنده
wheel and deal <idiom>
reversible wheel چرخی که در دو جهت بگردد
to be broken on the wheel روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
Barlow's wheel چرخ بارلو [مهندسی برق]
buckled wheel چرخ خم شده [تاب خورده]
forged wheel چرخ آهنگری شده
steered wheel چرخ هدایت شده
cast wheel چرخ ریختگی
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
to reinvent the wheel <idiom> هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
striker wheel چرخهضارب
wheel center مرکز چرخ
magnet wheel چرخ گردنده
four wheel brake ترمز چهار چرخ
fly wheel چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد
fly wheel چرخ لنگر فلایول
fly wheel چرخ لنگر
fly wheel چرخ طیار
ferris wheel چرخ فلک
ferris wheel گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
emery wheel چرخ سمباده
four wheel drive محرک چهار چرخ
free wheel حرکت بدون رکاب زدن
gear wheel چرخ دندانه دار
impluse wheel چرخ فشار مستقیم
idler wheel چرخ طیار
idler wheel چرخ هرزگرد
idler wheel چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد
idle wheel دنده چرخ رابط بین دو چرخ
hand wheel چرخ دستی
gyro wheel rotor gyro
four-wheel drive محرک چهار چرخ
grinding wheel چرخ سنباده
grinding wheel چرخ سنگ زنی
grinding wheel چرخ سمباده
daisy wheel عضو چاپ کننده در یک چاپگرچرخ دوار
cup wheel چرخ سمباده
all wheel drive محرک تمام چرخها
activity wheel گردونه فعالیت
abrasive wheel سنگ چاقو تیز کنی
abrasive wheel چرخ سمباده
steering wheel غربالک
steering wheel چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheel چرخ فرمان
steering wheel رل
spare wheel چرخ زاپاس
spinning wheel چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheel چرخ طیار
spinning wheel دوک نخ ریسی
balance wheel رقاص ساعت
band wheel چرخ تسمه خور
crown wheel چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
control wheel صفحه تنظیم کننده
control wheel صفحه کنترل
color wheel گردونه رنگ امیزی
cog wheel چرخ دندانه دار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com